عبارات مورد جستجو در ۶۶۱۷ گوهر پیدا شد:
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۲
در مزاج درد خود ذوق مداوا سوختیم
نسخه اعجاز در دست مسیحا سوختیم
باد دامان تب امشب آتش ما تیز کرد
کز تف مژگان متاع هفت دریا سوختیم
مشرب پروانه ما را از گرانجانی رهاند
هر کجا دیدیم شمعی بی محابا سوختیم
هر کف خاکستر ما چشمه نظاره‌ایست
عشق در کارست اگر ما در تماشا سوختیم
شعله ما را پر پروانه‌ای پرسش نکرد
گرچه عمری بر مزار گبر و ترسا سوختیم
شمع‌سان در شعله پیچیدیم جان کایمن شویم
لیک در گام نخست از غیرت پا سوختیم
عصمت عزلت فصیحی نام خود گم کردنست
سالها از شرم خامیهای عنقا سوختیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
در بحر جهان که ساحلش افواهست
موجش چو طپانچه اجل جانکاهست
اطفال اگر شوند غرقه تو مترس
این بحر عمیق نیست قد کوتاهست
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
دندان امشب ز درد شد بس که نژند
داغیم به روی آتش از خواب سپند
گر درد چنین تیز کندش گرنه
دندان طمع ز عمر می‌باید کند
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
خورشید مباش بخت ما گو مه باش
زندان آن را دو روز گو خرگه باش
عمری بر ما که مرغ این نه قفسیم
نه بود قفس دو روز هم گو ده باش
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
تا کی ز تو وعده ارمغانی گیرم
وز وعده برات دو زبانی گیرم
رفتم که برای انتظار از عقبی
سرمایه عمر جاودانی گیرم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۱
دل راز مرا رسه شکستن تا کی
بر خود در هر مراد بستن تا کی
بیرون جهان سراسری هم بد نیست
دلگیر درین خانه نشستن تا کی
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۴۰
ناله‌های نوگرفتاران غم را لذتی‌ست
ورنه این یک مشت پر مقصود صیادم نبود
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۸
من نه شایسته بسمل نه سزاوار قفس
به چه امید در این دام گرفتار شدم
میرداماد : غزلیات
شمارهٔ ۱۰
آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت
چون برق عشق بود که در آشنا گرفت
ای بس که در فراق تو از بخت واژگون
نفرین خویش کردم و گردون دعا گرفت
هر جا که جان خسته به بیماری ئی فتاد
عشق تو رفت و بیعت درد از دوا گرفت
این دل که عنکبوت زوایای محنت است
یارب چسان به دام حیل این هماگرفت
ای بیوفا خیال تو چندان به روز هجر
پهلوی ما نشست که بوی وفا گرفت
روزی کتاب هستی ما می نوشت چرخ
تقدیر رفت نسخه اصل از بلا گرفت
شرمنده خیال توام کم قبول کرد
من خاک بودم او ز کرم توتیا گرفت
اشراق چون دو چشم تو در خشکسال هجر
چندان گریستم که کنارم گیا گرفت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴
ای عشق چو اقبال بریدی از ما
چون آدمی از دیو رمیدی از ما
مانند وفا ز خلق و دانش زجهان
ای کاش بگوئی که چه دیدی از ما
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
رسم شب ما ستاره پنهان شدن است
راه دل ما بر سر پیکان شدن است
خود آنچه به دور ما همین نادره است
جاوید شب تیره به پایان شدن است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
از هر که دهد پند شنودن باید
با هر که بود رفق نمودن باید
بد کاستن ونیک فزودن باید
زیرا که همی کشته درودن باید
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
از خاک عدم مرا چو ریحان روید
مرگم چو گیاه از چمن جان روید
در سایه آن مهم سپارید بخاک
کز خاک من آفتاب رخشان روید
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
بی عشق تو فضل ها و بالم باشد
با تو همه نقص ها کمالم باشد
یک پرتو اندیشه غم می خواهم
تا زینت خانه خیالم باشد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
خواهم فلکت دگر مساعد گردد
بختت طرف یاره ساعد گردد
تو کوکب اقبالی و کوکب که هبوط
گیرد غرض آن بود که صاعد گردد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
زان پیش که خاک ما فلک کوزه کند
بازیچه دور چرخ فیروزه کند
بر مرقد ما خرام تا روح قدس
از تربت ما حیات دریوزه کند
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۸
یا در چمن قدس وطن باید کرد
یا همبری زاغ و زغن باید کرد
یاترک جهان پر فتن باید کرد
یاجوهر جان رهین تن باید کرد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۹
افتاده به روزگار کارم چکنم
وز زندگی خویش بعام چکنم
با آنکه تمام عین استعدادم
در چشم زمانه خوار و زارم چکنم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۲
چندانکه نمود بیش کوشش دل من
از عشق بجز بلا نشد حاصل من
این شعله که بهر من دل افروخته است
روید چو گیاه بعد مرگ از گل من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۲
بر پهنه دهر خنگ بیداد مران
از صفحه روزگار جز رنج مخوان
این هستی پنج روزه جاوید مدان
وین عمر که باقی است در اندوه خمان