عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۸
ای برده گل از رخ چو گلنار تو رنگ
و آورده ز شرم گل بر بار تو رنگ
با روی تو روزگار گل رفت در آنک
می آرد و می برد ز رخسار تو رنگ
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۰
ای سعد فلک را ز رخ خوب تو فال
وی مرغ کرم را ز سخایت پروبال
چشم رهی از جمال تو دور مباد
هر چند ز تو دور شود عین کمال
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۱
خاک سر کوی آن بت مشکین خال
می بوسیدم دوش باومید وصال
پنهان ز رقیب آمد و در گوشم گفت
می خور غم ما و خاک در لب می مال
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۲ - قال الملک السعید شهاب الدین سلیمانشاه و ارسل به
چون نیست مرا بخدمتت راه وصال
سر بر خط دیوان تو دارم همه سال
گفتم بفلک در تو چه نقصان آید
گر زآنکه رسانیم زمانی بکمال؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۴
آن غنچه نگر چو من گرفتار بدل
پیوسته لبش بمهر و انکار بدل
آورده فراهم رخ و برخود پیچان
زانست که هر دم رسدش خاربدل
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۵
با رنگ رخ تو بر سمن خندد دل
جز زلف تو جای خویش نپسندد دل
در زلف تو دانی بچه پیوندد دل؟
خود را برسن بر تو همی بندد دل
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۷
آن زلف نگر بر رخ آن شهره صنم
آویخته بی جنگ و خصومت در هم
وان ابرو بین بشکل کشتی گیران
سر سوی سر آورده و قدها زده خم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۸
بهر تو بود میل بسوی که کنم؟
وصل تو بود هر آرزوی که کنم؟
ما را غم تو راحت جانست و درو
چون غنچه ز دل کنیم روی که کنیم؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۹
گر در همه عمر روزی از روی کرم
گویی که چگونه بی تو با این همه غم
دانم نشود هیچ ز خوبی تو کم
کآخر نه برفت مردمی از عالم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۲
از لعل تو پخته گشت هر کاری خام
وز خط تو شد دایرۀ ماه تمام
لبهای تو کرد کام شکّر شیرین
دندان تو کرد کار گوهر بنظام
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۵
پیوسته خمیدههمچو ابروی توام
چون خطّ تو فتنه گشته بر روی توام
در پای تو افتاده چو گیسوی توام
همواره شکسته بسته چون موی توام
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۶
شاید گر از آن روی نکو نشکیبم
یا زان سر زلف مشک بو نشکیبم
ناسازتر از غمش حریفی نبود
روزی که نبینمش ازو نشکیبم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۷
یاری که ازو بسی جفادیدم ستم
زان پس که ازو چه رنجها دید ستم
دی حال دل خویش بدو می گفتم
گفتا تو که ای ؟ منت کجا دید ستم؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۸
بر دل ز غمت دوش ببخشایستم
زان گونه که گر نبودمی شایستم
گرز آنکه کسی ز غم بمیرد ، پس من
دوش از غم تو مرده همی بایستم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۷
دوش از غم تو نیک مشوّش بودم
تا روز ز دست شب بر آتش بودم
لیک ار چه سیاه بود و دلگیر و دراز
با او بخیال زلف تو خوش بودم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۹
هردم زدنی چو لاله در خون نهدم
زارم چو بکشت عذر موزون نهدم
در حلقۀ غم نهد نگین دل من
و آنگه چو نگین ز حلقه بیرون نهدم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۰
با زلف تو هر چند بسی کوشیدم
نامش ز کسی جز بکژی نشنیدم
از سر وقد توام همه آزادیست
کانصاف همه راستی از وی دیدم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۱
بیماری نرگست چو زان سان دیدم
وان زلف بر آن گونه پریشان دیدم
من نیز دل خویش ز سرگردانی
بگذاشتم آنجا چوچنانشان دیدم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۳
آن روز که بر خاطر عالی گذرم
از عجب چو نرگس همه در خود نگرم
از کوی تو ار باد قبولی جهدم
مانندۀ برگ گل ز شادی بپرم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۶
بس اشک که از دیده بحاصل آرم
از آب دو چشم پای در گل آرم
در چشم نماند آب و ترسم زین پس
چون شمع زدیده آتش دل بارم