عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨٢
که میبرد سخنی از زبان ابن یمین
بسیف دولت و دین مفخر زمان و زمین
سر اکابر آفاق عمده الوزراء
کزوست زینت ملک و بدوست رونق دین
بگویدش که ز بهر نثار مقدم تو
مرا دلیست صدف وار پر ز در ثمین
بگوی تا چه سبب را بمن نسیم قبول
نمیرسد ز مهب عنایتت به ازین
منم که زنده جاوید ماند از دم من
کسی که اسم ویم فعل او کند تلقین
منم ز جمع محبان تو فذلک و تو
کشیده بر سر من بی سبب خط ترقین
مکن که نیک نباشد بگفت بد گویان
اگر ز دست دهی دوستی چو ابن یمین
بسیف دولت و دین مفخر زمان و زمین
سر اکابر آفاق عمده الوزراء
کزوست زینت ملک و بدوست رونق دین
بگویدش که ز بهر نثار مقدم تو
مرا دلیست صدف وار پر ز در ثمین
بگوی تا چه سبب را بمن نسیم قبول
نمیرسد ز مهب عنایتت به ازین
منم که زنده جاوید ماند از دم من
کسی که اسم ویم فعل او کند تلقین
منم ز جمع محبان تو فذلک و تو
کشیده بر سر من بی سبب خط ترقین
مکن که نیک نباشد بگفت بد گویان
اگر ز دست دهی دوستی چو ابن یمین
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨٣
که باشد آنکه رساند ز راه لطف و کرم
رسالتی بجناب خدایگان از من
کراست قدرت آن کین سخن فرو خواند
بسمع اشرف سردار شه نشان از من
امیر عالم عادل که به ز مدحت او
کسی سخن نشنیدست در جهان از من
جهان رافت و رحمت امیر شیخ علی
که ذکر خیر کند دائمش زبان از من
بگویدش که ز شه داشتم توقع آنک
هم آشکار کند یاد و هم نهان از من
اگر ز طالع شوریده نیست بهر چرا
نکرد یاد شهنشاه کامران از من
روا بود که جهان کرم ستلمش بیک
مدیح خود بستاند برایگان از من
کسی که با من از اینسان کند تو خود دانی
که واجبش چه بود لیک ناید آن از من
منم که جز بمدیحش سخن روا نکنم
علاقه تا نکند منقطع روان از من
رسالتی بجناب خدایگان از من
کراست قدرت آن کین سخن فرو خواند
بسمع اشرف سردار شه نشان از من
امیر عالم عادل که به ز مدحت او
کسی سخن نشنیدست در جهان از من
جهان رافت و رحمت امیر شیخ علی
که ذکر خیر کند دائمش زبان از من
بگویدش که ز شه داشتم توقع آنک
هم آشکار کند یاد و هم نهان از من
اگر ز طالع شوریده نیست بهر چرا
نکرد یاد شهنشاه کامران از من
روا بود که جهان کرم ستلمش بیک
مدیح خود بستاند برایگان از من
کسی که با من از اینسان کند تو خود دانی
که واجبش چه بود لیک ناید آن از من
منم که جز بمدیحش سخن روا نکنم
علاقه تا نکند منقطع روان از من
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨۴
کسی که نیک نهاد آمد از بدایت کار
ز خود چگونه پسند آیدش بدی کردن
چو سیرت ملکی میتوان گرفت بجهد
نشان همت قاصر بود ددی کردن
بکوش در ره احسان که آن بود با حق
تجارتی ز پی سود ده صدی کردن
بهوش باش که پیری رسید ابن یمین
گذشت وقت جوانی و بیخودی کردن
شباب فرع جنونست و شیب اصل خرد
جنون قبیح بود وقت بخردی کردن
ز خود چگونه پسند آیدش بدی کردن
چو سیرت ملکی میتوان گرفت بجهد
نشان همت قاصر بود ددی کردن
بکوش در ره احسان که آن بود با حق
تجارتی ز پی سود ده صدی کردن
بهوش باش که پیری رسید ابن یمین
گذشت وقت جوانی و بیخودی کردن
شباب فرع جنونست و شیب اصل خرد
جنون قبیح بود وقت بخردی کردن
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩۴
منت ایزد را که گردون گر که یکچندی مرا
در جهان میداشت سر گردان بسان خویشتن
از جهان بیرون نرفتم تا ندیدم عاقبت
دشمنانم را بکام دوستان خویشتن
من نه چون دونان برای نان چنین سر گشته ام
بهر آب افتاده ام دور از مکان خویشتن
از مکان خود اگر بیرون فتادم عیب نیست
از هنر بیرون فتد گوهر ز کان خویشتن
بس که در بیدای حیرت عقل سرگردان شود
گر بگویم شمه ئی از داستان خویشتن
ز احتمال بار غم چو کان صفت شد قامتم
گر چه بردم گوی ز اقران در زمان خویشتن
من ز طبع همچو آب خویشتن در آتشم
در قفص از چیست بلبل از زبان خویشتن
خویشتن را هر که بر تیغ زبان من زند
خونش در گردن که دارد قصد جان خویشتن
تا من از خوان قناعت سیر کردم آز را
بسته ام از لقمه دونان دهان خویشتن
منت رضوان نیرزد کوثر و باغ بهشت
ما و آب روی خویش و بوستان خویشتن
بهترست از توتیائی کان بمنت پرورند
چشم ما را گرد و خاک آستان خویشتن
آشکارا کرد پیش از آفرینش رزق تو
آنکه نتوانی نهفت از وی نهان خویشتن
هر کرا بینی بگیتی روزی خود میخورد
گر ز آن تست نانش یا ز آن خویشتن
پس ترا منت ز مهمان داشت باید بهر آنک
میخورد بر خوان احسان تو نان خویشتن
از طمع خواری همی خیزد بترک آن بگیر
تا شوی در ملک عزت کامران خویشتن
ور همی خواهی که یابی نام آزادی چو سرو
راستی کن با همه خلقان بسان خویشتن
بشنو از ابن یمین این پندهای سودمند
ور خلاف این کنی بینی زیان خویشتن
در جهان میداشت سر گردان بسان خویشتن
از جهان بیرون نرفتم تا ندیدم عاقبت
دشمنانم را بکام دوستان خویشتن
من نه چون دونان برای نان چنین سر گشته ام
بهر آب افتاده ام دور از مکان خویشتن
از مکان خود اگر بیرون فتادم عیب نیست
از هنر بیرون فتد گوهر ز کان خویشتن
بس که در بیدای حیرت عقل سرگردان شود
گر بگویم شمه ئی از داستان خویشتن
ز احتمال بار غم چو کان صفت شد قامتم
گر چه بردم گوی ز اقران در زمان خویشتن
من ز طبع همچو آب خویشتن در آتشم
در قفص از چیست بلبل از زبان خویشتن
خویشتن را هر که بر تیغ زبان من زند
خونش در گردن که دارد قصد جان خویشتن
تا من از خوان قناعت سیر کردم آز را
بسته ام از لقمه دونان دهان خویشتن
منت رضوان نیرزد کوثر و باغ بهشت
ما و آب روی خویش و بوستان خویشتن
بهترست از توتیائی کان بمنت پرورند
چشم ما را گرد و خاک آستان خویشتن
آشکارا کرد پیش از آفرینش رزق تو
آنکه نتوانی نهفت از وی نهان خویشتن
هر کرا بینی بگیتی روزی خود میخورد
گر ز آن تست نانش یا ز آن خویشتن
پس ترا منت ز مهمان داشت باید بهر آنک
میخورد بر خوان احسان تو نان خویشتن
از طمع خواری همی خیزد بترک آن بگیر
تا شوی در ملک عزت کامران خویشتن
ور همی خواهی که یابی نام آزادی چو سرو
راستی کن با همه خلقان بسان خویشتن
بشنو از ابن یمین این پندهای سودمند
ور خلاف این کنی بینی زیان خویشتن
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٩٩
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠۴
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠۶
هر که آزردی بکینش زو مدار امید مهر
مار را چون دم زدی هم بایدش سر کوفتن
از خرد دورست فرصت با عدو دادن ز دست
بعد از آن از راه حسرت دست بر سر کوفتن
پای را از دست نتوان دادن آنگه پی زدن
خصم چون در حصن شد حاصل چه از در کوفتن
هر که اندر خر گه حزمست دستش میدهد
میخهای خیمه را بر فرق اختر کوفتن
چرب و نرمی با عدو ناید گه شدت بکار
آهن سرد است نتوانی بگوهر کوفتن
از تعصب کارها در گردن افتد مرد را
بر علی واجب از آن شد باب خیبر کوفتن
مار را چون دم زدی هم بایدش سر کوفتن
از خرد دورست فرصت با عدو دادن ز دست
بعد از آن از راه حسرت دست بر سر کوفتن
پای را از دست نتوان دادن آنگه پی زدن
خصم چون در حصن شد حاصل چه از در کوفتن
هر که اندر خر گه حزمست دستش میدهد
میخهای خیمه را بر فرق اختر کوفتن
چرب و نرمی با عدو ناید گه شدت بکار
آهن سرد است نتوانی بگوهر کوفتن
از تعصب کارها در گردن افتد مرد را
بر علی واجب از آن شد باب خیبر کوفتن
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠٨
هست کار سعادت دنیا
راست همچون مناره برفین
آفتاب تموز حادثه ها
برگشاده برو- ز تاب کمین
در تزلزل بنای ارکانش
دل برو کی نهند اهل یقین
ناگهانی ز هم فرو ریزد
که امید ثبات دارد ازین
هر کرا آز پیشوائی کرد
باز نشناخت مهر چرخ از کین
هر زمانش زبان حرص کند
آیتی دیگر از هوا تلقین
ما و یاری و کنج عافیتی
که همینست و بس بهشت برین
اینسخن باور از نمیداری
خیز و رنجه شو و بیا و ببین
زانگروهی که سخره شهرند
تا بدانی که نیست ابن یمین
راست همچون مناره برفین
آفتاب تموز حادثه ها
برگشاده برو- ز تاب کمین
در تزلزل بنای ارکانش
دل برو کی نهند اهل یقین
ناگهانی ز هم فرو ریزد
که امید ثبات دارد ازین
هر کرا آز پیشوائی کرد
باز نشناخت مهر چرخ از کین
هر زمانش زبان حرص کند
آیتی دیگر از هوا تلقین
ما و یاری و کنج عافیتی
که همینست و بس بهشت برین
اینسخن باور از نمیداری
خیز و رنجه شو و بیا و ببین
زانگروهی که سخره شهرند
تا بدانی که نیست ابن یمین
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٠٩