عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۸ - در حکمت و موعظه
صفه‌ای را نقش می‌کردند نقاشان چین
بشنو این معنی کزاین خوشتر حدیثی نشنوی
اوستادی نیمه‌ای را کرد همچون آینه
اوستادی نیمه‌ای را کرد نقش مانوی
تا هر آن نقشی که حاصل باشد اندر نیمه‌ای
بینی اندر نیمهٔ دیگر چو اندر وی روی
ای برادر خویشتن را صفه‌ای دان همچنان
هم به سقفی نیک عالی هم به بنیادی قوی
باری از آن نیمهٔ پر نقش نتوانی شدن
جهد آن کن تا مگر آن نیمهٔ دیگر شوی
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۸۹ - در قناعت و خویشتن‌داری
مرا دوستی گفت آخر کجایی
چرا بیشتر نزد ما می‌نیایی
به تشویر گفتم که از بی‌ستوری
به بیگانگی می‌کشد آشنایی
مرا گفت چون بارگیری نخواهی
که از خدمتت نیست روی رهایی
به بیت عمادی جوابش بگفتم
که گفتمش گفتم که ای روشنایی
مرا از شکستن چنان باک ناید
که از ناکسان خواستن مومیایی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱
گفتم که به پایان رسد این درد و عنا
دستی بزند به شادمانی دل ما
دل گفت کدام صبر ما را و چه کام
ور غم سختست شادکامی ز کجا
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶
این دل چو شب جوانی و راحت و تاب
از روی سپیده‌دم برافکند نقاب
بیدار شو این باقی شب را دریاب
ای بس که بجویی و نیابیش به خواب
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷
هم طبع ملول گشت از آن شعر چو آب
هم رغبت از آن شراب چون آتش ناب
ای دل تو عنان ز شاهدان نیز بتاب
کاریست ورای شاهد و شعر و شراب
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱
هرچند که بر جزو بود کل غالب
باشد همه جزو کل خود را طالب
جزویست که کل خویش را ماند راست
بوطالب نعمه از علی بوطالب
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸
ای سغبهٔ آنانکه نمی‌جویندت
شهری و دهی ز دور می‌بویندت
نوبت چو به ما رسید توسن گشتی
ای آن و از آن بتر که می‌گویندت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹
سیاره به خدمت سپرد خاک درت
خورشید که باشد که بود تاج سرت
شد هر دو جهان به بندگی تو مقر
چونان که به بندگی جد و پدرت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲
دستم که به گوهر قناعت پیوست
پر بود و نبود آز را بر وی دست
با دست طمع مگر شبی عهدی بست
روز دگرش غیرت همت بشکست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲
از تو طمعم یکی صراحی باده است
زیرا که مرا حریفکی افتاده است
چون مست شود مرا بخواهد دادن
زیرا که مرا وعده به مستی داده است
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۷
تا حادثه قصد آل عمران کردست
کس نیست که او حدیث احسان کردست
احسان ز کسان بوالحسن بود مگر
کو همچو کسانش روی پنهان کردست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶
دل در هوس شراب گلرنگ خوشست
با بربط و با نای و دف و چنگ خوشست
روزی ز کس فراخ نیکو نبود
روزی فراخم از در تنگ خوشست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۲
تا دست امید ما شکستیم ز دوست
زیر لگد فراق پستیم ز دوست
دشمن به دعای شب چرا برخیزد
چون ما به چنین روز نشستیم ز دوست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴
تا خرمن آز را دلت پیمانه‌ست
نزدیک تو جز حدیث نان افسانه‌ست
خوش‌باش که یک نیمه مرا در خانه‌ست
در سنبلهٔ سپهر اگر یک دانه‌ست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۶
گر بنده دو روز خدمتت را بگذاشت
نه نقش عیادت تو بر آب نگاشت
تقصیر از آن کرد که چشمی که بدان
بیماری چون تویی توان دید نداشت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲
با دل گفتم که آن بتم دوش نهفت
جان خواست ز من چون گل وصلش بشکفت
دل گفت مضایقت مکن زود بده
با او به محقری سخن نتوان گفت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
ای روزی خصم پیش خورد حشمت
جزویست قیامت از نبرد حشمت
اندیشهٔ پل مکن که جیحون شاها
انباشته شد جمله ز گرد حشمت
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
عمری جگرم خورد ز بدخویی چرخ
یک روز نرفت راه دلجویی چرخ
آورد و به دست جور مریخم داد
با زهره گرفتست مرا گویی چرخ
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵
با هرکه زبان چرخ رازی بگشاد
چون پای نداشت پای تا سر بنهاد
زان داد سخن همی بنتوانم داد
کابستن رازهابنتواند زاد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
با قدر تو آب آسمان ریخته باد
با خاک درت ستاره آمیخته باد
گر کم کند از سر تو یک موی فلک
خورشید ازو به مویی آویخته باد