عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۲۸
زان روز که چشم من به رویت نگریست
نگذشت شبی که از غمت خون نگریست
بشتاب که دل بی تو نمی داند زیست
دریاب که جان بی تو نمی داند زیست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۲۹
تا دست وصال تو نگیرم در دست
وز دولت مسکونت نگردم سرمست
نی لب روزی به خنده خواهم بگشاد
نه چشم شبی زگریه خواهم در بست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳۰
امروز که یار من مرا مهمان است
بخشیدن جان و دل مرا پیمان است
دل را خطری نیست، سخن در جان است
جان افشانم که وقت جان افشان است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳۱
در حسرت آنم که شبی در کویت
باد سحری به من رساند بویت
جان و دل خویش را کنم در ساعت
قربان کسی که دیده باشد رویت
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳۴
بر من سپه هجر تو پیروز مباد
جز سوز تو در دلم دگر سوز مباد
آن شب که مرا با تو وصالی باشد
تا صبح قیامت ندمد روز مباد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳۵
گفتم که زرخ پردهٔ عزّت بردار
بسیار کس اند منتظر آن دیدار
نیکو سخنی بگفت آن زیبا یار
دیدار قدیم است برو دیده بیار
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳۶
دست من و دامن تو امشب زنهار
از دامن صبح امشبی دست بدار
خون من و گردن تو امشب تا روز
در گردن صبح امشبی دست مدار
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳۷
ای شب تو ره وصل سحرگه مَسپَر
وای صبح تو امشبی به شب در منگر
ای شب تو بگفتی که منم پردهٔ وصل
وز پرده برون میای واین پرده مَدَر
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳۸
آن شب که زبختم گرهی بگشاید
شب بین که چه کوتاه قبا می آید
یا رب تو به شب وصل سحرگه منمای
تا صبح فراق شب مرا ننماید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳۹
من در غم تو مُردم و تو بی غم از این
نپسندی اگر کنند با تو هم از این
از تو چو به دیدنی قناعت کردم
تو نیز روا مدار آخر کم از این
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴۰
بالله ترفقوا بقلب مجروح
وارحم دنفا بین یدیکم مطروح
قد سیّرنی الفراق ابکی وا نوح
من غاب عن الحبیب لابدّ یَنوح
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴۱
بی دیدن تو بیم هلاک است مرا
پیراهن صبرم همه چاک است مرا
وز فرقت دیدار تو ای جان و جهان
یا رب چه عظیم دردناک است مرا
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴۲
تا مهر تو در سینه نهان است مرا
سیلاب زدیدگان روان است مرا
در هجر تو ای قبلهٔ جان و دل من
این تیر قدم همچو کمان است مرا
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴۳
شمع ارچه زآتش همه تن پر نور است
پیوسته به رنگ عاشق مهجور است
مانندهٔ فرهاد به غم می سوزد
مسکین مگر از صحبت شیرین دور است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴۴
هنگام وداع آمد آن سرو بلند
گریان گریان که آخر این هجران چند
او از سخنان خوش مرا دل می برد
دل در تن از آرزوی او جان می کند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴۵
یارم به سفر چو راه رفتن بگزید
نرگس دیدم ازو روان مروارید
بیچاره دلم در پی او می نگرید
می گفت که الوداع و خون می بارید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴۸
وصل ارچه که دیده را منوّر دارد
کام دل را چو شهد و شکّر دارد
ناگاه برون جهد فراقی زکمین
صافی شده وصل را مکدّر دارد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴۹
صحرای جهان بی تو مرا تنگ آید
بی روی توَم جهان سیه رنگ آید
آن نشنیدی که در مثلها گویند
محنت زده را ز هر سویی سنگ آید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۵۰
شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید
از هجر توَم جان به لبان خواست رسید
در خواب خیال تو چو آمد برمن
با روی تو سیر دیدنم صبح دمید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۵۲
یار ارچه زمن هیچ نمی آرد یاد
هست این دلم از یاد غمش دایم شاد
نیشی کز هجر بر دل ریشم زد
صد چشمهٔ خون زچشم من بیش گشاد