عبارات مورد جستجو در ۳۳۹ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١۶٨
مدتی در طلب مال جهان کردم سعی
تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست
عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستد
نکند فایده فریاد که اینش هدرست
عمر ضایع شده و مال نماندست بجا
انده عمر کنون از همه غمها بترست
اینزمان یکنفس عمر بملک دو جهان
نفروشم که بچشمم دو جهان مختصرست
گنجها یافته ام در دل ویران ز هنر
زانکه بحریست ضمیرم که سراسر گهر ست
مایل ملک قناعت چو شدم دانستم
که هنر هر چه زیادت شود ان دردسرست
از بدو نیک جهان هر چه ترا پیش آید
غم مخور شاد بزی زانکه جهان در گذرست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٠٢
الهی مرا چون سرای سپنج
سرانجام باید بغیری سپرد
ازین منزلم اندک اندک مبر
که خوش مرد آنکو بیکبار مرد
نخواهم حیاتی که مر شخص را
گر انسان بود زنده نتوان شمرد
سعادت رفیق کسی کرد حق
که او را ز گیتی بیکبار برد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠۴
شبی بلطف ز پیر خرد بپرسیدم
بدانخیال که در خاطرم مصور شد
که رنج محنت ایام و حادثات زمان
همه برای من اندر جهان مقرر شد
بعمر خویش ندیدم که یک مراد مرا
ز سعی گردش گردون دون میسر شد
جواب داد که از گردش زمانه مرنج
که در مبادی فطرت چنین مقدر شد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۴۵
گرم گردون گردان چند روزی
بسر ز آنسان که میباید نگردد
طمع زو نگسلم یکبارگی هم
برینسان بعد ازین شاید نگردد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۵٢
مرا دوستی کو که با دشمنم
بگوید که این نکته میدار یاد
که گر دادت اقبال دور فلک
ور ادبار ازو بهره ما فتاد
سپاس از خدای جهان آفرین
که هر شام آمد پس از بامداد
از ادباد و اقبال ما و شما
سپهر برین داد روزی بباد
چو خواهد گذشتن همان و همین
چرا غم خورم من چه باشی تو شاد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٠۴
با عطارد گفتم آخر با تو دارم نسبتی
چند بد مهری کنی به زین غم کارم بخور
گفت کای ابن یمین گر قدرتی بودی مرا
کی بدینسان گشتمی گشتمی گرد جهان آسیمه سر
اکثر اوقات باشد درو بال و احتراق
بر سر تیرم همیدارد فلک زیر و زبر
رونق کارت ز دستم بر نیمآید ولیک
خواهمت گفت از سر اشفاق پندی معتبر
از کریمان چون جهان خالی همی بینی مکن
بعد از این عمر گرامی در سر بوک و مگر
در جگر خوردن بسر بر عمر و بهر یک دو نان
در پی دو نان مپوی و آبروی خود مبر
هر که میخواهد که باشد از هنر با آبروی
سهل باشد گر نباشد در کف او سیم و زر
آهن و فولاد را بنگر که چون شد آبدار
سهل باشد گر نباشد در کف او سیم و زر
آهن و فولاد را بنگر که چون شد آبدار
بر چسان هنگام ضربت میکند پیدا گهر
از کدورات حوادث چونکه ماند با صفا
آبروی کوه باشد چشمه ساران هنر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶٣
بگوش هوش بشنو نکته ئی خوب
و گر داری خرد دستور خود ساز
همیشه تا توانی ای برادر
مشو با هشت کس همراز و دمساز
حسود و بیوفا نادان و کاذب
بخیل و ناکس و بدخوی و غماز
با مردم نادان منشین ور بنشینی
زنهار بدو تا بتوان هیچ میاموز
زیرا که بیاموزد و در دشمنی آرد
کاری چو شب تیره برویت بهمین روز
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧٣
ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا
چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس
بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند
با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس
بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال
تا نه بدگوید کست نی باشدت بیمی ز کس
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٢٩
از بخل و ز کبر بر حذر باش
کین هر دو کنند جمع تفریق
زین هر دو بجز فساد ناید
دلرا نکنی بدین دو تعلیق
در بخشش و در تواضع افزای
شاید که دهد خدای توفیق
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۴٣
ای ابن یمین جهان نیرزد
آنرا که غمش نهند بر دل
شادان گذران که ابلهست آنک
انده کند از حیات حاصل
دارد هنری جهان که در وی
باشد حرج و فرج مقابل
آسان گذرد اگر تو او را
بر خود نکنی ز جهل مشکل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۵٠
تو بدی میکنی و میخواهی
کآیدت نیک پیش در همه حال
نیک پاداش بد نخواهد شد
بگذر ایخواجه از خیال محال
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۶٣
گرت میل باشد که در پارسی
همی دال را باز دانی ز ذال
بگویم یکی ضابطه یادگیر
که آنرا نیابی بگیتی همال
اگر پیش ازو حرف عله بود
بجز ذال معجم ندارد مجال
ور آنحرف جز حرف عله بود
نگه کن که آنحرف را چیست حال
اگر هست ساکن تواش دال دان
وگر نه همان ذال معجم نه دال
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۶۵
مرو ای ابن یمین گر دهد ایام ترا
دو سه روزی دگر اندر وطن خاکی مهل
هیچ اگر ز آمدن و رفتن خود با خبری
جهد کن تا ندهی عمر بباد از سر جهل
وقت را دار غنیمت که برفت آنچه برفت
نخورد انده نا آمده خود مردم اهل
صعب گردد بتو آنکار گرش گیری صعب
بگذرد سهل گرش نیز فرو کیری سهل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٧٢
هر کرا طالع مساعد نیست
هر چه او کرد و گفت نا مقبول
مردی وجود او جنون و تلف
زهد و فضلش همه فساد و فضول
و آنکه اقبال رهنمای ویست
میرود تا به پیشگاه قبول
مختصر تر بگویم ابن یمین
تا نگردند اهل عقل ملول
هر چه مدبر کند همه مردود
و آنچه مقبل کند همه مقبول
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٧۴
هر چه آن آشکار نتوان کرد
مکن اندر نهان بهیچ سبیل
ز آنکه بی شک نهان نخواهد ماند
بد و نیک جهان بهیچ سبیل
سخنی کت گزیر باشد از آن
مگذران بر زمان بهیچ سبیل
که سخن چون روان روان برود
باز نآید روان بهیچ سبیل
هر بلائی که از تو بر تو رسد
نتوان رست از آن بهیچ سبیل
پند پیرانه را ز ابن یمین
رد مکن ایجوان بهیچ سبیل
سودمندست پندش ار شنوی
ز آن نبینی زیان بهیچ سبیل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٩۶
چون سرانجام زینخرابه رباط
رخت بربست بایدت ناکام
پس همان به بود که واو وداع
متصل باشدت بسین سلام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨۵
گفتم روم زیارت پیشینیان کنم
باشد که راحتی رسد از روحشان بمن
عقلم شنید و گفت که بنشین بجای خویش
واندر خطر بهرزه مینداز جان و تن
آخر زندگان بچه خلعت رسیده ئی
تا گسترند در قدمت مردگان کفن
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧١٣
مرا گفتند ابوبکر و عمر را
اگر یاری دهی مانند عثمان
بمحشر چون خلایق جمع گردند
بود آرامگاهت باغ رضوان
همیگویم از آندم کان شنودم
که بادا آفرین بیحد بر ایشان
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٣۶
الهی بهنگام پیری مرا
تمنای نفس جوانان مده
میفکن بسختی و دشواریم
گشاده کن آسان ز کارم گره
جهانی سراسر پر از دون شدست
چه آن مه که هستند از ایشان چه که
ندارم سر کدیه زین سفلگان
بگردن درم بارشان بر منه
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۵
ایدل غم نا آمده زنهار مخور
وانغم که گذشت از تو هم زو بگذر
سر رشته وقت خویش از دست مده
کینست و جزین نیست جهان هیچ دگر