عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۱۱
چون برگِ گلت بدید گلبرگِ طری
شق کرد قَصَب به دست بادِ سحری
شد تا به برِ گلابگر جامه دران
از شرم رخت در آتش افتاد و گری
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۱۲
در پیش رخ تو آفتاب افسانهست
در جنبِ لبت جام شراب افسانهست
چون گل بشکفت و رونقِ روی تو دید
از شرمِ تو آب شد، گلاب افسانهست
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۳۱
گل گفت ز تفِّ دل عرق خواهم کرد
زر از پی عمر بر طبق خواهم کرد
چون مینالد بلبل عاشق بر من
شک نیست در آن که جامه شق خواهم کرد
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۴۳
با گل گفتم که داد بستان و برو
آب رخ خود خواه ز باران و برو
گل گفت که برمن ابر از آن میگرید
یعنی که بشوی دست از جان و برو
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۴۷
در غنچه نگاه کن که چون میجوشد
پیکانش نگر که همچو خون میجوشد
بلبل سرِپیکانش به منقار بسفت
خون از سرِ پیکانش برون میجوشد
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۳
ای صبح به جز نام تو را صادق نیست
زیرا که دلت چون دلِ من عاشق نیست
چون تو ز خورشید پشت گرم میداری
با خنده دم سرد بهم لایق نیست
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۹
ای صبح اگر از پرده عَلَم خواهی زد
بی تیغ مرا سر چو قَلَم خواهی زد
زان سِر که میان من و یار است امشب
دم نتوان زد چرا تو دم خواهی زد
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۱۵
دوش از برِ من یار گریزان میرفت
ناکرده صبوح صبح خیزان میرفت
صبح از لبِ او خنده زنان میآمد
شب از چشمم ستاره ریزان میرفت
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۱۸
ای شب تو طریقِ زلفِ جانان داری
یعنی نتوان گفت که پایان داری
ای صبح مرا جان به لب آمد امشب
آخر نَفَسی بزن اگر جان داری
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۲۰
تا کی ز شبِ دراز گریان گردم
در تاریکی چو زلفِ جانان گردم
گر زنگی شب، چو صبح، خندان گردد
من چون زنگی سپید دندان گردم
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۲۳
امشب ز دمیدن تو ترسم ای صبح
وز تیغ کشیدن تو ترسم ای صبح
چون در پس پرده یار با ما بنشست
از پرده دریدن تو ترسم ای صبح
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۲۵
امشب اگر از تو بی قراری نرود
از روز دگر سفیدکاری نرود
من زلف دراز تو به شب پیوندم
کز روی تو صبح را به یاری نرود
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۲۶
امشب چه شود که لب ببندی ای صبح
درد من و یارم نپسندی ای صبح
چون بر سر ما شمع بسی میگرید
شاید که تو نیز برنخندی ای صبح
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۲۹
امشب بر ماست آن صنمِ جان افروز
ای صبح! مشو روز و مرا جان بمسوز
گرچه همه شب به لطف زاری کردم
هم بر دم بامدادی ای صبح امروز
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۳۲
ای صبح! هزار پرده در پیش انداز
وان جمله بدین عاشق دل ریش انداز
امشب شب خلوت است ما را بمژول
هر تیغ که برکشی سر خویش انداز
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۳۳
ای صبح! اگر بلندیت هست امشب
از بهر خدا که صبر کن پست امشب
تا دور ز رویت من سرمست امشب
در گردنِ مقصود کنم دست امشب
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۳۴
ای صبح! اگر طلوع خواهی کردن
در کشتن من شروع خواهی کردن
حقا که اگر رنجه شوی ز آه دلم
از نیمهٔ ره رجوع خواهی کردن
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۳۵
ای صبح! مخند امشب و لب بر لب باش
با عاشقِ دلسوخته هم مذهب باش
چون یار بر من است تا روز امشب
یک روز مدم گو همه عالم شب باش
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۳۶
امشب که مرا نه تاب و نه تب بودست
با یار به هم جامِ لبالب بودست
ای صبح! در آن کوش که امشب ندمی
زیرا که مرا روز خود امشب بودست
عطار نیشابوری : باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد
شمارهٔ ۳۷
ای صبح! جهان فروز عالم تو نیی
در خنده زدن شکرفشان هم تو نیی
چون نیست تُرا یک صفت همدم من
دم درکش و دم مده که همدم تو نیی