عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۱
زهریست فراقت که دلم میچشدش
پا زهر وصال ار نبود میکشدش
خون شد دل زار من بیکروزه فراق
دانی چه شود اگر بماهی کشدش
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۲
ای زلف دلاویز تو بر روی تو خوش
وی شعبده نرگس جادوی تو خوش
آیا بود آنکه با تو بینم خود را
سر سوی سر آورده چو ابروی تو خوش
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۶
تا از گل سیراب تو بر رست حشیش
بی بهره شدم از تو چو از خلد کشیش
ریشت بدمید و مرغ حسنت بپرید
شک نیست که باشد پرش مرغ بریش
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۳
ایروی دلارای تو رخشنده چو شمع
بفروز شبی کلبه من بنده چو شمع
گر خنده زنم بیتو بر آن خنده گری
کز گریه خویش میزنم خنده چو شمع
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۶
از کوی تو دلفکار رفتیم دریغ
با ناله زار زار رفتیم دریغ
نادیده جمال یار رفتیم دریغ
نومید ازین دیار رفتیم دریغ
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۸
بگذر بچمن موسم گل جام بکف
تا رخ نهد آفتاب عیشت بشرف
بنگر تو بنرگس ار ندیدی که بود
پیرامن آفتاب پروین زده صف
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۹
روی تو فروغ آفتابست به لطف
یا عکس گل تازه در آبست به لطف
برگرد بناگوش تو خوشبو عرقت
چون بر سمن افشانده گلابست به لطف
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۱
فریاد ز ناوک جگر دوز فراق
و ز آتش جانگداز دلسوز فراق
چون زلف تو کو شبی دراز ایدلبر
تا با تو کنم شکایت روز فراق
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۸
دلدار من ار سر بفرازد چون چنگ
کار من دلخسته بسازد چون چنگ
هر چند همی زند قضا همچو دفم
روزی باشد که مینوازد چون چنگ
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۳
ز ابروی تو و روی تو در ملک جمال
حالی عجب افتاد و چگویم که چه حال
دیدند ز روی و ابرویت خلق جهان
یک غره مه که باشد او را دو هلال
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۴
تا غالیه گون خال مه مهر گسل
پروانه صفت فتاد بر شمع چگل
در دیده و دل جای گرفتست چنانک
در دیده سوادست و سویدا در دل
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۱
تا مردم چشم پر نمم روز وصال
دیدست رخ انصنم زهره جمال
با سوزن مژگان همه شب مشغولست
بر کار گه دیده بتحریر خیال
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۲
هم عاشق آنروی چو مه دارم دل
هم بسته آنزلف سیه دارم دل
گفتم که تو داری دل من گفتا نه
من نیستم آنکس که نگهدارم دل
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۳
در حال حیاتم ای بت مشکین خال
هرگز نکنی یاد من مسکین حال
ز آنپس که شود سوخته پروانه چه سود
گر شمع بر او اشک فشاند همه سال
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۴
در پای گل از دست منه ساغر مل
بیمل نتوان برد بسر موسم گل
اکنون نکنی نشاط کی خواهی کرد
شاهد گل و گردان مل و مطرب بلبل
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۰
در چشم تو باشد سخنم سحر حلال
و اندر دهنت سخن بود تنگ مجال
و آنگه که سخن زان تن نازک رانم
باشد سخنم لطیف تر ز آب زلال
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۱
دارد صنم ماهوش زهره جمال
خالی بمیانه دو ابرو و چه خال
گوئی که مگر ستاره ئی منکسف است
افتاده میان مشک پیکر دو هلال
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۳
روزی که دلم شدی بخوبان مایل
بودی ز وصالشان مرادم حاصل
آنروز چنان شد که نمیاید باز
و آن میل که داشت همچنان دارد دل
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۷
آن بت که بقد سرو روانش گفتیم
وز غایت نازکی روانش گفتیم
سفتیم بالماس تفکر لعلش
در حال که سفته شد دهانش گفتیم
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۸
آن سرو بلند کز غمش پست شدم
جامی ز کفش خوردم و از دست شدم
از غایت لطف می ندیدم در جام
گفتی که من از جام تهی مست شدم