عبارات مورد جستجو در ۱۶۱۷ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۸۲۶
در پرده خط، خال به صد ناز گرفتی
از مرغ دلم دانه چرا بازگرفتی
کردی ز شکنج قفس امروز برونم
کز بال و پرم قوّت پرواز گرفتی
دست تو به تعمیر دل ای عشق مبارک
هر رخنه که بود از گهر راز گرفتی
پیداست که ریزد پر و بال طلب ما
زین اوج که در جلوه گه ناز گرفتی
شد نغمهٔ کلک تو حزین آفت هوشم
زین شعبده، کار از کف اعجاز گرفتی
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۹
ز دل غافلی یار جانی نباشی!
نداری وفا، زندگانی نباشی!
به من هوش نگذاشت، دشنام تلخت
به لب، بادهٔ ارغوانی نباشی!
به دیدارت، از عیش دنیا گذشتم
به رخ جنت جاودانی نباشی!
به بیگانگیها، که از من مپوشان
به چشم آشنایی، فلانی نباشی!
زگل بی بقاتر بود عهد سستت
نشاط بهار جوانی نباشی!
نشاندی به خون از نگاهی حزین را
تو ای بی وفا، یار جانی نباشی!
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۴ - ماده تاریخ
احرام روضه شیخ، بستیم و شد میّسر
گردید دیده روشن، از نور باهرِ شیخ
سالی که این سعادت، ما را میّسر آمد
تاریخ این زیارت گردید، زایر شیخ
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۲۰ - در وصف قلم پرتوان خود سروده است
ریزد شکرین نکته حزین از نی کلکم
کام همه شکرشکنان ساخته شیرین
از غاشیه داران کمیت است کمیتم
اندیشه چو بندد، به کمیت قلمم زین
خونین جگر ازحسرت او، اخطل واعشی
غرق عرق از خجلت او کوثر و غسلین
در مرحلهٔ وادی قدس است، سبکسیر
در مصطبهٔ عالم ذوق است به تمکین
بر اوج رسایی عروج است چو شهباز
در صید تذروان معانیست چو شاهین
درگنبدگردون چو فتد، بانگ صفیرش
مرغان اولی اجنحه، آیند به تحسین
گلریز، چه در انجمن نظم و چه در نثر
سرسبز، چه در موسم دیماه وچه تشرین
از خجلت او، خامه مانی است به صد رنگ
وز نکهت او، نافه نفس باخته در چین
در چشم دبیران نوآموخته، پیکان
بر فرق حریفان زبان، ساخته زوبین
ازهمّت فطریست، چودستم گهرافشان
وز جوهر ذاتی ست، چو تیغم گهرآگین
دستان زن عشق است به سوز دل و دارد
چون لاله در این باغ، جگرسوخته چندین
در طول بقای شکرافشانی این نی
دعوت ز دعاگوی و ز روح القدس، آمین
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۴۶ - قطعه
آتش زده ایم اختران را
افروخته شمع خاوران را
پرورده، در آستین مژگان
اشکم، دریای بی کران را
از محشر داغ سینهٔ من
بیم است ستاره منکران را
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
ای شاخ امید، برگ و بار تو کجاست؟
فصل تو کدام و نوبهار تو کجاست؟
چون موج ، تپیدنم به جایی نرسید
ای بحر محیط غم، کنار تو کجاست؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۲
دم سردی زاهدان کافورمزاج
افسرد حرارت به عروق و اوداج
پر بی مزه گشته دور گردون، چه شدند
آنها که دهند دور پیمانه رواج؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
غیر از کف خالی که ز ما بر جا ماند
دیگر ز سبکروان، چه در دنیا ماند؟
یک کوچه فزون، نکرد تن همراهی
کوتاه قدم بود رفیق، از ما ماند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
عالی گهران، بنده نژادان منند
خونین جگران، مایه کسادان منند
در کشور خود، سلطنت ماست قدیم
پیران مغانه، خانه زادان منند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۱
حال دل آسوده دلان سوخت دلم
بی دردیِ این بی خبران سوخت دلم
درد دل هیچکس مرا کار نکرد
بر حال سلامت طلبان سوخت دلم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱
فکند از نظرش، چشم کینه خواه مرا
به نیمه راه، نگهداشت، آن نگاه مرا
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷
ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را
نیارد درگریبان غنچه پنهان کرد بوبش را
ز لخت دل، خیابان گلستانیست مژگانم
خزان نبود بهار خارخار آرزویش را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۳
علاج عقدهٔ دلتنگی، آسان است عاشق را
گشادکار، در چاک گریبان است عاشق را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۸
دل بر سر تیر است، گشاییم کمین را
از خامه طرازیم، صنم خانهء چین را
هر شیوه ات ای شوخ، ز بس ذوق فریب است
هرگز نشناسد کسی از مهر تو کین را
نه تنها می کند چون زهر، صحبتهای شیرین را
زبان تلخ، دشمن کام می سازد سخن چین را
ز شمع خویشتن از بس که آتش در سرم سوزد
رگ خوابم، پر پروانه سازد خشت بالین را
عبث بلبل زند با من، نوای حسرت آگین را
به خون دل لبم پرورده مصرعهای رنگین را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۶
اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را
به عمری، می کنم تعبیر این خواب خیالی را
شه آراید به چشم ناقصان تمثال خالی را
نمود رنگ و بو از پشم باشد شیر قالی را
به هم طومار زلف یار را، مشّاطه می پیچد
دل من، گرگشاید دفتر آشفته حالی را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۰
گذرد گرم ز دل، آه سحرگاهی ما
باربر جاده نگردد، قدم راهی ما
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۰
تاراج صبر، دور نگاهش رواج داشت
وبرانه های دل، چقدرها خراج داشت
از نوشخند بوالهوس، امّیدوار شد
یاد زمانه ای که، تغافل رواج داشت
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۶
ز بی برگی، ره الفت دلم بر دوستان بندد
چمن پیرا، ره گلزار را فصل خزان بندد
سخن بیگانه باشد، بزم الفت آشنایان را
به هم چسبید چون لب، راه گفتار زبان بندد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۳
شکرخند دلم خواهش ز لعل می کشی دارد
خمار من تمنای شراب لب چشی دارد
حزین، از داغ خونگرم محبت، حیرتی دارم
که دستی بر دل هر کس نهادم آتشی دارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۳
سخن چون می سرایم، کلک شکربار می سوزد
گلوی این نی، از شیرینی گفتار می سوزد
دل از خامی چرا بندم، به برق عمر مستعجل؟
نفس در سینه ام، از گرمی رفتار می سوزد