عبارات مورد جستجو در ۳۱۴۱ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۵٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٧١
من اندر کسب اسباب فضائل
نکردم هیچ تقصیر و توانی
هنر پروده ام زینسان که بینی
بیا انکار کن گر میتوانی
سخنهائی بنظم آرم روانبخش
که گوید روح قدسش از روانی
که تو آب روانی از سلاست
ندانم یا ز محبوبی روانی
فلک در حق من تقصیرها کرد
تو تکذیبم کنی هر چند دانی
ولی بر صدق دعوی پیش خصمم
گواهی میدهد قاصی و دانی
منال ابن یمین از جور گردون
که این از بدو فطرت هست جانی
ترا این س که حاسد از کسافت
تنست و تو ز روی لطف جانی
نکردم هیچ تقصیر و توانی
هنر پروده ام زینسان که بینی
بیا انکار کن گر میتوانی
سخنهائی بنظم آرم روانبخش
که گوید روح قدسش از روانی
که تو آب روانی از سلاست
ندانم یا ز محبوبی روانی
فلک در حق من تقصیرها کرد
تو تکذیبم کنی هر چند دانی
ولی بر صدق دعوی پیش خصمم
گواهی میدهد قاصی و دانی
منال ابن یمین از جور گردون
که این از بدو فطرت هست جانی
ترا این س که حاسد از کسافت
تنست و تو ز روی لطف جانی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٨٧
یاد ایامی که دروی صاحب صاحبقران
گاهگاهی التفاتی سوی چاکر داشتی
حاتم ثانی جلال ملک و دین کان کرم
آنکه هر روزم ز روز رفته بهتر داشتی
گر هزاران غم رسیدی بر دل ابن یمین
از دلش یکیک بدست مکرمت برداشتی
بیگنه با من ندانم تا شرنگ افشان چراست
آنکه گفتاری بشیرینی چو شکر داشتی
از رهی بد خدمتیی چون نیامد در وجود
تا ز طبع نازک او چشم کیفر داشتی
پس چرا از سایه لطف خودم محروم داشت
آنکه با من صفوت خورشید خاور داشتی
کی چو من عیسی دمی کردی درینمنزل مقام
گر ببودی اش خری یا اجره خر داشتی
گاهگاهی التفاتی سوی چاکر داشتی
حاتم ثانی جلال ملک و دین کان کرم
آنکه هر روزم ز روز رفته بهتر داشتی
گر هزاران غم رسیدی بر دل ابن یمین
از دلش یکیک بدست مکرمت برداشتی
بیگنه با من ندانم تا شرنگ افشان چراست
آنکه گفتاری بشیرینی چو شکر داشتی
از رهی بد خدمتیی چون نیامد در وجود
تا ز طبع نازک او چشم کیفر داشتی
پس چرا از سایه لطف خودم محروم داشت
آنکه با من صفوت خورشید خاور داشتی
کی چو من عیسی دمی کردی درینمنزل مقام
گر ببودی اش خری یا اجره خر داشتی
ابن یمین فَرومَدی : ترکیبات
شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن
یا رب از من که برد سوی خراسان خبری
ایصبا گر بودت هیچ مجال گذری
بسوی حضرت دستور ز من
عمده الملک یمین دول و دین که بود
اتفاق همه کور است خصال و سیری
همچو نامش بهمه حال حسن
گر ز بار غمت از پای در آمد دل من
دستگیری کن و از عین عنایت نظری
بکرم سوی من زار فکن
بگریبان دلم چنگ غم اندر زده ئی
ترسم ای شادی جان زانکه بگیرد سحری
بی منت آه دل من دامن
از تو محرومم و این شیوه فضل و هنر است
دور بادا ز من این فضل و نباشد هنری
گر مرا دور کند ز اهل وطن
طوطی جان بهوای شکر الفاظت
عزم دارد که گرش باز شود بال و پری
بر پرد زین قفس تیره تن
ای ز لفظ تو سخن یافته آن نظم و نسق
که بود نزد خرد در بر او مختصری
سلک در عدن و عقد پرن
ز آتش طبع گهر بار تو باد سحری
بعدن گر برد از خاک خراسان خبری
در صدف آب شود در عدن
پرتو مشعله رای جهان آرایت
گر کشد شعله بر افلاک شود زو شرری
شمع زر پیکر فیروزه لگن
هر کبوتر که بود برج جلالت وطنش
گر کند سوی وطن از سوی گردون سفری
ز انجم ثابته چیند ارزن
لطف جان و دل تو هست بحدی که صبا
بختن گر بود از نفحه لطفت اثری
خون شود از حسدش مشک ختن
خشمت ار تیغ کشد بر مه و ماهی گه کین
جوشنی گر چه گرفت این یک و آن یک سپری
بفکند این سپر و آن جوشن
صاحبا تا سخن ابن یمین مدحت تست
نیست همچون سخن او بحلاوت شکری
در مذاق خرد اهل فطن
بر دعا ختم کند مدحت جاهت پس ازین
زانکه بر اوج مدیح تو خورشید فری
می نیارد که رسد تیر سخن
دشمن تو بمثل اطلس گردون پوشد
همچو کرم قز اگر چند بگیرد خطری
کسوت اول او باد کفن
ایصبا گر بودت هیچ مجال گذری
بسوی حضرت دستور ز من
عمده الملک یمین دول و دین که بود
اتفاق همه کور است خصال و سیری
همچو نامش بهمه حال حسن
گر ز بار غمت از پای در آمد دل من
دستگیری کن و از عین عنایت نظری
بکرم سوی من زار فکن
بگریبان دلم چنگ غم اندر زده ئی
ترسم ای شادی جان زانکه بگیرد سحری
بی منت آه دل من دامن
از تو محرومم و این شیوه فضل و هنر است
دور بادا ز من این فضل و نباشد هنری
گر مرا دور کند ز اهل وطن
طوطی جان بهوای شکر الفاظت
عزم دارد که گرش باز شود بال و پری
بر پرد زین قفس تیره تن
ای ز لفظ تو سخن یافته آن نظم و نسق
که بود نزد خرد در بر او مختصری
سلک در عدن و عقد پرن
ز آتش طبع گهر بار تو باد سحری
بعدن گر برد از خاک خراسان خبری
در صدف آب شود در عدن
پرتو مشعله رای جهان آرایت
گر کشد شعله بر افلاک شود زو شرری
شمع زر پیکر فیروزه لگن
هر کبوتر که بود برج جلالت وطنش
گر کند سوی وطن از سوی گردون سفری
ز انجم ثابته چیند ارزن
لطف جان و دل تو هست بحدی که صبا
بختن گر بود از نفحه لطفت اثری
خون شود از حسدش مشک ختن
خشمت ار تیغ کشد بر مه و ماهی گه کین
جوشنی گر چه گرفت این یک و آن یک سپری
بفکند این سپر و آن جوشن
صاحبا تا سخن ابن یمین مدحت تست
نیست همچون سخن او بحلاوت شکری
در مذاق خرد اهل فطن
بر دعا ختم کند مدحت جاهت پس ازین
زانکه بر اوج مدیح تو خورشید فری
می نیارد که رسد تیر سخن
دشمن تو بمثل اطلس گردون پوشد
همچو کرم قز اگر چند بگیرد خطری
کسوت اول او باد کفن
ابن یمین فَرومَدی : مثنویات
شمارهٔ ٢ - غزل
فلک با ما سر یاری ندارد
بجز میل دلا زاری ندارد
ز پهلوی من این گردون بیمهر
جز آهنگ جگر خواری ندارد
چه بیدادست یا رب چرخ گردان
که کاری جز ستمکاری ندارد
دلم از وی چو زلف و چشم خوبان
بجز تشویش و بیماری ندارد
بود در نظم کارم بس گرانجان
اگر چه جز سبکساری ندارد
ازان چون ابر گریانم که چون رعد
دلم جز ناله و زاری ندارد
گرانجانی بختم بین که از وی
خرد امید بیداری ندارد
دلا آخر ز گردون چند پرسی
که بر دردم دوا داری ندارد
فلک را هیچ اگر آزرم باشد
عزیزانرا بدین خواری ندارد
ز هجر دوستان ابن یمین را
بدشمنکامی و زاری ندارد
بدشمنکامی و زاری ندارد
بجز میل دلا زاری ندارد
ز پهلوی من این گردون بیمهر
جز آهنگ جگر خواری ندارد
چه بیدادست یا رب چرخ گردان
که کاری جز ستمکاری ندارد
دلم از وی چو زلف و چشم خوبان
بجز تشویش و بیماری ندارد
بود در نظم کارم بس گرانجان
اگر چه جز سبکساری ندارد
ازان چون ابر گریانم که چون رعد
دلم جز ناله و زاری ندارد
گرانجانی بختم بین که از وی
خرد امید بیداری ندارد
دلا آخر ز گردون چند پرسی
که بر دردم دوا داری ندارد
فلک را هیچ اگر آزرم باشد
عزیزانرا بدین خواری ندارد
ز هجر دوستان ابن یمین را
بدشمنکامی و زاری ندارد
بدشمنکامی و زاری ندارد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۶
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۲
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۱
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۵
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۳
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۳
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۴
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۷
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۸
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۵
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۰