عبارات مورد جستجو در ۳۱۴۱ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣٢
خداوندا بر این عالیجنابت
کزو دارد فلک صد شرمساری
فراوان رنج بی راحت کشیدم
کنون سیر آمدم زین هرزه کاری
نخواهم کرد ازین پس عمر ضایع
کرم باشد گرم معذور داری
بحمدالله ندارم مال و جاهی
که بستانی بغیر من سپاری
چو من بر بینوائی دل نهادم
چرا باید تحمل کرد خواری
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۵٣
عماد الدین محمد را بگوئید
ز من رمزی بآئین عتابی
که باشد هفته ئی یا بیش یا کم
که تصدیعت نمودم در خطابی
نیامد تا باکنون از جنابت
به نیک و بد بر چاکر جوابی
بلی آنرا که نان در حلق کیرد
نباید از تو جستن قطره آبی
مفرمای انتظارم بیشتر زین
کرم کن یا جوابی یا ثوابی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٧١
من اندر کسب اسباب فضائل
نکردم هیچ تقصیر و توانی
هنر پروده ام زینسان که بینی
بیا انکار کن گر میتوانی
سخنهائی بنظم آرم روانبخش
که گوید روح قدسش از روانی
که تو آب روانی از سلاست
ندانم یا ز محبوبی روانی
فلک در حق من تقصیرها کرد
تو تکذیبم کنی هر چند دانی
ولی بر صدق دعوی پیش خصمم
گواهی میدهد قاصی و دانی
منال ابن یمین از جور گردون
که این از بدو فطرت هست جانی
ترا این س که حاسد از کسافت
تنست و تو ز روی لطف جانی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٨٧
یاد ایامی که دروی صاحب صاحبقران
گاهگاهی التفاتی سوی چاکر داشتی
حاتم ثانی جلال ملک و دین کان کرم
آنکه هر روزم ز روز رفته بهتر داشتی
گر هزاران غم رسیدی بر دل ابن یمین
از دلش یکیک بدست مکرمت برداشتی
بیگنه با من ندانم تا شرنگ افشان چراست
آنکه گفتاری بشیرینی چو شکر داشتی
از رهی بد خدمتیی چون نیامد در وجود
تا ز طبع نازک او چشم کیفر داشتی
پس چرا از سایه لطف خودم محروم داشت
آنکه با من صفوت خورشید خاور داشتی
کی چو من عیسی دمی کردی درینمنزل مقام
گر ببودی اش خری یا اجره خر داشتی
ابن یمین فَرومَدی : ترکیبات
شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن
یا رب از من که برد سوی خراسان خبری
ایصبا گر بودت هیچ مجال گذری
بسوی حضرت دستور ز من
عمده الملک یمین دول و دین که بود
اتفاق همه کور است خصال و سیری
همچو نامش بهمه حال حسن
گر ز بار غمت از پای در آمد دل من
دستگیری کن و از عین عنایت نظری
بکرم سوی من زار فکن
بگریبان دلم چنگ غم اندر زده ئی
ترسم ای شادی جان زانکه بگیرد سحری
بی منت آه دل من دامن
از تو محرومم و این شیوه فضل و هنر است
دور بادا ز من این فضل و نباشد هنری
گر مرا دور کند ز اهل وطن
طوطی جان بهوای شکر الفاظت
عزم دارد که گرش باز شود بال و پری
بر پرد زین قفس تیره تن
ای ز لفظ تو سخن یافته آن نظم و نسق
که بود نزد خرد در بر او مختصری
سلک در عدن و عقد پرن
ز آتش طبع گهر بار تو باد سحری
بعدن گر برد از خاک خراسان خبری
در صدف آب شود در عدن
پرتو مشعله رای جهان آرایت
گر کشد شعله بر افلاک شود زو شرری
شمع زر پیکر فیروزه لگن
هر کبوتر که بود برج جلالت وطنش
گر کند سوی وطن از سوی گردون سفری
ز انجم ثابته چیند ارزن
لطف جان و دل تو هست بحدی که صبا
بختن گر بود از نفحه لطفت اثری
خون شود از حسدش مشک ختن
خشمت ار تیغ کشد بر مه و ماهی گه کین
جوشنی گر چه گرفت این یک و آن یک سپری
بفکند این سپر و آن جوشن
صاحبا تا سخن ابن یمین مدحت تست
نیست همچون سخن او بحلاوت شکری
در مذاق خرد اهل فطن
بر دعا ختم کند مدحت جاهت پس ازین
زانکه بر اوج مدیح تو خورشید فری
می نیارد که رسد تیر سخن
دشمن تو بمثل اطلس گردون پوشد
همچو کرم قز اگر چند بگیرد خطری
کسوت اول او باد کفن
ابن یمین فَرومَدی : مثنویات
شمارهٔ ٢ - غزل
فلک با ما سر یاری ندارد
بجز میل دلا زاری ندارد
ز پهلوی من این گردون بیمهر
جز آهنگ جگر خواری ندارد
چه بیدادست یا رب چرخ گردان
که کاری جز ستمکاری ندارد
دلم از وی چو زلف و چشم خوبان
بجز تشویش و بیماری ندارد
بود در نظم کارم بس گرانجان
اگر چه جز سبکساری ندارد
ازان چون ابر گریانم که چون رعد
دلم جز ناله و زاری ندارد
گرانجانی بختم بین که از وی
خرد امید بیداری ندارد
دلا آخر ز گردون چند پرسی
که بر دردم دوا داری ندارد
فلک را هیچ اگر آزرم باشد
عزیزانرا بدین خواری ندارد
ز هجر دوستان ابن یمین را
بدشمنکامی و زاری ندارد
بدشمنکامی و زاری ندارد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
ای رنگرز این خوی بدت ننگی نیست
با من سخن تو هیچ بی جنگی نیست
در حیرتم از طالع شوریده خویش
کز رنگرزان نیز مرا رنگی نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
بر من صنما جور تو امروزی نیست
یکذره ترا رحمت و دلسوزی نیست
تو شاد بزی که با چنین خو که تراست
جز غم ز تو ام هیچ دگر روزی نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
آن بت که دمی جفا فراموش نکرد
با ما نفسی دست در آغوش نکرد
هر نکته که سر بسر بدو میگفتم
در بود ولی نگار در گوش نکرد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۶
تا خوی بد یار دگر سان نشود
احوال دل یار بسامان نشود
او جان طلبد از من و من بوسه ازو
او را شود این کار مرا آن نشود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۲
گردون نفسی بکار من دور نکرد
یکدم نگذشت تا دو صد جور نکرد
ان سعی که در هلاک من کرد بظلم
حقا که اسد بکشتن ثور نکرد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۱
در کان کرم فضه وارزیز نماند
وز جمله جواهر بجز ازریز نماند
در نوبت ما نخاست یک مرد کریم
جز طاهر اسحاق که آن نیز نماند
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۵
هرگز بمراد من فلک دور نکرد
یکروز بشب نشد که صد جور نکرد
خون مژه بر چهره روان چیست مرا
گر خسته دلم ز صدمتش غور نکرد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۳
فریاد مرا ز خامه قیر اندود
کو راز دلم بدشمن و دوست نمود
گفتم که زبانش ببرم گنگ شود
ببریدم از آن فصیحتر گشت که بود
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۳
هرچ آن هنر جمله بزرگان باشد
و اسباب سیادت سترکان باشد
کردم طلب و یافتم اما چه کنم
چون بره نر بهره گرگان باشد
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۴
ای گردش چرخ نیلگون تا کی ازین
کردی جگرم ز غصه خون تا کی ازین
یک لحظه بکار کس نمی پردازی
از تربیت ناکس و دون تا کی ازین
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۷
یا رب بچه موجب بمن بیسر و بن
هر لحظه غمی نو دهد اینچرخ کهن
دارم بقضا رضا ولی میگویم
دردم چو تو داده ئی دوا نیز تو کن
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۸
گه آتش غم شعله زند در دل من
گه آب دو دیده تر کند منزل من
ایچرخ فلک که باد خاکت بر سر
از دور تو باد است همه حاصل من
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۵
مائیم ز جور فلک آینه گون
با آه دلی که سنگ ازو گردد خون
روزی بهزار شب بغم میاریم
تا خود فلک از پرده چه آرد بیرون
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۰
ای چرخ فلک هزار فریاد از تو
آن به که نیاورد کسی یاد از تو
سرگشته و با لباس محنت زدگان
پیوسته از آنی که نیم شاد از تو