عبارات مورد جستجو در ۵۵۴۶ گوهر پیدا شد:
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۴۲
الهی چه یاد کنم که خود همه یادم ف من خرمن نشان خود فرا باد دادم یاد کردن کسب است و فراموش نکردن زندگانی و رای دو گیتی و کسب است چنانکه دانی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۲
الهی با بهشت چه سازم و با حور چه بازم، مرا دیده یی ده که از هر نظری بهشتی سازم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۴
الهی اگار بهشت چشم و چراغ است بی دیدار تو درد و داغ است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۶۳
الهی یک دل پُر درد دارم و یک جان پُر زجر، خداوندا این بیچاره را چه تدبیر، بار خدایا در ماندم از تو لیکن در ماندم در تو، اگر غایب باشم گویی کُجایی، و چون به درگاه آیم در را نگشایی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۶
الهی در دل ما جُز محبت مکار و بر این جانها جز الطاف و مرحمت مدار و بر این کشت ها جُز باران رحمت مبار.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۷۹
الهی همه آتشها محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۰
الهی مخلصان بمحبت تو مینازند و عاشقان بسوی تو میتازند، کار ایشان تو بسز که دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۸۱
الهی محبت تو گُلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۹۰
الهی اگر خامم پخته ام کن و اگر پخته ام سوخته ام کن.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۹۲
الهی روی بنما تا در روی کسی ننگریم و دری بگشی تا بر در کس نگُذریم.
پیوسته دلم دم ار رضای تو زند
جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید
از هر بر گی بوی وفای تو زند
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۲۸
الهی پیوسته در گفت و گویم، تا وا ننمایی در جست و جویم از بیقراری در میدان بیطاقتی می پویم، در میان کارم اما نمی پویم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۳۰
الهی اگر کسی تو را به جُستن یافت، من تو را بگریختن یافتم، اگر کسی تو را به ذکر کردن یافت من تو را به خود فراموش کردن یافتم، اگر کسی تو را به طلب یافت من خود طلب از تو یافتم، خدایا وسیلت به تو هم تویی، اول تو بودی و آخر هم تویی.
تا در ره عشق او مجرد نشوی
هرگز ز خود خویش بیخود نشوی
دنیا همه بند تو است بر درگه او
در بند قبول باش تا رد نشوی
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۳۲
الهی ای نزدیکتر به ما از ما، مهربانتر از ما بمه ما، نوازندهٔ ما بی ما، بَکَرم خویش نه بسزای ما، هر چه کردیم تاوان بر ما، هر چه تو کردی باقی بر ما، هرچه کردی بجای ما، بخود کردی نه سزای ما.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۳۸
الهی تا بنده را خواندی بنده در میان مردم تنهاست و تا گفتی بیا هفت اندام او شنواست از آدمی چه آید قدر او پیداست کیسه تهی و باد پیماست، این کار پیش از آدم و حواست، و عطا بیش از خوف و رجاست اما آدمی بسبب دیدن مبتلاست، به ناز کسی است که از سبب دیدن رهاست و با خود به جفاست.
ای دوست بجملگی تو را گشتم من
حقا که دراین سخن نه ذوق است و نه فن
گر تو ز خودی خود برون جستی پاک
شاید صنما بجای تو هستم من
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۳۹
الهی اگر کسی بترا بطلب یافت من خود طلب از تو یافتم، اگر کسی ترا به جُستن یافت من بگریختن یافتم. خداوندا چون وجود تو پیش از طلب و طالب است طالب از آن جهت در طلب است که بیقراری بر او غالب است، عجب آنست که یافت نقد شد و طلب بر نخاست حق دیده ور شد و پردهٔ غزت بجاست.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۴۰
الهی چه شود که دلم را بگشایی و از خود مرهمی بر جانم نهی، من سُود چون جویم که دو دستم از مایه تهی، مگر که بفضل خود افگنی مرا در روز بهی.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۴۶
الهی مشرب می شناسم اما وا خوردن نمی یارم، دل تشنه و در آرزوی قطرهٔ میزارم سقایه مرا سیراب نکند، من در طلب دریایم، بر هزار چشمه گذر کردم تا که دریا دریابم، در آتش عشق غریقی دیدی ؟ من چنانم، در دریا تشنه ای دیدی ؟ من آنم، راست بحیرت زدهٔ مانم که دربیابانم، فریادم رس که از بلایی به فغانم.
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۶۲
الهی از کَرَم تو همین چشم داریم و از لطف تو همین گوش داریم. بیامُرز ما را که بس آلوده ایم به کردار خویش. بس درمانده ایم به وقت خویش، بس مغروریم به پندار خویش، بس محبوسیم در سرای خویش. باز خوان ما را به کَرم خویش، بازده ما را به احسان خویش.
دل کیست که گوهری فشاند بی تو
یا تن که بود که ملک راند بی تو
واله که خود راه ندارد بی تو
جان زهره ندارد که بماند بی تو
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۶۵
الهی گاه میگویی فرود آی، گاه میگویی بگُریز، گاه فرمایی بیا، گاه گویی بپرهیز، خدای این نشان قربت است، یا محضرستاخیز ؟ هرگز بشارت ندیدم تهدید آمیز، ای مهربان بُردبار، ای لطیف نیک بار، آمد بدرگاه، خواهی به ناز دار و خواهی خوار دار
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۱۶۶
الهی این دل من کان حسرت است و تن من مایهٔ درد و غم خدایا نیارم گفت که اینهمه چرا بهره من، خداوندا ما نه ارزانی بودیم تا ما را بر گزیدی و نه نا ارزانی بودیم که به غلط بر گزیدی، بلکه به خود ارزانی کردی تا برگزیدی و هر عیب که میدیدی بپوشیدی.