عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۸
با داغ محبت، دل دیوانه نسازد
دریاکش مخمور به پیمانه نسازد
خاطر نکند عشق، ز معموری ما جمع
تا جغد، به وبرانهٔ ما خانه نسازد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۱
ز افسانه کی به شب، مژهٔ ما به هم رسد؟
از حرف و صوت، کی لب دریا به هم رسد؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۵
شراب لعلی آن نوش لب، به ما چه رسد؟
ز آب خضر، به ما خون گرفته ها چه رسد؟
چو نی فتاده مرا همدمی، به دم سردان
تن نحیف مرا تا ازین هوا چه رسد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۷
نقاب آنجا که از رخسارهٔ جانانه برخیزد
برهمن از سر بت، گبر زآتشخانه برخیزد
به یک رنگی ز بس خو کرده ام، در کعبه گر میرم
خروش دلخراش شیون، از بتخانه برخیزد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۰
آتشی گرمتر از آتش محرومی نیست
نخل حسرت، چقدر آرزوی خام کشید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۰
خیالت مونس جان اسیران در بدن باشد
به غربت، آشنا هر کس که یابد، در وطن باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۳
آن کیست تا ز کار کسی عقده واکند؟
تقدیر نی به ناخن مشکل گشا کند
بر چشم مهر و مه ننهد پای، غیرتم
گردون گر استخوان مرا، توتیا کند
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۴
چهره نما که در چمن، شور هزار گل کند
طرّه گشا که در خزان، بوی بهار گل کند
سپند آتش خویشم، کسی دوا چه کند؟
به بی قراری من صبر بی نوا چه کند؟
حزین سوخته دل، می دهد به حسرت جان
زمانه عهد شکن، یار بی وفا چه کند؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۶
به دنیا سر فرو ناوردنم بالین راحت شد
نظر پوشیدن از وضع جهان، خواب فراغت شد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۰
تقلید من فزونی یاران نمی شود
هرگز غبار، ابر بهاران نمی شود
لفظ مطیع و معنی بیگانهٔ من است
صیدی که رام شیر شکاران نمی شود
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۸
کسی درد سخن، تا دل نگردد خون چه می داند؟
رموز معنی از من پرس افلاطون چه می داند؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۹
چون نقش آن خط و خال، لوح خیال گیرد
از دفتر دل ما، اقبال، فال گیرد
سودای آن پری کرد، از دیده ها نهانم
هرکس خیال ورزد، شکل خیال گیرد
عیش ار به کام خواهی، نفس دنی ادب کن
سگ چون شود مودب، صیدش حلال گیرد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۰
دل از وحشت سرای عالم غدّار می گیرد
که مست آسوده حال و محسب هشیار می ‎گیرد
دماغ افسرد از آن گلشن،که بر روی هوسناکان
قضا در می گشاید، رخنهٔ دیوار می گیرد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۴
گر چه در بزم جهان، گردن میناست بلند
یک سر و گردن از او نشئه صهباست بلند
می کند سلسلهٔ شور جهان کوتاهی
بس که آوازهٔ آن زلف چلیپاست بلند
فیض تشریف جنون بر قد رسوایی ما
کوتهی تا نکند دامن صحراست بلند
برسر منصب پروانگیت در محفل
شمع را تا به سحر گردن دعواست بلند
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۴
درنگ ازکاروان ما سبکباران نمی آید
قرار منزل از سیلاب رفتاران نمی آید
لبی چون غنچه گر خاموش بینی، گوش دل بگشا
که بوی خیر ازین بیهوده گفتاران نمی آید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۱
دمهای زنده را، از اجل کی زیان بود؟
گیرم چو خود کناره، سخن در میان بود
کو آن زبان که صرف سپاس زبان کنم؟
مفتاح گنج خانهٔ معنی، زبان بود
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۷
گهر چون سفته گردد، همچو اشک از دیده ها افتد
شود هر کس درین بازار بینا، از بها افتد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۸
شود چون جوهر آیینه پیدا، تار می افتد
نگردد روشناس آنکس که جوهردار می افتد
کند یغما نگاه ناتوان او توانایی
به بستر بوی گل، زان نرگس بیمار می افتد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۹
عزلت طلب از پایهٔ اقبال نیفتد
تنها رو این مرحله، دنبال نیفتد
پرواز بلندی ست فراز دو جهانش
مرغی که به دام شکن بال نیفتد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۴
ترسم که بر لبی، سخن آن میان رود
مضمون بسته ایست، چرا رایگان رود؟