عبارات مورد جستجو در ۱۸۳۸ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۵۳
در سمن زار تنت جلوه کند نیلوفر
نخورد بند قبایت اگر آهسته گره
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۰۴
آتشین رخسار ما شمعی ست بزم حسن را
لیک شمعی کز سرش گل کرده تا پا روشنی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۰۵
نخواهی داشت رنگ از سوختن هم، ای خس گلشن
اگر در آتش بی طالعیها همچو من باشی
ز بوی دلکشت مستی فزاید عندلیبان را
به گل حاجت ندارد باغبان، تا در چمن باشی
گل از شوخی هزاران خنده بر گفتار بلبل زد
لبی بگشا تو هم ای غنچه، تا کی بی دهن باشی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۳۰
سرکشی در صورت افتادگی زیبنده نیست
زلف را بایست یا افتادگی، یا سرکشی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۶۴
گل را نبود رونق رویی که تو داری
سنبل ندهد نکهت مویی که تو داری
چون بوی ترا تحفه به گلشن نبرد باد؟
بوی گل تر نیست چو بویی که تو داری
روی تو نکو، موی تو خوش، لیک چه حاصل؟
یک دم نتوان ساخت به خویی که تو داری
ساقی، قدح از چشمه به دست آر، که امشب
دریا شده مهمان سبویی که تو داری
زآیینه انصاف ببین صورت خود را
چون بوسه نخواهیم ز رویی که تو داری؟
طغرای مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
داری دولبی که از ازل هم نمکند
در بزمگه شراب حسنت گزکند
دارند جدایی به گه خنده ز هم
چون نوبت بوسه می شود، هر دو یکند
طغرای مشهدی : متفرقات
شمارهٔ ۳۰
به شاخ گل تواند بلبل ما آشیان بستن
اگر چون دسته گل، دست گلچین را توان بستن
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۷
گر شاهد غم جلوه کند کام نگیرم
ور خون جگر باده شود جام نگیرم
بادم که به گل نیست مرا تاب نشستن
در باغ درون آیم و آرام نگیرم
از بس که مرا داغ تو با برگ و نوا ساخت
عمر ابد از آب خضر وام نگیرم
کوته نظرم گرنه چو خورشید جمالت
فیض سحر از قافله شام نگیرم
دامی‌ست فصیحی ز نفس بافته عمرم
چون صید غم و غصه بدین دام نگیرم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
بی روی تو بر دیده نظر بهتانست
ور یوسف بیندی بر او تاوانست
زین پیش در او گر نگهی یافتمی
پنداشتمی که سایه مژگانست
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
داریم بتی که در بنی‌‌آدم نیست
از عالم حسن است ازین عالم نیست
طوری‌‌ست ز پرتو رخش گازرگاه
اما طوری که موسیش محرم نیست
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
مویی که سترد از سرم آن مایه نور
از ناز چو مژگان بتان شد معمور
رضوانش به دست عزت از خاک نیاز
برداشت که سازد مژه دیده حور
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
امشب که ز باغ حسن صد گل چیدیم
یک دم به مراد خود چو گل خندیدیم
صد شکر که از پس هزاران شب غم
یک صبح نشاط و روز عشرت دیدیم
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۶
رتبه حسن بلندست چه حاجت به نقاب
بهر منع نگهی کز مژه کوتاهتر است
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۷
شاید که به آفرینش خود نازد
ایزد که تماشای جمال تو کند
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۰
این پرده‌های حسن نظر تیره می‌کند
یک پرده بر جمال خود از آفتاب پوش
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۲
ای مایه زیب زندگانی چو هنر
وی دوران را چو شادمانی در خور
صیت تو چو اقبال شهان عالمگیر
عهدت چو بهار زندگانی پرور
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۴
آئینه به کف حسن پرستی دیدم
چون روی ستاره پشت دستی دیدم
چشم سیهش ز باده گلگون شده بود
آهوی حنا بسته مستی دیدم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۶
ای دیده زکات گیر نظاره تو
وز قید حیات رست بیچاره تو
آن عارض آتشین به خورشید نمای
تا جزیه دهی کند به رخسار تو
صفی علیشاه : غزلیات
شمارهٔ ۲۷
شاهدی کاهل نظر عشق جمالش دارند
دل به جا باشد اگر محو مثالش دارند
حسن او را همه دستی ز ارادت به دعاست
نی که اندیشه ز آسیب زوالش دارند
غیر مثلش که در اندیشه بود فرض محال
ممکنی نیست که در حکم محالش دارند
لب گشاید چو پی حل معما به سخن
اهل معنی عجب از حسن مقالش دارند
ناصح از عقل مگو کاین شتر از مستی عشق
رفته زان کار که در قید عقالش دارند
دل صفی بست به گیسوی تو چون اول عشق
بیم سرگشتگی افزون ز مآلش دارند
نکته دانان ره من یک تنه دانند که بست
زان به تاراج دل اندیشه ز خالش دارند
صفی علیشاه : متفرقات
شمارهٔ ۵
عجب آمدم که آمدم ز تو مژده وصالی
که بعمر خود ندادم بوصالت احتمالی
بنما رخ از چه شاهی ر حجاب طره گاهی
که شبی بروی ماهی نگرم ز بعد سالی
بتو زیید ار که خوبان برخت شوندقربان
که ندید چشم دوران ز تو خوبتر جمالی
بفقیه طعنه کم زن بسیه دلی و خامی
که ندیده روی ماهت که نبرده ره بحالی