عبارات مورد جستجو در ۲۱۳۲ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۵۹
دگر چه شد که ز حالم خبر نمی گیری
ز بوسه نام مرا در شکر نمی گیری
فریب می دهی از وعده دروغ مرا
شکوفه می کنی اما ثمر نمی گیری
دل رمیده من در کمین پروازست
چرا خبر ز من ای بی خبر نمی گیری؟
در آستانه دیگر سراغ خواهی کرد
سر مرا اگر از خاک برنمی گیری
دل شکسته نخواهد به این کسادی ماند
ازین متاع چرا بیشتر نمی گیری؟
متاع یوسفی من به جا نمی ماند
چرا به قیمت خاک این گهر نمی گیری؟
شکار مفت مرا شاهباز بسیارست
چرا مرا به ته بال و پر نمی گیری؟
بگو صریح که از انتظار خون نکنم
اگر دل از من خونین جگر نمی گیری
همیشه دور به کام کسی نمی گردد
چرا به ساغری از ما خبر نمی گیری؟
درازدستی آه مرا به لطف ببخش
عنان جور و ستم را اگر نمی گیری
چگونه دل به تو بندد کسی، که با این ربط
خبر ز صائب خونین جگر نمی گیری
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۹۰۰
با زهر چشم خنده هم آغوش کرده ای
بادام تلخ را چه شکرپوش کرده ای؟
داریم چون قبا سربندت هزار جا
ما را چه ناامید ز آغوش کرده ای؟
تا چشم را به هم زده ای، از سپاه ناز
تاراج عافیتکده هوش کرده ای
در پیش آفتاب چه پرتو دهد چراغ؟
گل را خجل ز صبح بناگوش کرده ای
حق نمک چگونه فراموش من شود؟
داغ مرا به خنده نمک پوش کرده ای
شکر توام ز تیغ زبان موج می زند
چون آب اگر چه خون مرا نوش کرده ای
صائب ز فکرهای ثریا نثار خود
ما را چه حلقه هاست که در گوش کرده ای
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۹
هر نگه صد کاسه خون می خورد
تا به مژگان می رساند خویش را
هر سر خاری که گل کرد از زمین
در رگ من می دواند نیش را
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۸۵
بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست
گرد از تمثال من آیینه را بر رو نشست
تیر آه خاکساران را نمی باشد خطا
برحذر باش از کمانداری که بر زانو نشست
از تپیدن دور کرد از خود دل بی تاب من
غیر تیر او مرا هر کس که در پهلو نشست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۹
مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت
نگاه گرم عنان را به خواب کرد و گذشت
فغان که دولت پا در رکاب خوبی را
دو چشم ظالم او صرف خواب کرد و گذشت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۸۸
ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد
اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد
تازه شد زخم هواداران، مگر باد صبا
زلف مشکین ترا در دامن خود شانه کرد؟
(در گلستانی که روید دام چون سنبل ز خاک
بلبل دون همت ما میل پروازی نکرد)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۲۹
(غبارم را نسیم ناتوانی دربدر دارد
غریب کشور طالع چه پروای سفر دارد؟)
(غلط کردم ز بزم او جدا گشتم، ندانستم
خمار باده لعلش چه عالم دردسر دارد)
ز نخوت تاج شاهان فتنه ها در زیر سر دارد
ازین باد مخالف کشتی دولت خطر دارد
مخور زنهار از همواری وضع جهان بازی
که این بیدادگر در موم پنهان نیشتر دارد
مده سررشته کوچکدلی از دست در دولت
که گر از دیده سوزن فتد عیسی خطر دارد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۹۹
عمرم به تلخکامی مل خرج می شود
اشکم به رنگ لاله و گل خرج می شود
با عاشقان همین سخن عاشقی بگوی
در کشور قفس زر گل خرج می شود
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۱۹
از بس ادب که یافت دل ما ادیب شد
بیمار ما ز رنج کشیدن طبیب شد
بی درد و داغ، فکر ترقی نمی کند
دل شد یتیم تا سخن من غریب شد
بعد از هزار شب که شب وصل داد روی
اوقات صرف پاس نگاه رقیب شد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۹۶
گریه را بی طاقتی آموختن حق من است
در دو مجلس قطره را همچشم طوفان می کنم
دیده افسردگان گرمی ز آتش می برد
داغ را در رخنه های سینه پنهان می کنم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۰۲
ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم
تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش
به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
به هر چوب قفس پیوند دیگر بود بالم را
به زور این قوت پرواز را بر بال و پر بستم
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵۴
نمی آیی، نمی خوانی، نمی جویی خبر از من
خدا ناکرده در دل رنجشی داری مگر از من؟
بگو تا گریه را دامان کوشش بر کمر بندم
اگر بر دل غباری داری ای روشن گهر از من
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۸۳
صبر مرا حواله به سیماب می کنی
دلداری سفینه به گرداب می کنی
ما همچو داغ لاله سیه روزگار و تو
سیر سمن فشانی مهتاب می کنی
بیدار می کنند به آواز بوسه ات
در دامن فرشته اگر خواب می کنی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۱۵
خیره گردد دیده صبح از جلای داغ من
داغ دارد مهر تابان را صفای داغ من
نیست گر صحرای محشر سینه گرمم، چرا
می پرد چون نامه هر سو پنبه های داغ من؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۵
مرا چون نیست طالع ز آشنایی
همان بهتر که سازم با جدایی
من و بیگانگی، کز خوش قماشی
ندارد پشت و رو چون آشنایی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵۶
باز رنگت شکسته است امروز
تا کجا رنگ عشق ریخته ای
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۰۰
جای برگ گل به بستر اشک رنگینم بس است
شعله آواز بلبل شمع بالینم بس است
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۶۸
چشمم ز پهلوی دل دیوانه پر شده است
از دست شیشه ام دل پیمانه پر شده است
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۲۰
هر لحظه خرابم کند آن چشم به رنگی
با فتنه شهری چند کند خانه تنگی؟
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۶۸
یک دم که به کف باده گلرنگ نداریم
بر چهره چو مینای تهی، رنگ نداریم