عبارات مورد جستجو در ۱۳۷۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٣
خرد چون کند دوستی با کسی
که با دشمنان باشد او را صفا
مدار از بدان چشم نیکی از آنک
شکر کس نخورد از نی بوریا
شبان بره آن به که دارد نگاه
از آن سگ که با گرگ گشت آشنا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۶
مرا پیشه شعرست و در وقت ها
اثرها پدید آید از پیشه ها
چو تیغ زبان اندر آرم ز کام
کنم از هژبران تهی بیشه ها
ز تیغ زبان من آنکس که او
نیارد بخاطر در اندیشه ها
سرانجام داند که بر پای خود
ز نا بخردی میزند تیشه ها
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٨۴
هر چه داری بخور و بذل کن و باک مدار
که ترا طعنه زند کس که فلان متلافست
نبود هر چه کنند اهل کرم بی توجیه
چه توان کرد که آن نزد بخیل اسرافست
حاسدم مسرف اگر گفت چه غم کابن یمین
نشمرد جود ز اسراف گرش انصافست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٠٨
ایدل ایام مستیت بگذشت
بعد از اینت بهوش باید بود
از کدورات شیطنت رستی
با صفای سروش باید بود
سوی شیبت چو روی تاختن است
خیر را سخت کوش باید بود
سرفکنده چو نرگس اندر پیش
همچو سوسن خموش باید بود
بر سر آتش بلا چون دیگ
با دلی پر ز جوش باید بود
سینه گر گنج درهمی خواهی
چون صدف جمله گوش باید بود
اندرین دور تن زن ابن یمین
ورنه زو با خروش باید بود
که گرت باید این نه آن دوریست
کاندرو زهر نوش باید بود
گر نگوئی خوش آمد همه کس
نا خوش آمد نیوش باید بود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٢٨
ایخرد مند اگر شراب خوری
با تو گویم که چونش باید خورد
تا بخواهد طبیعت می خور
چون نخواهد دگر نشاید خورد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٣۵
اگر باید ایدل که تا آبروی
میان بزرگانت باقی بود
مجو نان اگر حاتمت نان دهد
مخور آب اگر خضر ساقی بود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩٣
روزگاری که ز کس هیچ گزندت نرسد
و اندرو وجه معاشی بنظامت باشد
دیو را طبع تو مزدوری بیمزد کند
گر زیادت طلبی زانچه تمامت باشد
صحت و وجه معاشی و ز کس بیمی نه
اینسعادت بس اگر زانکه مدامت باشد
زهد راهی بود و شیوه رندی راهی
زین دو بنگر که بدل میل کدامت باشد
مرسان غم بدل هیچکس و شاد بزی
عقل باید که همه جای امامت باشد
آب انگور نکو خور که مباحست و حلال
آب زمزم نخوری بد که حرامت باشد
اگرت سیرت از اینسان بود ای ابن یمین
چشمه آب خضر جرعه جامت باشد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٠٧
شهریارا بدان خدای که او
از جهانت گزید و شاهی داد
روز و شب را زخم نیل فلک
هم سفیدی و هم سیاهی داد
ز بر آسمان و زیر زمین
گاه قسمت بماه و ماهی داد
که مرا مر کبیست کز سستی
تن بیکباره در تباهی داد
کرده بر خویشتن خری ثابت
هر که بر اسبیش گواهی داد
باز ماند رهی ز راه گرش
باره باد پا نخواهی داد
نظری کن که بنده ابن یمین
شرح احوال خود کماهی داد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣۶
کسیکه اهل خرد باشد آن سزد از وی
که همچو روغن از آب از شراب بگریزد
ور اتفاق فتد ساعتیش با احباب
که بی حجاب به بنت العنب در آویزد
اگر ضعیف شرابست اندکی نوشد
و گر نه مزج کند ورنه زود برخیزد
ز نیکنامی و مردی فتاده باشد دور
بر اینکه ابن یمین گفت چونکه بستیزد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣٨
گفتند که صحبت بزرگان
از رنج نیاز وا رهاند
روزی دو بخدمت ایستادن
عمری بمراد دل رساند
سرمایه عمر میدهد نقد
پس وعده نسیه میستاند
اول همه زحمتست باری
تا چون بود آخرش که داند
چون نیک و بد سپهر گردان
پیوسته بیک صفت نماند
به زان نبود که مرد عاقل
چون ابن یمین اگر تواند
گرد هوس جهان فانی
از دامن دل فرو نشاند
پیوسته ز مصحف ارادت
جز آیت عافیت نخواند
تا هست بهوش می کند نوش
جامی که قضاش میچشاند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٣٩
گر پرسدت کسی که بر آتش چه افکنند
از بهر چشم زخم بهر جا بگو سپند
ور پرسدت کسیکه چه خوشتر که بشنوند
از لفظ دوستان به اندیش گو سه پند
گر پرسدت کسیکه چه بهتر که بر نهند
بر دست و پای و گردن دشمن بگو سه بند
ور پرسدت کسیکه چه به کدخدایرا
گو گندم سفید و می لعل و گوسپند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۵٣
منه بر جهان دل که معشوق تست
که او چون تو عاشق فراوان کشد
ببر تا توانی ازین گرگ پیر
که او دائما شیر مردان کشد
ندارد غم از چشم گریان کس
که بسیار با روی خندان کشد
توقع مکن هیچ بهبود از او
که بیمار خود را بدرمان کشد
حذر کن ازو همچو سیمرغ زال
که این زال رستم فراوان کشد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٨١
همی شد رهی دی بنزد بزرگی
بدان تا دمی حق صحبت گذارد
یکی گفت ضایع چرا میکنی عمر
چگونه کسی تخم در شوره کارد
برو ترک او گیرو بنشین بکنجی
که این صحبت الا ندامت نیارد
نه او خود رساند بتو هیچ خیری
نه شر کسی از تو هم باز دارد
خردمند ازینگونه کس را که او هست
وجود و عدم هر دو یکسان شمارد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٩١
اهل خرد که دنیی فانی طلب کنند
جز بر سه چیز نیست در آن حالشان نظر
یا بر کمال عزت و یا اکتساب مال
یا بر حصول راحت این نفس خیره سر
خواهی که دسترس بودت بر مراد دل
بشنو بگوش هوش ز من پند معتبر
گر آرزوی عزت جاوید بایدت
بر کن دل از جهان که متاعیست مختصر
وز بهر سیم و زر پی دنیا همی دوی
باری بکوش تا بودت عقل راهبر
پایت مگر بگنج قناعت فرو شود
یا در کفت چو خاک شود بیعیار زر
ور میل خاطرت سوی آسایش دل است
پس جان خود مکن سپر ناوک خطر
زحمت مکش که روزی خلقان مقدرست
آنرا بجهد می نتوان کرد بیشتر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٠۵
باشد لئیم در نظر عقل چون شبه
بیقیمت و کریم بود پر بها چو در
چون قدر هر یکی بر دانا مقررست
بشنو نصیحتی ز من ای نامدار حر
با مردم کریم بپیوند و دوست باش
وز مردم لئیم چو از دشمنان ببر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٢۴
روزی که فتوحی رسد از عالم غیبت
آن روز مبارک شمر و فال نکو گیر
ور به طلبی عمر گرانمایه مفرسای
از کهنه گرت کار بر آید کم نو گیر
در مسکن خویش ار نه بکامست معاشت
بار سفر آنجا که دلت خواست فرو گیر
ز آنکس که دل غمزده ات شاد نگردد
گر خود بمثل جان تو باشد کم او گیر
و از ابن یمین اینسخن از لطف معانی
بر لوح دلت ثبت کن و عادت و خو گیر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧٣
ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا
چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس
بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند
با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس
بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال
تا نه بدگوید کست نی باشدت بیمی ز کس
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٠٩
هر نکته که از گفتن آن بیم گزندست
از دشمن و از دوست نهان دار چو جانش
هر گاه که خواهی بتوان گفت و چو گفتی
هر وقت که خواهی نتون کرد نهانش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٢۶
زمن نا مناسب بود اینزمان
نشستن ببزم طرب با حریف
ولیک ار بود خلوتی دلپذیر
می از دست سیمین عذاری ظریف
به پیری اگر باشدم آرزو
نیاید شگفتم ز طبع لطیف
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٣٨
رسم کرم مجو ز بخیلان روزگار
نشنیده ئی که میوه نروید ز چوب خشک
از ناکسان دهر امید وفا مدار
ناید ز جیفه سگ مردار بوی مشک