عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۷۸
دارم تنی ز دست غمت چون سبوی خشک
از آب شکوه چون نکنم تر، گلوی خشک؟
لب تشنه مراد چه خواهد ز چرخ دید؟
کام پیاله تر نشود از سبوی خشک
تنها به خس نه ایم در افروختن شریک
چون آتشیم با همه در سوختن شریک
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۹۱
تا ز مشق خود نیفتم، هرکجا می قحط شد
شیشه را پر آب کردم، جام پی در پی زدم!
چون خسی کز جنبش دریا به موجی برخورد
رو به من آورد دنیا، پشت پا بر وی زدم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۹۳
معنی مقصود را از لفظ یارب یافتم
آنچه از من روز گم شد، دردل شب یافتم
چشم دل در بزم گیتی باز کردم چون قدح
شیشه افلاک را از خون لبالب یافتم
کی ز هفتاد و دو ملت می توانی یافتن
اختلافی را که من در چار مذهب یافتم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۹۵
بس که از سنگینی جان، کنده پای خودیم
عمرها چون آسیا گشتیم و در جای خودیم
چون بط می می دویم از بهر کام دیگران
عشرت افروز حریفان، محنت افزای خودیم
هر طرف صد داغ حسرت بر تن ما ریخته
اشک ریزان همچو طاووس از تماشای خودیم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۰۰
یک شورش ما رهبر صد بارش سنگ است
لیکن سر هنگامه طفلانه نداریم
یک جا نشود جمع، دو برگ طرب ما
داریم گهی شیشه که پیمانه نداریم
گویی که ز ما گم شده انگشت شهادت
روزی که کلید در میخانه نداریم
داریم سر زلف گرهگیر تو در دست
غم نیست اگر سبحه صد دانه نداریم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۱۲
ما را چه کار است، با کار مردم؟
گو جمله بدباش، کردار مردم
چون طفل اشکیم در چشم گیتی
ما را شگون نیست، دیدار مردم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۱۷
این که هستی خوانده ای، از نیستی هم کمتر است
سایه ای باشد وجود ما ز دیوار عدم
نوبهار باغ هستی یک دو روزی بیش نیست
رو نمی آرد خزان هرگز به گلزار عدم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۲۷
در میان هستی ما، نیستی گل کرده است
ما شقایق طینتان، سرزنده دلمرده ایم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۳۴
برنیاوردم سری از کهنه اوراق فلک
پشت دستی همچو ماه نو برین دفتر زدم
پی نمی بردم به مقصد، بی سفر کردن ز خویش
همچو آب از خود گذشتم، غوطه در گوهر زدم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۴۴
پای از جهان کشیده قراری گرفته ایم
چون صبح ازین بساط کناری گرفته ایم
چون هر نفس گلی ندمد از چراغ ما؟
آتش ز دودمان بهاری گرفته ایم
از دست داده ایم به آسانی حنا
با خون دل چو دست نگاری گرفته ایم
صد ره فتاده ایم چو شبنم به پای گل
تا آشیانه بر سر خاری گرفته ایم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۴۷
تا تیر در کمان بود، رنگ نشان ندیدم
چون شد نشانه پیدا، تیر و کمان ندیدم
صد ره نظاره کردم بر هر درخت این باغ
یک مرغ شادمانی، در آشیان ندیدم
گل چین ز جبهه می ریخت، غنچه گره ز ابرو
برگ شکفته رویی از این و آن ندیدم
در عشق صرف کردم این عمر بی بها را
غیر از بهانه جویی از گلرخان ندیدم
گفتی که می رود آب در جویبار قسمت
من غیر رود گریه، آب روان ندیدم
ظلمات قسمتم کرد همسفره سکندر
او بوی آب نشنید، من روی نان ندیدم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۴
تردامنی به کف داد، سرخانه حبابم
هرجا که می نهم پا، تا نصف تن در آبم
از بس که تنگ ظرفی، گل کرد در وجودم
ساقی به مستی افکند، از وعده شرابم
در مهد هستی ام دل چون تن دهد به آرام؟
زاییده مادر دهر، بر خشت اضطرابم
مشکل بود تکلم، آشفته خاطران را
حرفی چو پرسم از گل، بلبل دهد جوابم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۷۵
کار اگر چنین باشد، مزد کار ما معلوم
نزد کارفرمایان، اعتبار ما معلوم
بخت ما نمی داند، غیر واژگون سازی
با چنین مددکاری، کار و بار ما معلوم
دل ز داغ حرمان شد باغ پرگل تازه
باغ ما که این باشد، نوبهار ما معلوم
نخل خشک این باغیم، بی نصیب سرسبزی
گر جهان شود خرم، برگ و بار ما معلوم
می زند عبث طغرا، دم ز شعرپردازی
قدر و قیمت شاعر در دیار ما معلوم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۸۱
هرگز چو ریگ شیشه ساعت نشد نصیب
کز خانه بهر کسب هوا، پا نهم به بام
وامی اگر ز روی درشتی به ما دهند
چون آسیا، کنیم به نرمی ادای وام
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۸۶
عاشقان را تاب حرف مردن معشوق نیست
چون نکوبد تیشه بر سر بی محابا کوهکن؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۹۵
فلک در خورد بالا بردنت می افکند پایین
به آن قدری که داری تاب پایین، میل بالا کن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۹۶
بس که بی برگیم، بعد از درگذشتن، همچو شمع
غیر نقش پا نخواهد ماند از ما بر زمین
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۹۷
درد مینای سپهرند همه خلق جهان
چه عجب گر نتوانند به هم صاف شدن
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۳
در آتشم فکند که بی دود و دم نشین
غم بر دلم گماشت که رو بی الم نشین
حکم قضا رسید که با وسعت سپهر
در تنگنا همیشه چو نال قلم نشین
فریاد می کند جرس کاروان چرخ
کز شهر عیش بگذر و در دشت غم نشین
مهمان روزگار چو گشتم، نصیب گفت
در آستان خانه چو نقش قدم نشین
قسمت اشاره کرد که در چارسوی دهر
بسیار کش جفا و ستم، لیک کم نشین
دوران زبان گشود که از نقد عافیت
دست تهی چو مردم صاحب کرم نشین
گفتم که جای نیست برای نشستنم
ایام گفت در ته تیغ ستم نشین
طغرا، چو نقش زندگی ات بد نشسته است
بهر نجات، بر سر راه عدم نشین
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۶
می نماید خویش را عریان به رندان عاقبت
دختر رز را شود هر چند مینا پیرهن