عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۵٩
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۶١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۶٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۶٣
جمعی که شاعران جهانشان ستوده اند
کز قدر پای بر سر افلاک سوده اند
آئینه وار خاطر اصحاب فضل را
از زنگ غم بصیقل احسان زدوده اند
روزی ز مردمی بسر انگشت مکرمت
بندی ز کار خسته دلی بر گشوده اند
گوئی نبوده اند و گر نیز بوده اند
با فضل و باهنر ز جهانشان ربوده اند
یا جمله خادمان بده اند ار نه پس کجاست
فرزندشان اگر همه خادم نبوده اند
ممسک بنام نیک شده ضابط جهان
آری بخیل را لقبی در فزوده اند
هر یک بمال هم تک قارون ولی بجمع
در بیمروتی ید بیضا نموده اند
طامات شاعران مشنو کان گروه را
ایشان برای منفعت خود ستوده اند
کز قدر پای بر سر افلاک سوده اند
آئینه وار خاطر اصحاب فضل را
از زنگ غم بصیقل احسان زدوده اند
روزی ز مردمی بسر انگشت مکرمت
بندی ز کار خسته دلی بر گشوده اند
گوئی نبوده اند و گر نیز بوده اند
با فضل و باهنر ز جهانشان ربوده اند
یا جمله خادمان بده اند ار نه پس کجاست
فرزندشان اگر همه خادم نبوده اند
ممسک بنام نیک شده ضابط جهان
آری بخیل را لقبی در فزوده اند
هر یک بمال هم تک قارون ولی بجمع
در بیمروتی ید بیضا نموده اند
طامات شاعران مشنو کان گروه را
ایشان برای منفعت خود ستوده اند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۶۴
جهان کشور دانش شه ممالک فضل
جمال دولت و دین صاحب کریم نژاد
توئی که منشی گردون بسان شاگردان
خطابت از ره تعظیم میکند استاد
چو کلکت از پی نظم جهان میان دربست
چه عقده بود که از کار مملکت نگشاد
بهیچ دور بجز ذات پر فضائل تو
نشان نداد کسی آدم فرشته نهاد
بپیش نفحه اخلاق روحپرور تو
بیان معجز عیسی بود سراسر باد
به بندگیت کسی کو چو نی میان بربست
بسان سرو شد از بند بندگی آزاد
کمینه بنده داعی جاهت ابن یمین
که هست مهر تو از بدو فطرتش همزاد
بحضرت تو فرستاد یک سفینه چنانک
ازو شود دل غمناک اهل دانش شاد
بدان امید که چون بگذرد برو نظرت
ز حال بنده درگاه خویشت آید یاد
چو بحر فضل توئی زان سفینه داد بتو
که کس سفینه بجز سوی بحر نفرستاد
همیشه تا اثر فضل در جهان باشد
بجز جناب تو مأوی اهل فضل مباد
جمال دولت و دین صاحب کریم نژاد
توئی که منشی گردون بسان شاگردان
خطابت از ره تعظیم میکند استاد
چو کلکت از پی نظم جهان میان دربست
چه عقده بود که از کار مملکت نگشاد
بهیچ دور بجز ذات پر فضائل تو
نشان نداد کسی آدم فرشته نهاد
بپیش نفحه اخلاق روحپرور تو
بیان معجز عیسی بود سراسر باد
به بندگیت کسی کو چو نی میان بربست
بسان سرو شد از بند بندگی آزاد
کمینه بنده داعی جاهت ابن یمین
که هست مهر تو از بدو فطرتش همزاد
بحضرت تو فرستاد یک سفینه چنانک
ازو شود دل غمناک اهل دانش شاد
بدان امید که چون بگذرد برو نظرت
ز حال بنده درگاه خویشت آید یاد
چو بحر فضل توئی زان سفینه داد بتو
که کس سفینه بجز سوی بحر نفرستاد
همیشه تا اثر فضل در جهان باشد
بجز جناب تو مأوی اهل فضل مباد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۶۵
جلال دولت و دین یونس ایجهان کرم
توئی که چون تو جوانمرد چرخ پیر ندید
فلک بگرد زمین با هزار دیده بگشت
بجز بدیده احوال ترا نظیر ندید
سپاه مکرمت و فضل را مناسب حال
بغیر ذات شریفت خرد امیر ندید
زرشک بحر کفت هیچ دیده ز ابر بهار
برون ز گریه و سوز دل و نفیر ندید
بقحط سال مروت امید ابن یمین
چو ذیل همت تو هیچ دستگیر ندند
بر استان تو چون عرض کرد حاجت خویش
مکارم تو ز انجاح آن گزیر ندید
هزار سال بمانی که در جهان کرم
بجز شمایل تو عقل دلپذیر ندید
توئی که چون تو جوانمرد چرخ پیر ندید
فلک بگرد زمین با هزار دیده بگشت
بجز بدیده احوال ترا نظیر ندید
سپاه مکرمت و فضل را مناسب حال
بغیر ذات شریفت خرد امیر ندید
زرشک بحر کفت هیچ دیده ز ابر بهار
برون ز گریه و سوز دل و نفیر ندید
بقحط سال مروت امید ابن یمین
چو ذیل همت تو هیچ دستگیر ندند
بر استان تو چون عرض کرد حاجت خویش
مکارم تو ز انجاح آن گزیر ندید
هزار سال بمانی که در جهان کرم
بجز شمایل تو عقل دلپذیر ندید
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۶۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧٠
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧۴
خلق خدا که خدمت دادار میکنند
هستند بر سه قسم که این کار میکنند
قسمی شدند از پی جنت خدا پرست
و آن رسم و عادتیست که تجار میکنند
قوم دگر کنند پرستش ز بیم او
و اینکار بندگانست که احرار میکنند
جمعی نظر ازین دو جهت قطع کرده اند
بر کار هر دو طایفه انکار میکنند
چون غیر خویش مرکز هستی نیافتند
بر گرد خویش دور چو پرگار میکند
اینست راه حق که سوم فرقه میروند
سیر و سلوک راه بهنجار میکنند
هستند بر سه قسم که این کار میکنند
قسمی شدند از پی جنت خدا پرست
و آن رسم و عادتیست که تجار میکنند
قوم دگر کنند پرستش ز بیم او
و اینکار بندگانست که احرار میکنند
جمعی نظر ازین دو جهت قطع کرده اند
بر کار هر دو طایفه انکار میکنند
چون غیر خویش مرکز هستی نیافتند
بر گرد خویش دور چو پرگار میکند
اینست راه حق که سوم فرقه میروند
سیر و سلوک راه بهنجار میکنند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧٧
دی یکی گفت که در مجلس دستور جهان
هر چه خواهد دلت آن نیست که حاصل نشود
لیک یک شیوه در او دیدم و نپسندیدم
وانچنان شیوه پسندیده عاقل نبود
هر که در صف نعال است کنون روز دگر
بجز از صدر گهش مسکن ومنزل نبود
مجلسش از ره تعظیم چو کعبه است و در او
هر کجا فرض کنی منزل نازل نبود
گفتم ای ساده دل اندیشه بخود ره مده
که بنزد خرد اینمسئله مشکل نبود
کعبه را خاصیتی هست که در حضرت او
قدر مفضول کم از رتبت فاضل نبود
هر چه خواهد دلت آن نیست که حاصل نشود
لیک یک شیوه در او دیدم و نپسندیدم
وانچنان شیوه پسندیده عاقل نبود
هر که در صف نعال است کنون روز دگر
بجز از صدر گهش مسکن ومنزل نبود
مجلسش از ره تعظیم چو کعبه است و در او
هر کجا فرض کنی منزل نازل نبود
گفتم ای ساده دل اندیشه بخود ره مده
که بنزد خرد اینمسئله مشکل نبود
کعبه را خاصیتی هست که در حضرت او
قدر مفضول کم از رتبت فاضل نبود
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧٨
در باب من ز روی حسد یک دو نا شناس
دمها زدند و کوره تزویر تافتند
بر کارگاه خبث طبیعت که هستشان
یکچند سال حلیت تلبیس بافتند
تا در شب ضلال بسعی کمان چرخ
موی غرض بناوک حیلت شکافتند
ظنشان چنان فتاد که غمها به من رسد
از بسکه بهر غمز بهر سو شتافتند
رغما لا نفهم همه نیکی بمن رسید
و ایشان جزای فعل بد خویش یافتند
دمها زدند و کوره تزویر تافتند
بر کارگاه خبث طبیعت که هستشان
یکچند سال حلیت تلبیس بافتند
تا در شب ضلال بسعی کمان چرخ
موی غرض بناوک حیلت شکافتند
ظنشان چنان فتاد که غمها به من رسد
از بسکه بهر غمز بهر سو شتافتند
رغما لا نفهم همه نیکی بمن رسید
و ایشان جزای فعل بد خویش یافتند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧٩
دو دوست با هم اگر یکدلند در همه حال
هزار طعنه دشمن به نیم جو نخرند
ور اتفاق نمایند و عزم جزم کنند
سزد که قلعه افلاک را زهم بدرند
مثال این بنمایم ترا ز مهره نرد
یکان یکان بسوی خانه راه می نبرند
ولی دو مهره چو هم پشت هم یکدگر گردند
دگر تپانچه دشمن بهیچ رو نخورند
بکوش ابن یمین دوستی بدست آور
که دشمنان سوی یک کس بصد کژی نگرند
هزار طعنه دشمن به نیم جو نخرند
ور اتفاق نمایند و عزم جزم کنند
سزد که قلعه افلاک را زهم بدرند
مثال این بنمایم ترا ز مهره نرد
یکان یکان بسوی خانه راه می نبرند
ولی دو مهره چو هم پشت هم یکدگر گردند
دگر تپانچه دشمن بهیچ رو نخورند
بکوش ابن یمین دوستی بدست آور
که دشمنان سوی یک کس بصد کژی نگرند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨٣
در قصه شنیده ام که ابلیس
روزی سه هزار تیز میداد
پرسید ازو کسی که این چیست
وز بهر که میفرستی این باد
گفتا که هزار از این به ریشش
کاو ملک دهد به پور و داماد
پس وجه معاش خویشتن را
خواهد بتضرع و بفریاد
ثلث دگرش به ریش آنکس
کاو رنج کشید و گنج بنهاد
نه خود بخورید و نه خورانید
واو گشت خراب و وارث باد
یک ثلث دگر که ماند باقی
آن نیز به ریش هر دوشان باد
روزی سه هزار تیز میداد
پرسید ازو کسی که این چیست
وز بهر که میفرستی این باد
گفتا که هزار از این به ریشش
کاو ملک دهد به پور و داماد
پس وجه معاش خویشتن را
خواهد بتضرع و بفریاد
ثلث دگرش به ریش آنکس
کاو رنج کشید و گنج بنهاد
نه خود بخورید و نه خورانید
واو گشت خراب و وارث باد
یک ثلث دگر که ماند باقی
آن نیز به ریش هر دوشان باد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨۴
دو سه روزی که زندگانی تست
هیچ دانی که چون همی گذرد
گر بکسب فضیلتی مشغول
عاقلت ز اهل معرفت شمرد
وانکه او کسب مال خواهد کرد
هست غافل بنزد اهل خرد
با همه کسب مال هم بد نیست
گر خوراند بدوستان و خورد
وانکه بهر نهادنش طلبد
از جهان غیر حسرتی نبرد
خوبتر آنکه همچو ابن یمین
رقم آرزو ز دل سترد
بسوی رفتگان و آمدگان
چشم عبرت گشاده مینگرد
هیچ دانی که چون همی گذرد
گر بکسب فضیلتی مشغول
عاقلت ز اهل معرفت شمرد
وانکه او کسب مال خواهد کرد
هست غافل بنزد اهل خرد
با همه کسب مال هم بد نیست
گر خوراند بدوستان و خورد
وانکه بهر نهادنش طلبد
از جهان غیر حسرتی نبرد
خوبتر آنکه همچو ابن یمین
رقم آرزو ز دل سترد
بسوی رفتگان و آمدگان
چشم عبرت گشاده مینگرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨٨
دلا بار گران بر گردن جان
منه چندان که چندانی نیرزد
بسیم و زر مشو بسیار مایل
که آنها کندن کانی نیرزد
طعام چرب و شیرین سلاطین
جواب تلخ دربانی نیرزد
بکنج بندگی آزاد بنشین
که ملک مصر زندانی نیرزد
مرا خیزد ز بحر دل گهرها
که هر یک زان کم از جانی نیرزد
ولی با همت اصحاب دولت
بقیمت گوهری نانی نیرزد
دریغ ابن یمین جائیکه آنجا
دو صد دانا بنادانی نیرزد
منه چندان که چندانی نیرزد
بسیم و زر مشو بسیار مایل
که آنها کندن کانی نیرزد
طعام چرب و شیرین سلاطین
جواب تلخ دربانی نیرزد
بکنج بندگی آزاد بنشین
که ملک مصر زندانی نیرزد
مرا خیزد ز بحر دل گهرها
که هر یک زان کم از جانی نیرزد
ولی با همت اصحاب دولت
بقیمت گوهری نانی نیرزد
دریغ ابن یمین جائیکه آنجا
دو صد دانا بنادانی نیرزد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨٩