عبارات مورد جستجو در ۲۰۷۳ گوهر پیدا شد:
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
آنم که به هرزه سالها سوخته‌ام
تا قاعده سوختن آموخته‌ام
با این همه در بزم جگر سوختگان
شرمنده‌تر از شمع نیفروخته‌ام
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
خوش آن که در آن حریم می‌بود رهم
هجر آمد و بنشاند به خاک سیهم
اکنون بی تو که جان به قربانت باد
خون جگرست جلوه‌گاه نگهم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
ترک غم آن نگار دلجو کردیم
چون شعله به هرزه سوختن خو کردیم
چون جان و تن و دیده و دل آنجا ماند
ما بیهده ترک آن سر کوه کردیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
امشب که ز باغ حسن صد گل چیدیم
یک دم به مراد خود چو گل خندیدیم
صد شکر که از پس هزاران شب غم
یک صبح نشاط و روز عشرت دیدیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
بحریم درین راه همه تن پاییم
ابریم و به پای اشک ره پیماییم
موجیم و ز آسیب گرانجانی خویش
عمریست که ته‌نشین این دریاییم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
عمری بودم چون شب غم نامه سیاه
تا بو که رسم به وصل آن مه ناگاه
اکنون که به دیده کرد منزل آن ماه
همچون مژه در برون در ماند نگاه
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۲
دستی که همیشه بود در گردن تو
اکنون سوزد ز دوری دامن تو
تاری شده‌ام در آزروی تن تو
اما کو بخت تار پیراهن تو
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
ای از گل اشک گشته مژگان آرای
رو گریه به من گذار و تو خنده سرای
ور ذوق تماشای گرستن داری
یک شب چو نگه به سیر مژگان من آی
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۷
ای غم ز دلم چه شد زمانی بدر آی
گو از بن هر مویم جانی بدر آی
ای نیم نفس که در تنم محبوسی
آخر به بهانه فغانی بدر آی
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۸
ای غم ز دلم اگر توانی بدر آی
هر چند عزیزتر ز جانی بدر آی
تو گنج نه‌ای گنج فشانی تا چند
دلگیر درین خزانه مانی بدر آی
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۹
از عهد شکستن چو هوس نشکیبی
یک دم ز شکست عهد کس نشکیبی
عهد تو دل منست گویی کز ناز
گر نشکنیش نیم نفس نشکیبی
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۹
منم که ناز تو آرایش دکان منست
منم که غمزه‌ات آتش‌زن روان منست
هزار بار به تیغ تغافلم کشتی
هنوز ناز تو سرگرم امتحان منست
حدیث شوق من ... سرایت ای قاصد
که در جهان زند آتش گر از زبان منست
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۵
دیده شب فال مراد از موج اشک ما گرفت
کشتی بی ناخدا کام از دل دریا گرفت
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۶
بعد عمری که فصیحی شب وصلی رو داد
مردم دیده ما در سفر دریا بود
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۹
دهن زخم چو خندان شود افزون گردد
یک دم ار شاد نشینم جگرم خون گردد
قامتی دیده‌ام امروز که بی‌منت فکر
هر چه آید به زبانم همه موزون گردد
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۶
دوش تقلید جرس کردم و صد قافله سوخت
آه اگر ناله پریشان‌تر از این می‌کردم
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۷
زبون دردپرستان زلف یار شدم
نه صید دوست که صید دل فگار شدم
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۶۳
مختصر دستی که ما را بود صرف باده شد
گر خدا روزی کند دست دگر بر سر زنم
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸۰
حدیث شوخ لعلت نازک افگارش کنم ترسم
مگر آهسته آن لب را تبسم‌وار بگشایی
میرداماد : غزلیات
شمارهٔ ۱
از سوز دل بسوخت گیاه وجود ما
بر آتش تو بر فلک امروز دود ما
مارا بخار مجمر گردون نه بس بود
مجمر بلای عشق و دل خسته عود ما
بر آستان دوست اگر سر توان نهاد
آنست بر مدارج دولت صعود ما
خون گردد از دریغ درون ستارگان
چون درغم تو بر فلک آید سرودما
در آتش فراق تو سوزیم یک نفس
بگذارد ار ستاره بخت حسود ما