عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۸
بر من شب هجر تو سرآید آخر
این صبح وصال تو برآید آخر
دستی که ز هجران تو بر سر دارم
از وصل به گردنت درآید آخر
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۰
ای ماه تمام برنیایی آخر
جانی که همی رخ ننمایی آخر
چون جان به لطافت و چو ماهی به جمال
جان من و ماه من کجایی آخر
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۷
ای دل هم از ابتدا دل از جان برگیر
وانگه به فراغت پی آن دلبر گیر
یا نی مزن این حلقه و راه اندر گیر
وین هم به مزاج آن صد دیگر گیر
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۹
جز بنده رفیق و عاشق و یار مگیر
غمخوار توام عمر مرا خوار مگیر
در کار تو کارم ار به جان یابد دست
تو پای به کار برمنه کار مگیر
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۰
از آرزوی خیال تو روز دراز
در بند شبم با دل پر درد و نیاز
وز بی‌خوابی همه شب ای شمع طراز
می‌گویم کی بود که روز آید باز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۱
ای دست تو در جفا چو زلف تو دراز
وی بی‌سببی گرفته پای از من باز
دی دست زاستین برون کرده به عهد
وامروز کشیده پای در دامن ناز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۲
آن شد که من از عشق تو شبهای دراز
با مه گله کردمی و با پروین راز
جستم ز تو چون کبوتر از چنگل باز
رفتم نه چنان که دیگرم بینی باز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۳
زان شب که به روز برده‌ام با تو به ناز
روز و شبم از غمت سیاهست و دراز
بس روز چنین بی‌تو به سر خواهم برد
تا با تو شبی چنان به روز آرم باز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۴
دل شادی روز وصلت ای شمع طراز
با صد شب هجر بیش گفتست به راز
تا خود پس از این زان همه شبهای دراز
با روز وصال بی‌غمی گوید باز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۶
ای دل بخریدی دم آن شمع طراز
وی دیده حدیث گریه کردی آغاز
ای عشق کهن ناشده نو کردی دست
وی محنت ناگذشته آوردی باز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۰
بازار قبول گل چو شد خوش خوش تیز
گفتم که به باغ در شو ای دلبر خیز
گل گفت که آب قدمش خیره مریز
ما دست گلابگر گرفتیم و گریز
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۸
ای دل تو برو به نزد جانان می‌باش
ساعت ساعت منتظر جان می‌باش
ای تن تو بیا ندیم هجران می‌باش
جان می‌کن و خون می‌خور و خندان می‌باش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۲
دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش
تا روز می طرب همی کردم نوش
امشب من و صد هزار فریاد و خروش
تا کی شب دیگرم بود چون شب دوش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۳
از خاک درت ساخته‌ام مفرش خویش
بر خیره به باد داده عیش خوش خویش
بنمای به من تو آن رخ مهوش خویش
هان تا نبرم آب تو از آتش خویش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۱
در منزل آبگینه هنگام درنگ
چون بی‌تو دل شکسته را دیدم تنگ
گفتم که چگونه‌ای دلا گفت مپرس
چونانک در آبگینه اندازی سنگ
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۴
آخر شب دوش بی‌تو ای شمع چگل
بگذشت و گذاشت در غمم خوار و خجل
تو فارغ و من به وعده تا روز سپید
در بند تو بنشسته و برخاسته دل
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۵
آمیختم از بهر تو صد رنگ و حیل
هم دست اجل قوی‌تر آمد به جدل
گر جان مرا قبول کردی به مثل
پیش از اجلش کشیدمی پیش اجل
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۸
در هجر همی بسوزم از شرم خیال
در وصل همی بسوزم از بیم زوال
پروانهٔ شمع را همین باشد حال
در هجر نسوزد و بسوزد ز وصال
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۲
صف زد حشم بهار پیرامن گل
ابر آمد و پر کرد ز در دامن گل
با این همه جان نماند اندر تن گل
گر تو به چمن درآیی ای خرمن گل
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۳
تاب رخ یار من نداری ای گل
جامه چه دری رنگ چه آری ای گل
سودت نکند تا که به خواری ای گل
از بار خجل فرو نیاری ای گل