عبارات مورد جستجو در ۹۶۷۱ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵
تا دیده‌ام آن سیب خوش دوست فریب
کو بر لب نوشین تو می‌زد آسیب
اندیشهٔ آن خود از دلم برد شکیب
تا از چه گرفت جای شفتالو سیب
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵
ای مه تویی از چهار گوهر شده هست
زینست که در چهار جایی پیوست
در چشم آبی و آتشی اندر دل
بر سر خاکی و بادی اندر کف دست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
زلفین تو تا بوی گل نوروزیست
کارش همه ساله مشک و عنبر سوزیست
همرنگ شبست و اصل فرخ روزیست
ما را همه زو غم و جدایی روزیست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱
رازی که سر زلف تو با باد بگفت
خود باد کجا تواند آن راز نهفت
یک ره که سر زلف ترا باد بسفت
بس گل که ز دست باد می‌باید رفت
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹
آب از اثر عارض تو می گردد
آتش زد و رخسار تو پر خوی گردد
گر عاشق تو چو خاک لاشی گردد
چون باد به گرد زلف تو کی گردد
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴
مرغان که خروش بی‌نهایت کردند
از فرقت گل همی شکایت کردند
چون کار فراقشان روایت کردند
با گل گله‌های خود حکایت کردند
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰
نازان و گرازان به وثاق آمد یار
نازان چو گل و مل و گرازان چو بهار
جوشان و خروشانش گرفتم به کنار
جوشان ز تف خمر و خروشان ز خمار
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۶
ای گلبن نابسوده او باش هنوز
وی رنگ تو نامیخته نقاش هنوز
بوی تو نکردست صبا فاش هنوز
تا بر تو وزد باد صبا باش هنوز
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۷
بادی که بیاوری به ما جان چو نفس
ناری که دلم همی بسوزی به هوس
آبی که به تو زنده توان بودن و بس
خاکی که به تست بازگشت همه کس
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۰
با من ز دریچه‌ای مشبک دلکش
از لطف سخن گفت به هر معنی خوش
می‌تافت چنان جمال آن حوراوش
کز پنجرهٔ تنور نور آتش
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۱
آراست بهار کوی و دروازهٔ خویش
افگند به باغ و راغ آوازهٔ خویش
بنمای بهار را رخ تازهٔ خویش
تا بشناسد بهار اندازهٔ خویش
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۵
نیکوتری از آب روان اندر باغ
زیباتری از جوانی و مال و فراغ
لیکن چه کنم که عشقت ای شمع و چراغ
جویان بودست درد ما را از داغ
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۲
ناید به کف آن زلف سمن مال به مال
نی رقص کند بر آن رخان خال به خال
ای چون گل نو که بینمت سال به سال
گردنده چو روزگاری از حال به حال
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۶
با چهرهٔ آن نگار خندان ای گل
بیرون نبری زیره به کرمان ای گل
بیهوده تن خویش مرنجان ای گل
هان چاک مزن بر به گریبان ای گل
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۰
روز آمد و برکشید خورشید علم
شب کرد ازو هزیمت و برد حشم
گویی ز میان آن دو زلفین به خم
پیدا کردند روی آن شهره صنم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۲
چون گل صنما جامه به صد جا چاکم
چون لاله به روز باد سر بر خاکم
چون شاخ بنفشه کوژ و اندوهناکم
در غم خوردن چو یاسمین چالاکم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۴
ای بسته به تو مهر و وفا یک عالم
مانده ز تو در خوف و رجا یک عالم
وی دشمن و دوست مر ترا یک عالم
خاری و گلی با من و با یک عالم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۳
با ابر همیشه در عتابش بینم
جویندهٔ نور آفتابش بینم
گر مردمک دیدهٔ من نیست چرا
چون چشم گشایم اندر آبش بینم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۱
ای دیده ز هر طرف که برخیزد خس
طرفه‌ست که جز با تو نیامیزد خس
هشدار که تا با تو کم آمیزد خس
زیرا همه آب دیده‌ها ریزد خس
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷۰
ای سوسن آزاد ز بس رعنایی
چون لاله ز خنده هیچ می‌ناسایی
پشتم چو بنفشه گشت ای بینایی
زیرا که چو گل زود روی، دیر آیی