عبارات مورد جستجو در ۹۹۳۹ گوهر پیدا شد:
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵۸
جهان بگرفت باز از سر جوانی
رسید ایام عیش و کامرانی
بهار و نرگس و بید و بنفشه
کنار جوی و روز شادمانی
شکفته ارغوان و سوسن آزاد
چمن سبز و شراب ارغوانی
کنونت ای عزیزا قدر بشناس
مده بر باد غم عمر و جوانی
به رخ اندر چمن همچون گل نو
به قد در باغ سرو بوستانی
به جان آمد دلم در درد عشقت
مکن زین بیش با ما دلستانی
مرا در سر به جای نور چشمی
مرا در تن تو چون روح و روانی
رقیب بی خرد چندم دهی پند
تو قدر روز وصل او چه دانی
ز تاب هجر جانان مشکن ای دل
که بهر روز وصلش در جهانی
جهان ملک خاتون : مقطعات
شمارهٔ ۱
با ندیمان خوش و صحبت یاران لطیف
خوش بود دامن صحرا و دف و چنگ و رباب
به وصال خودم ار یار دمی بنوازد
کنم از آتش سینه جگر خویش کباب
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
گلروی من از غرور در ورد آویخت
با سرو سهی و یاسمن مهر آمیخت
خورشید رخش چو بر گل انداخت نظر
بیچاره ز تاب روش فی الحال بریخت
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
برخیز و به باغ آی که گل در جوش است
بی روی تو بلبل چمن خاموش است
زنبورصفت چرا زنی نیش مرا؟
گفتا چه شود که نیش من با نوش است
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
امروز به بستان چو گل اندر جوش است
صحرا و در و دشت زمرّدپوش است
زنهار می لعل به دست آر سبک
برخیز و بیا که وقت نوشانوش است
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
رفتم به چمن که گل به جوش آمده است
بلبل دیدم که در خروش آمده است
گفتم چه شدست و این فغان تو ز چیست
گفتا چه کنم که گل فروش آمده است
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
صبحی به چمن سوسن آزاد بخاست
وز قامت خود صحن چمن می آراست
رخسار چو لاله اش بدیدم گفتم
در سوخته خرمن زدن آتش نه رواست
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
مستیم چو چشم مست شهلای تو مست
پستیم به پیش قد و بالای تو پست
آیا بود آنکه در میان بستان
گردیم کنار سبزه ات دست به دست
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
نقش رخ خوب تو خیال انگیزست
وان غمزه سرمست تو بس خونریزست
زلفت چو بنفشه است و بر روی چمن
از باد بهار بین که عنبر بیزست
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
گل گفت چو من گلی کجا در چمنست
یا رنگ کدام لاله گویی چو منست
نسبت به شقایقم مکن کان مسکین
دل سوخته و نزار و خونین دهنست
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
ایام بهار و گل و خرّم روزیست
کاندر پی آن بهار هم نوروزیست
خوش دار دل و مباش غمگین ز جهان
در دفتر عمر بین که روزی روزیست
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
رنگ رخ تو از رخ گل رنگ ببرد
لعلت سبق از باده گلرنگ ببرد
چون باد صبا رنگرزی کرد به باغ
گل چهره نمود و دل او رنگ ببرد
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
در باغ شدم سحر که از غایت درد
می گفت به خنده سرخ گل با گل زرد
بلبل ز فراق روی من نالانست
از درد بگو روی تو را زرد که کرد
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
عشق تو که در جهان همه بازی کرد
پیوسته به مقصود سیه بازی کرد
قدّ تو که بر سرو چمن طعنه زند
زان روی به بوستان سرافرازی کرد
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
چون ماه رخش تمام پیراسته شد
خلقش به جهان ز جان و دل خواسته شد
چون وسمه بر ابروان دلبند نهاد
گل بود به سبزه نیز آراسته شد
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
امشب مه ده چار بیاراسته بود
نور از رخ تو به عاریت خواسته بود
در باغ گذشته ای همانا تو و سرو
بر عذر قدمهای تو برخاسته بود
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
بلبل دیدم به باغ با ناله زار
فریاد کنان نعره زنان در گلزار
گفتم که چه آشوب نهادی در باغ
گفتا به فراق گل ز دست عطّار
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
شیراز خوش است خاصه در فصل بهار
وآنگه لب جوی و لب جام و لب یار
آواز دف و چنگ و نی و عود و رباب
اینها همه با نگارکی شیرین کار
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
آمد گه بلبل و گل و فصل بهار
خواهم لب جوی و خلوت و بوس و کنار
خرّم تن آنکه بخت یارش باشد
مسکین دل آنکه دور باشد از یار
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
آن باد بهار بین که برخاست دگر
وز نو چمن جهان بیاراست دگر
اندر چمن گل چو نظر می کردم
در چهره او چو نور پیداست دگر