عبارات مورد جستجو در ۱۲۱ گوهر پیدا شد:
محتشم کاشانی : قطعات
شمارهٔ ۸۷ - وله ایضا
یارب امشب از علامتها چه می‌بیند به خواب
آن که فردا خواهمش کردن علامت در جهان
با کدامین قسمت رسوائی شود یارب قرین
آن که از طبع جهان آشوب من دارد قزان
یافت حرفی زور برائی بالماس خیال
کز عبورش صد خطر دارد لب و کام و زبان
دست و تیغی شد علم کاندر ته هفتم زمین
گاو و ماهی در خیال پس خمند از تاب آن
ای شکار کم هراس غافل خرگوش خواب
شیر خشم‌آلودی از زنجیر خواهد جست هان
بیش از آن کن فکر کار خود کز اسباب صلاح
از فساد مفسدان چیزی نماند در میان
نیست پر آسان شکستن تو به همچون منی
چون شکستی وای قدر وای عرض و وای جان
خوش نشستی زان زیان ایمن کزو خواهد فکند
کمترین جنبش تزلزل در زمین و آسمان
تا عیارت پرسبک بیرون نیامد از هجا
در ترازو می‌نهم بهر تو سنگی بس گران
می‌کنم صد فکر ناخوش باز می‌گویم که خوش
آن چه امشب خواهی انشا کرد فردا میتوان
می‌جهد از شست قهر اما به اعراض دگر
تیر پر کش کرده‌ای کز صبر دارم در میان
من که بر وی کرده‌ام صد صحبت از وقت درست
گو صد و یک باش امروزش دگر دادم امان
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۲۰۰
خواستم تا زحلی گویمت از روی قیاس
بازگویم نه که صدباره ازو نحس تری
ملخ از تخم تو چیزی نتواند که خورد
ترسم از گرسنگی تخم ملخ را بخوری
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۸۱ - طبیبی را ذم کند
مقبلی آنکه روز و شب ادبار
از سر و ریش او همی ریزد
دست بر نبض هر کسی که نهاد
روح او از عروق بگریزد
هر کجا کو نشست از پی طب
درزمان بانگ مرگ برخیزد
ملک‌الموت کوفته دارد
اندر آن دارویی که آمیزد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۳۴ - انوری در جواب این قطعه گفته و او را ستوده است
به حمد و ثنا چون کنم رای نظمی
نه دشوار گویم نه آسان فرستم
ولیکن به حامی جناب حمیدی
اگر وحی باشد هراسان فرستم
ز فضل و هنر چیست کان نیست او را
بگو تا مرا گر بود آن فرستم
همی شرم دارم که پای ملخ را
سوی بارگاه سلیمان فرستم
همی ترسم از ریشخند ریاحین
که خار مغیلان به بستان فرستم
من و قطره‌ای چند سوئر سباعم
چه گویی که بر آب حیوان فرستم
من و ذره‌ای چند خاک زمینم
چه گویی که بر چرخ کیوان فرستم
به آبان گر از نکهت میوه بادی
نسیمی بدزدم به نیسان فرستم
چه فرمایی از صدمت سنگ و آهن
درخشی به خورشید رخشان فرستم
همهٔ روضهٔ من حشیش است یکسر
شوم دسته بندم به رضوان فرستم
همه لقمه‌ای نیست بر خوان طبعم
کز آن زله‌ای پیش لقمان فرستم
کرا گرد دامن سزد گوی گردون
برش تحفه‌گوی گریبان فرستم
کسی را که نوباوهٔ وحی دارد
بقایای وسواس شیطان فرستم
سخن هست فرزند جانم ولیکن
خلف می‌نیاید مگر جان فرستم
نه شعرست سحرست از آن می‌نیارم
که نزدیک موسی عمران فرستم
غرض زین سخن چیست تا چند گویم
فلان را همی پیش بهمان فرستم
به معبود طیان و ممدوح حسان
اگر ژاژ طیان به حسان فرستم
بهانه است این چند بیت ارنه حاشا
که من زیره هرگز به کرمان فرستم
فرستاده شد گرچه نیکو نباشد
که زنگار آهن سوی کان فرستم
ز کم دانشی گاو گردون چوبین
بر شیر گردون گردان فرستم
وگرنه چرا با چو رستم سواری
چنین خر سواری به میدان فرستم
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۴۲
در آینه چون نگاه کردم
یک موی سفید خود بدیدم
زاندیشهٔ ضعف و وهم پیری
در آینه نیز ننگریدم
امروز به شانه‌ای از آن موی
دیدم دو سه تار و برطپیدم
شاید که خورم غم جوانی
کز پیری خود چو بررسیدم
زایینهٔ معاینه بدیدم
وز شانه به صد زبان شنیدم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
گفتند که شعر تو ملک داشت به دست
گفتم عجبا و جای این معنی هست
او فرع و چنان دلیر در بحر نشست
من اصل و به بیم در ز جیحون پیوست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۶
سر سخن دوست نمیرم گفت
دریست گرانبها نمیرم سفت
ترسم که بخواب دربگویم سخنی
شبهاست که از بیم نمیرم خفت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۸۸
گر مرده شود تن بر خود جاش کنند
ور زنده بود قصد سر و پاش کنند
گفتم که مرا حریف اوباش کنند
گفتا نی نی مست شوی فاش کنند
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷۴
آمد آمد ترش ترش یعنی بس
میپندارد که من بترسم ز عسس
آن مرغ دلی که نیست در بند قفس
او را تو مترسان که نترسد از کس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸۳
کردیم قبول و من زرد میترسم
در خدمت تو ز چشم بد میترسم
از بیم زوال آفتاب عشقت
حقا که من از سایهٔ خود میترسم
محتشم کاشانی : مثنویات
شمارهٔ ۱۱
سخن طی می‌کنم ناگاه در خواب
در آن بی‌گه که در جو خفته بود آب
به گوش آمد صدایی در چنانم
که کرد از هزیمت مرغ جانم
چنان برخاستم از جا مشوش
که برخیزد سپند از روی آتش
چنان بیرون دویدم بیخودانه
که خود را ساختم گم در میانه
من درمانده کز بیرون این در
به آن صیاد جان بودم گمان بر
ز شست شوق تیری خورده بودم
که تا در می‌گشودم مرده بودم
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۵
بس که ترسیده است چشم غنچه از غارتگران
بال بلبل را خیال دست گلچین می‌کند
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۸۰۰
از سر مستی صراحی گردنی افراخته است
آه اگر دست گلوگیر عسس گردد بلند
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۴۴
ز خال گوشهٔ ابروی یار می‌ترسم
ازین ستارهٔ دنباله‌دار می‌ترسم
عطار نیشابوری : بخش پانزدهم
الحکایه و التمثیل
عزیزی بر لب دریا باستاد
نظر از هر سوی دریا فرستاد
یکی دریا همی دید آرمیده
یکی فطرت بحدش نارسیده
بدریا گفت ای بس بی نهایت
ز آرام تو می‌ترسم بغایت
که گرموجی برآید یک دم از تو
بسی کشتی که افتد بر هم از تو
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۱۳
دل را که نه دنیا و نه دین میبینم
با نفس پلید همنشین میبینم
چون شیری شد مویم و در هر بن موی
صد شیر و پلنگ در کمین میبینم
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۱۳
زان میترسم که در بلام اندازند
همچون گویی بی سر و پام اندازند
روزی صد ره بمیرم از هیبت آنک
تا بعد از مرگ در کجام اندازند
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۳۵
از واقعهٔ روز پسین میترسم
وز حادثهٔ زیر زمین میترسم
گویند مرا کز چه سبب میترسی
از مرگ گلوگیر چنین میترسم
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۳۶
میترسم و بیقیاس میترسم من
چون خوشه ز زخم داس میترسم من
شک نیست که سخت وادیی در پیش است
زین وادی پُر هراس میترسم من
عطار نیشابوری : باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق
شمارهٔ ۲۸
گاهی ز سرِ زلفِ سیاهت ترسم
گاهی ز کمین گاهِ کلاهت ترسم
گفتی: «به نهان بر تو آیم، یک شب»
از روشنی روی چو ماهت ترسم