عبارات مورد جستجو در ۲۷۶۱ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٧٧
ایهنرمند نامجوی پسر
هر که در کارها چه بیش و چه کم
قدم از سر کند قلم کردار
بر خطش سر نهند همچو قلم
پادشاه وحوش از آن باشد
که بخودکار خود کنم ضیغم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٨۴
با خرد گفتم که ای فرزانه پیر کاردان
کیست آن کو را توان از خسروان گفتن کریم
گفت اکنون شاه ابوبکر علی باشد که هست
خسروی کو را توان ز اهل جهان گفتن کریم
از برای نظم کار ملک و دین پاینده باد
عمر او در کامرانی تا توان گفتن کریم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٠٠
خسروانرا دو کار میباید
تا شود کار خسروی بنظام
اولا همتی چو ابر بهار
که دهد بهره خواص و عوام
ثانیا هیبتی که دشمن را
خون چکاند بجای خوی زمسام
گر یکی زین دو خصله پامال است
خسرویرا مدار چشم دوام
این دو چیزست و هیچ دیگر نیست
خسرویرا همین دو هست قوام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢٧
مرا هست در خم می خوشگوار
نهاده ز بهر ندیم کریم
حریفم چو من باید اندر هنر
خردمند و آزاده خوی و حلیم
خورده باده تنها گر از دور چرخ
بدستم نیفتد ازاینسان ندیم
اگر با حریفان نا اهل می
ننوشم ملامت مکن ایحکیم
من از می پرستم نیاید دریغ
ولی صحبت آید دریغ از لئیم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۵۴
بتعییر دی گفت با من یکی
که میزیستی از نصیحت گران
که پیری ترا در میان چون گرفت
چرا از جوانی نیی بر کران
شدت سر سپید و نشد از دلت
سیاهی خال و خط دلبران
بدو گفتم ای ساده دل اینقدر
ندانی ز گفتار دانشوران
که با سیم اگر خیر و شرت بود
چو زر گشت کارت ز سیمین بران
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨٠
غیر این اصطرخ پر ماء معین
کس نشان داد آسمانی بر زمین
میوزد از روی آبش باد صبح
میفشاند روح قدسی آستین
میدهد از سدره و طوبی نشان
بر کنار او درخت صف نشین
مطربانش بر درختان میزنند
شادی دلرا نواهای حزین
همچو جنت زیر اشجارش روان
جویهای شیر و خمر و انگبین
گر هوای خلد و کوثر بایدت
خیز و علیا باد و اصطرخش ببین
در هوا و در صفا هر چند نیست
خلد و کوثر آنچنان و اینچنین
ای بسا ایام کاین خرم مقام
بود و خواهد بود بی ابن یمین
ز اقتضای دور گردون چون شدیم
چند روزی در مکان او مکین
اینکه گویم آفرین بر اولین
باد بر ما آفرین هم ز آخرین
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨۶
گشتست طبیعت گروهی
دائم دو زبان چو مار بودن
در شیوه مکر و رسم تلبیس
امسال بتر ز پار بودن
چون زلف بتان ز فتنه جوئی
آشفته و بیقرار بودن
دائم ز منی بسان حمدان
برجستن و باد سار بودن
زینجمع که وصفشان میانست
دوری به و برکنار بودن
با اهل خرد بکنج خلوت
با باده خوشگوار بودن
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧۴۴
افتخار آل یاسین سید سادات عصر
ایکه جاهت را خرد برتر ز گردون یافته
عقل کل در مجلس روحانیان بخت ترا
از شراب لایزالی چهره گلگون یافته
هر چه بخت نوجوانت جسته از گردون پیر
بیش از آن از بخشش وهاب بیچون یافته
گر چه نامطبوع می بینم حسودت را ولیک
روزگارش در گه تقطیع موزون یافته
با تو چون اخلاص خود را چاکرت ابن یمین
ز آنچه اندر حیز حصر آید افزون یافته
بر دعای دولتت مصروف کرده عمر خویش
و آنچه گفته جمله با ایجاب مقرون یافته
عمر نوحت جسته از یزدان نکرده ذکر مال
زانکه مالت را فزون از مال قارون یافته
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٧١
میدهد گردون بهر نا مستحقی بهره ها
ز آنچه دریا پرورش دادست و کان اندوخته
روز و شب نا اهل را با سیم و زر دارد چو شمع
زانسبب خندان چو شمع آمد روان افروخته
هدهد قواده را با تاج میدارد نگاه
باز را بین پایها در بند و چشمان دوخته
عیبش آخر این نه بس کابن یمین از دور اوست
با زلال شعر خود در تیه حرمان سوخته
هین مکن با عیب گردون ساز ایدل بهر آنک
با هنرمندان بود بر قصد جان آموخته
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٠۵
با حریفان بر بساط دهر ای نیکو خصال
راستی کن پیشه همچون سرو اگر آزاده ئی
گر بکوشی در شرف ز آبا زیادت میشوی
از موالید سه تا چون بهترین افتاده ئی
ده هزارت خصم اگر باشد چو اندر حصن صبر
خانه گیری خوش نشین کانجمله را استاده ئی
تکیه کمتر کن بر آمال طویل ابن یمین
جز برین عمر قصیرش چون بنا ننهاده ئی
در مضیق ششدر حرص ار نیفتی مهره وار
بند هر منصوبه را کآرد فلک بگشاده ئی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١١
با خرد همره و دو لب بادب باز مکن
هیچ کاری که از آن غیر تو یابد ضرری
زانکه نیک و بد ایام نماند هرگز
وز تو ماند ببدی در همه عالم اثری
بد اندک مشمر خوار که بسیار شود
هست سرمایه احراق جهانی شرری
درد سر کم ده و کم کش ز پی کار جهان
که نیرزد کلهی نزد خرد درد سری
از جهان قطع نظر کن برو ای ابن یمین
تا نباشد بجهان همچو تو صاحبنظری
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۴٠
ز مستی عشق ار خرد یار تست
مشو هشیار ار توانی دمی
مده یکدمه وقت خود را ز دست
دمی نزد دانا به از عالمی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٧٠
منم آنکس که در اشعار عذبم
نیابد هیچ طاعن جای طعنی
اگر ممدوح یابم مدح گویم
سزای آفرین از لفظ و معنی
همانا داستان باستانست
که وقتی حاتمی بودست و معنی
درین ایام باری این بزرگان
نیند الا سزای طعن و لعنی
فلک را دوش میگفتم که ما را
بجز آسایشی از تو طمع نی
فلک چون اینسخن بشنید گفتا
برو ابن یمین خب باش یعنی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٧٢
من و نفس نفیس و فقر و فاقه
نمیخواهم غنی گشتن بخواری
بود جان دادنم در آب خوشتر
از آن کز غوک خواهم جست یاری
بمیرد گرسنه شهباز از آن به
که جغد او را کند سیر از شکاری
ابن یمین فَرومَدی : مثنویات
شمارهٔ ۴ - چهار پند نوشیروان
شنیدم که کسری یکی فرش داشت
بر آن فرش هر گونه پندی نگاشت
نخست آنکه دنیا نجوید کسی
که داند بدو در نماند بسی
دوم آنکه سودی ندارد حذر
زکاریکه رفتست اندر قدر
سوم آنک دانای خالق شناس
ز مخلوق بر سر نگیرد سپاس
چهارم چو روزی مقدر شدست
چرا مرد آزاده چاکر شدست
اگر بگذری زینسخن راه نیست
روان تو از دانش آگاه نیست
شنیدم که روزی منوچهر شاه
بپرسید از مهتری نیکخواه
که در عالم از هر چه هست ارجمند
چه چیزست شایسته و دلپسند
ز گفتار گفت حکیمان بهست
ز کردار کرد کریمان بهست
ازین گفت وزین کرد اگر بگذری
نیابی خرد را جز این داوری
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
اسبی که قضا در پی او وقت شتاب
باشد چو خر لاشه که افتد بخلاب
چون آصف مملکت نشیند بروی
گوئی که ملک نشست بر تیر شهاب
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
ایدل اگر آسایش جانت هوس است
ور مملکت هر دو جهانت هوس است
بشنو سخنی ریخته در قالب حق
بر کن طمع از هر چه بدانت هوس است
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
ایخواجه اگر سپهر دون برکشدت
چندان بود آنکه خوش خوش اندر کشدت
زآن پس بتن ار چو کوه خارا باشی
ماننده کوه تیغ بر سر کشدت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
در روضه توحید اگر بارت نیست
بر شاخ مراد خویشتن بارت نیست
با خود غم دل گوی مگو با کس از آنک
بیرون ز تو کس محرم اسرارت نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
خوش باش دمی که زندگانی باقیست
در ملک حیات کامرانی باقیست
ور نعمت این جهانیت وا برسد
غم نیست نعیم آن جهانی باقیست