عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۶۶
احوال من زار حزین می‌پرسی
زین پیش مپرس اگر چنین می‌پرسی
من در غم تو دامن دل چاک زدم
وانگاه مرا بستین می‌پرسی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۶۸
از جان بگریزم ار ز جان بگریزی
از دل بگریزم ار از آن بگریزی
تو تیری و ما همچو کمانیم هنوز
تیری چه عجب گر ز کمان بگریزی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۷۱
از رنج و ملال ما چه فریاد کنی
آن به که به شکر وصل را شاد کنی
از ما چه گریزی و چرا داد کنی
زان ترس که وصل را بسی یاد کنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۸۵
اندر دل من مها دل‌افروز توئی
یاران هستند لیک دلسوز توئی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز توئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۸۹
ای آتش بخت سوی گردون رفتی
وی آب حیات سوی جیحون رفتی
با تو گفتم که بیدلم من بیدل
بیدل اکنون شدم که بیرون رفتی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۹۰
ای آنکه به کوی یار ما افتادی
آن روی بدیدی به قفا افتادی
با تو گفتم که بی‌دلم من بیدل
بی‌دل اکنون شدم که بیرون رفتی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۹۷
ای آنکه صلیب دار و هم ترسائی
پیوسته به زلف عنبر ترسائی
لب بر لب من به بوسه کمتر سائی
آئی بر من و لیک با ترس آئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰۰
ای آنکه مرا بستهٔ صد دام کنی
گوئی که برو در شب و پیغام کنی
گر من بروم تو با که آرام کنی
همنام من ای دوست کرا نام کنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰۱
ای آنکه مرا دهر زبان میدانی
ور زانکه ببندند دهان میدانی
ور جان و دلم نهان شود زیر زمین
شاد است روانم که روان میدانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰۵
ای باد سحر به کوی آن سلسله موی
احوال دلم بگوی اگر یابی روی
ور زانکه ترا ز دل نباشد دلجوی
زنهار مرا ندیده‌ای هیچ مگوی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۰۶
ای باد سحر تو از سر نیکوئی
شاید که حکایتم به آن مه گوئی
نی نی غلطم گرت بدوره بودی
پس گرد جهان دگر کرا میجوئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۱
ای پر ز جفا چند از این طراری
پنهان چه کنی آنچه به باطن داری
گر سر ز خط وفای من برداری
واقف نیم از ضمیر دل پنداری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۵
ای ترک چرا به زلف چون هندوئی
رومی رخ و زنگی خط و پر چین موئی
نتوان دل خود را به خطا گم کردن
ترسم که تو ترکی و به ترکی گوئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۷
ای چون علم سپید در صحرائی
ای رحمت در رسیده از بالائی
من در هوس تو میپزم حلوائی
حلوا بنگر به صورت سودائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۵
ای در دل هر کسی ز مهرت تابی
وی از تو تضرعی بهر محرابی
جاوید شبی باید و خوش مهتابی
تا با تو غمی بگویم از هر بابی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۶
ای دشمن جان و جان شیرین که توئی
نور موسی و طور سینین که توئی
وی دوست که زهره نیست جان را هرگز
تا نام برد از تو به تعیین که توئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۷
ای دل تو اگر هزار دلبر داری
شرط آن نبود که دل ز ما برداری
گر دل داری که دل ز ما برداری
از یار نوت مباد برخورداری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۰
ای دل تو و درد او اگر خود مردی
جان بندهٔ تست اگر تو صاحب دردی
صد دولت صاف را به یک جو نخری
گر یک دردی ز دست دردش خوردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۲
ای دل چو وصال یار دیدی حالی
در پای غمش بمیر تا کی نالی
شرطست چو آفتاب رخ بنماید
گر شمع نمیرد بکشندش حالی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۳۴
ای دوست به حق آنکه جان را جانی
چون نامهٔ من رسد به تو برخوانی
از بوالعجبی نامهٔ من ندرانی
چون حال دل خراب من میدانی