عبارات مورد جستجو در ۱۷ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : قطعات (گزیدهٔ ناقص)
شمارهٔ ۱۳ - شادم بدان که هستی استاد من
ای خواجه بوالفرج نکنی یاد من
تا شاد گردد این دل ناشاد من
دانی که هست بنده و آزاد تو
هرکس که هست بنده و آزاد من
نازم بدان که هستم شاگرد تو
شادم بدان که هستی استاد من
ای رونی‌یی که طرفهٔ بغداد، تو
دارد نشستگاه تو بغداد من
مانا نه آگهی تو که باران اشک
از بن همی بشوید بنیاد من
در کوره‌ای ز آتش غم تافته است
نرم آهن است گویی پولاد من
نزدیک و دور و بیگه و گه خاص و عام
فریاد برگرفته ز فریاد من
پنجاه و پنج سال شد و زین عدد
گر هیچ گونه برگذرد داد من
بنشاند روزگارم و اندر نشاند
در عاج شفشه، شفشه به شمشاد من
ران هزبر لقمه کند رنگ من
مغز عقاب طعمه کند خاد من
چون باد و آب در که و دشت اوفتد
تیغ چو آب و بارهٔ چون باد من
با گیتی استوار کنم کار خویش
گر بخت استوار کند لاد من
از روزگار باز نخواهم شدن
تا روزگار می بدهد داد من
هیچم مکن فرامش از یاد خویش
زیرا که نه فرامشی از یاد من
اوحدی مراغه‌ای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸
زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت
هر کو به دام زلف تو اندر فتاد رفت
بر بوی باد زلف تو شب روز می‌کنم
دردا! کز اشتیاق تو عمرم به باد رفت
روزی اگر ز زلف تو بندی گشوده‌ام
بر من مگیر، کان به طریق گشاد رفت
گفتی که: بامداد مراد تو می‌دهم
زان روز می‌شمارم و صد بامداد رفت
دل را غم تو زهر جفا داد و نوش کرد
جان از کف تو شربت غم خورد و شاد رفت
ظلمی که از غم تو گذشتت بر سرم
رخ بازکن، که آن همه عدلست و داد رفت
گر اوحدی ز دست برفت ای، پسر، چه باک؟
اندر زمانه هر که ز مادر بزاد رفت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹
العین لفقدکم کثیرالعبرات
والقلب لذکرکم کثیرالحسرات
هل یرجع من زماننا ما قدفات
هیهات و هل فات زمان هیهات
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۷
بیگاه شد و دل نرهید از ناله
روزی نتوان گفت غم صد ساله
ای جان جهان غصهٔ بیگاه شدن
آنکس داند که گم شدش گوساله
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۶۶
بی‌خبر می‌گذرد عمر گرامی، افسوس
کاش این قافله آواز درایی می‌داشت
خیام : دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸]
رباعی ۱۱۴
هنگام سپیده‌دم خروس سحری،
دانی که چرا همی‌کند نوحه‌گری؟
یعنی که: نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری!
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۴۷
ماییم و شبی و یار در پیش
جام می خوشگوار در پیش
وقت چمن و شکفته باغی
بی زحمت خارخار در پیش
گل آمده و خزان گشته
دی رفته و نوبهار در پیش
من بیهش و مست یار و یارم
نی مست و نه هوشیار در پیش
دستم به لب و نظر به رویش
می بر کف و لاله زار در پیش
رفت آنکه چو غنچه بود یک چند
در بسته و پرده دار در پیش
امروز چو شاخ گل به صد لطف
آمد ز برای یار در پیش
ای دور فلک، اگر ترا هست
وقتی به ازین بیار در پیش
مست حق را که هست با دوست
زین گونه هزار کار در پیش
خسرو، می ناب کش که زین پس
نارد فلکت خمار در پیش
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۸
هر ابر که بنگرم غباری شده گیر
گر گل گیرم به دست خاری شده گیر
هر روز مرا خانه حصاری شده گیر
عمری شده دان و روزگاری شده گیر
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۳۴۳
به روی دوست که رویش بچشم من نگرید
به خاک پاش که آن ره بروی من سپرید
با گذشتن از آن مو نشان بی چشمیست
چو چشم نیست شما را به چشم من نگرید
حرام باد شما را چه می خورید غمش
غم من است غم او غم مرا مخورید
همین که نام گدایان او کنید شمار
مرا نخست گدای کمین او شمرید
کر بگوی با مگان به شکر گفتار
که نازک است رخ بار از آن طرف مپرید
بر اهل زهد بستم کنان گذشت و بگفت
عجب که عمر گذشت و هنوز بیخبرید
از بعد آنکه در دوست باز بافت کمال
اگر بهشت بجوید به دوزخش بپرید
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
افسوس که شد جوانی و چیز نماند
وان قوت رای و عقل و تمییز نماند
آهی زدمی ز درد، گه گاه و کنون
غم راه نفس ببست و آن نیز نماند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۸
شد عمر خراب زار رو برنامد
صد روز فرورفت و غرض برنامد
دردا که به غربیل وفا عالم را
سر برکردیم و عمر بر سر نامد
اهلی شیرازی : ساقینامهٔ رباعی
شمارهٔ ۲۵
ساقی نظری که دل ز اندیشه تهیست
شیران همه رفتند و سر بیشه تهیست
هر شب ز حباب کف زدی شیشه چرخ
امروز که دور ما بود شیشه تهیست
فلکی شروانی : رباعیات
شمارهٔ ۸
تا گشت رخت روشنی انداز از روز
شب شد روزم، شبم بیفروز از روز
تو خوبتری مه به مه و سال و به سال
من زارترم شب ز شب و روز از روز
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۳۶۷
عهد شباب بگذشت، وقت شتاب گردید
نور نظر ز عینک، پا در رکاب گردید
دیگر چه گل توان چید از خویش وقت پیری؟
آب جوانی افتاد، گلشن خراب گردید!
چشمش اگر بروی بی آب و رویم افتد
خواهد ز شرم عکسم، آیینه آب گردید
از شور این دل تنگ، ای مدعی حذر کن
از جوشش تنوری عالم خراب گردید
از ناله حزینم تنها نسوخت واعظ
از آه آتشینم، آتش کباب گردید
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
نی در سر شوق و، نی بدل پروا ماند
قوتها رفت و ناتوانیها ماند
از عمر گذشته حاصلم پشت خمی است
موجی از باد در کف دریا ماند
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
دل با غم آن صنم سپردیم و گذشت
این جام به دست جم سپردیم و گذشت
هر نقد نفس که بود درمخزن جان
نشمرده به دست غم سپردیم و گذشت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۲
گردید الف قامت ما آخر دال
بر دوش نبردیم مگر وزر و وبال
بگذشته ما بود سراسر غفلت
تا چون شود آینده که خوابیم الحال