عبارات مورد جستجو در ۶۷۰۷ گوهر پیدا شد:
صغیر اصفهانی : مثنویات
شمارهٔ ۴۰ - اسباب درویشی
بوالهوس دل به هوا بسته‌ای
گفت به درویش ز خودرسته‌ای
کاین دل من مایل درویشی است
در طلب مصلحت‌اندیشی است
خضر ره من شو و بنما رهم
کن ز ره فقر و فنا آگهم
تا که رسانیم بدین افتخار
گو که فراهم کنم اسباب کار
گفت که ای مانده به اسباب در
باید از این مرحله کردن گذر
آنچه که اسباب بدین فن بود
از سر اسباب گذشتن بود
آنچه که سرمایه ی درویشی است
مایه ز کف دادن و بی‌خویشی است
این ره هر بوالهوس خام نیست
راه حق است این ره حمام نیست
گر طلبی حق ز خودی شو جدا
می‌نشود جمع خودی با خدا
هم تو صغیر از خودی آزاد باش
بیخودی آور به کف و شاد باش
صغیر اصفهانی : مثنویات
شمارهٔ ۵۶ - در محبت
محبت جلوهٔ اول ز حق دان
ز بعد کنت کنزا حببت برخوان
مرادم این بود ای یار جانی
که اسرار محبت را بدانی
چو ما بین دو کس بینی محبت
تفحص میکن و دریاب علت
محبت‌ها سه علت دارد و بس
تو پیش خویشتن می‌سنج از این پس
همی دان آن سه علت را محقق
یکی نفع و یکی شهوت یکی حق
چو علت نفع و شهوت شد محبت
شود نابود چون برخاست علت
چو علت حق بود حق بی‌زوالست
محبت را زوال اینجا محال است
صغیر اصفهانی : مثنویات
شمارهٔ ۶۳ - حکایت
گفت درویشی شبانگه با مرید
خیز و رو از حجره بیرون ای سعید
بارش ار می‌بارد از ابر مطیر
خار و خس از ناودانها بازگیر
گربه‌ئی ناگه ز در‌ آمد درون
آن مریدک گفت هان ای ذوفنون
گربه گر بارید باران تر بدی
کی چو زاهد خشک پا تا سربدی
لحظه‌ئی بگذشت گفتش ای فقیر
خیز و از همسایگان مقیاس گیر
کاورم کرباس‌های خود بذرع
یابم آگاهی از آن در اصل و فرع
گفت دم گربه را خالی ز شک
من همی از ذرع دانم چار یک
خیز و دم گربه را مقیاس کن
ذرع زین مقیاس آن کرباس کن
لحظهٔ دیگر بگفت از همجوار
سنگ میزان‌گیر و در نزد من آر
تا بسنجم پنبه‌های رشته را
کار کرد مدت بگذشته را
گفت من این گربه را سنجیده‌ام
بارها هم سنگ سنگش دیده‌ام
رشته را با گربه در میزان نهیم
تا تمیز وزن این از آن دهیم
لحظهٔ دیگر بگفتش ای جوان
سفرهٔ نان را بیاور در میان
بی‌سخن بر جست از جا چون سپند
سفره بی‌نان یافت گشت از غم نژند
گفت نان ما فقیران را که برد
پیر گفتش نیز آن را گربه خورد
ای نکرده خدمت و نابرده رنج
رایگان آخر چه داری چشم گنج
پیر عقلت هرچه گفت از کاملی
در ادای آن تو کردی کاهلی
نور چشم و قدرت بست و گشود
در تو نانی بود کاندر سفره بود
کاهلی شد گربه و نان تو خورد
کار کن بی‌کار کس مزدی نبرد
در عمل باری صغیر آنقدر کوش
که مراتب گربه گردد بهرموش
صغیر اصفهانی : ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۷۶ - تاریخ وفات محروم میرزا محمد جعفر شیرازی
جعفر آن کز بادهٔ وصل خدا سرشار شد
نور بود و از ریاضت مطلع الانوار شد
با وفا فرزند دلبند وفا سلطان فقر
کز وفای عهد نائل بر وصال یار شد
روز تاسوعا ز حق بشنید‌ام ر ارجعی
رهرو داد بقا زین دار بی‌مقدار شد
خواست تاریخ وفاتش را به نظم آرد صغیر
تا توان از خدمتی بر دوست برخوردار شد
ناگهان روشن دلی هو زد میان جمع و گفت
باز جعفر در هوای وصل حق طیار شد
۱۳۵۷
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۹ - قطعه
توان بچار صفت بود مفتخر کان چار
چو کیمیا و چو عنقا بود ز کیمیابی
یک از چهار تواضع باختیار که آن
برون ز شیوهٔ خودداری است و بیتابی
دوم سخا که برای سخی عنان گیرد
ز طبع خاکی و بادی و ناری و آبی
سیم محبت نوعی که هرکه زین دریا
نخورد آب نبیند بخویش شادابی
چهارم است ترحم بزیر دست که آن
سبب شود به عنایات رب‌الاربابی
صغیر کام دو گیتی میسر است تو را
اگر که در طلب این چهار بشتابی
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۵ - قطعه ذیل بجهه تمثال مبارک حضرت قطب العارفین
بیا تمثال قطب عارفان بین
ز چشم سرمبین از چشم جان بین
حدیث آدم و اسما شنیدی
بیا آن آدم با عزوشان بین
بکن از اهل معنی دیده‌ئی وام
دو عالم را در این صورت نهان بین
جمال حسن را بنگر هویدا
کمال عشق را فاش و عیان بین
وجود اقدسش را آفتابی
میان جمله ذرات جهان بین
الا مونس علی شه را نظر کن
بملک فقر شاهی کامران بین
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
از ذات خداوند کسی آگه نیست
بر کنه کمال او خرد را ره نیست
فرمود علی ز آنچه آری به تمیز
مخلوق خیال تست آن الله نیست
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
چندت به طریق ناصوابست بسیچ
اینقدر به بحث جبر و تفویض مپیچ
از حادث و از قدیم کم گو هستی
حق است و تجلیات حق دیگر هیچ
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
ای داده مرا بقدرت خویش وجود
ننموده دمی قطع ز من رشتهٔ جود
در هر نفس آن جود مضاعف طلبم
دارد طمعی چنین به موجد موجود
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲
گر مهر علی بسینه داری خوشباش
ویرانه صفت دفینه داری خوشباش
روزی که شوند غرق یم ناخلفان
تو نوح صفت سفینه داری خوشباش
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵
قومی به جهان ز حب دینی محظوظ
خلقی بخیال خلد و طوبی محظوظ
ارزانی آن دو فرقه باد این دو مقام
مائیم فقط به عشق مولی محظوظ
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶
کردیم اگرچه عمر بیهوده تلف
جز نامه‌ی معصیت نداریم به کف
از محشرمان هیچ غمی نیست که ما
هستیم غلام درگه شاه نجف
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷
ای کرده به درگه تو جبریل نزول
وی بر همه ما خلق ز خالق تو رسول
تو عقل کلی و مهر گردون صلاح
اجزاء تواند و ذره‌های تو عقول
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
هرچند من از سم گنه مسمومم
بر درگه دوست ز آبرو محرومم
دانم که شود لطف حقم شامل حال
چون کلب در چهارده معصومم
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
یکچند به دنیای دنی دل بستیم
یکچند به‌ام ید جنان جان خستیم
دیدیم دو عالم شده بار دل ما
رستیم ز خویش و از دو عالم رستیم
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
ای غیر علی‌پرست ای دیوانه
از خویش چه دیدی که شدی بیگانه
گر کعبه طلب‌کنی علی رهبر تست
راه در خانه جو ز صاحب خانه
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵
ای سر خفی نور جلی ادرکنی
ای دست خدای ازلی ادرکنی
تو دست خدائی و من افتاده ز پای
یا حضرت مرتضی علی ادرکنی
صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
ای نفس نبی شخص ولی ادرکنی
سر صمد لم یزلی ادرکنی
مولای فقیران شه مردان الغوث
یا پیر دخیل یا علی ادرکنی
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۸
زلف پر چین پی صیدم چو پراکنده کند
دانه دام بلا، خال فریبنده کند
میرم از شوق و به سوی تو نیایم، که مباد
بیخودیهای دلم پیش تو شرمنده کند
همچو شمعی که بود در کف طفلی، شب وصل
هر زمانم کشد و هر نفسم زنده کند
باز یارب چه خیال است جفاجوی مرا
که بسی مردمی از چشم فریبنده کند
چون صراحی، شب غم، چاشنی گریه تلخ
هرکه دریافت،‌ کجا یاد شکرخنده کند
همچو میلی شده‌ام بنده صیاد وشی
که صد آزاده،‌ به یک چشم زدن، بنده کند
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۳
دی شدی مست می ناب و خرابم کردی
داغ بر دست نهادیّ و کبابم کردی
ناصح از من بگذر دیگر و بگذار مرا
چه شدم، این همه کز پند عذابم کردی؟
چون در خانه غارت‌زده چشمم باز است
تا سپاه مژه را رهزن خوابم کردی
بود ایمن ز خلل، عافیت‌آباد دلم
تو به یک چشم زدن خانه‌خرابم کردی
من که می‌خواندم ازین پیش به طاعت همه را
ناطلب رفته هر بزم شرابم کردی
تا سوال تو کند حیرت میلی افزون
به فسون، بسته زبان وقت جوابم کردی