عبارات مورد جستجو در ۲۰۷۳ گوهر پیدا شد:
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۱
جز یاد تو در سینه ما یاد مباد
جز نام توام بر لب فریاد مباد
بی حلقه زنجیر تو آزاد مباد
بی درد غم رخت دلی شاد مباد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۷
افتاد دلم درتک و پوئی دیگر
زد دست به زلف خوبروئی دیگر
خود کامه دلم به موئی آویخته بود
آویخت دگر باره به موئی دیگر
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
ای دوست بیا و دل آواره ببر
وین خسته روان ز تن به یکباره ببر
من با دل و دیده بی تو بس می نالم
دل بردیم از دو دیده نظاره ببر
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۶
چون خواست مرا دور جهان شعبده باز
تاریک چو شب خانه بخت ناساز
آیا ز چه رو به مفت شماع فلک
شمع هنرم داد همی از آغاز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۸
یاد شب وصل آن مه مهر افروز
روشن کندم خانه اندیشه چو روز
یک جرعه می وصل بعمری زین پیش
نوشیدم و یادش کندم مست هنوز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
بیروی تو آرام ندارم هرگز
جز تو به کسی دل نسپارم هرگز
جز کوی تو راهی نرود دل زنهار
جز خاک درت سر بگذارم هرگز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۰
ای سینه به آتش غم عشق بساز
ای دل خود را جز به ره دوست مباز
ای دیده مریز اشک جز بر خاکش
ای دست بجز دامنش از عجز میاز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
ای دل به فراق یار بگداز و بسوز
جز خرقه درد و غم بر این خسته مدوز
بهتر ز دعای نیم شب هیچ مدان
خواهی که اگر شب غمش گردد روز
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۴
ای ریخته خون‌ها به زمین‌ها که مپرس
بر تیغ تو از من آفرین‌ها که مپرس
در راه دلم ترا کمین‌ها که مگوی
در کوی غمت مرا انین‌ها که مپرس
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۹
چون گرد بلا خاست ز میدان وداع
در دیده من شد مژه پیکان وداع
موجش همه شعله بود وسیلش همه خون
طوفان سرشک من ز باران وداع
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
دل گشته ز دوریت به مردن نزدیک
بی نور تو خانه وجودم تاریک
تشنه شده ام به شعله آتش تو
همچون که شود به آب تابستان ریک
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۵
از حسن تو ای فارس میدان جمال
آشوب و بلا فتاده در دست خیال
خوش باش که آفاق وجود ما شد
در راه تو از خون جگر مالامال
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
ای دست شکوه تو قوی از اقبال
بر فرق فلک نهاده پای اجلال
در عهد تو دری چو من از بحر هنر
حیف است به زیر پای دوران پامال
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۸
از نور رخ تو چون بیارایم چشم
از صیقل دیدار تو بزدایم چشم
از بیم فراق دیده بر هم نزنم
ترسم که نبینمت چو بگشایم چشم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۰
امشب به غم تو با قضا کوشیدم
چون در ته خم می کهن جوشیدم
دریا دریا می بلا نوشیدم
تا شعله آتش به گیا پوشیدم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۱
با خوی تو لاف آشنائی چه زنم
با صاعقه قرعه گیائی چه زنم
بر کنگره عشق تو عنقا مگس است
من جغد بلا دم از همائی چه زنم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۲
بر تیر تو دیده گفتم آماج کنم
روز رخ تو مه شب داج کنم
هر شب ز جفای تو همی از تف دل
دوزخ به شرار خویش محتاج کنم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۸
دلدار نشد به وصل یارم چکنم
نگشوده یکی گره ز کارم چکنم
من دیده برای دیدنش خواستم او
در دیده جان شکست خارم چکنم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۷
ای زلف سیه کرده بلای دل من
وی خون جگر داده غذای دل من
خود خون فسرده دلم پاک بریز
کس نطلبد از تو خونبهای دلم من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۱
ای زنگ غمت صیقل آیینه‌ی من
انبار فلک مباش در کینه‌ی من
خود بس باشد گیاه هستی مرا
این شعله که سر کشید از سینه من