مولوی : دفتر ششم
بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیه‌السلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
مولوی : دفتر ششم
بخش ۲۶ - داستان آن شخص کی بر در سرایی نیم‌شب سحوری می‌زد همسایه او را گفت کی آخر نیم‌شبست سحر نیست و دیگر آنک درین سرا کسی نیست بهر کی می‌زنی و جواب گفتن مطرب او را
مولوی : دفتر ششم
بخش ۳۶ - در آمدن مصطفی علیه‌السلام از بهر عیادت هلال در ستورگاه آن امیر و نواختن مصطفی هلال را رضی الله عنه
مولوی : دفتر ششم
بخش ۶۰ - باز مکرر کردن صوفی سال را
مولوی : دفتر ششم
بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود
مولوی : دفتر ششم
بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۰۳ - حکایت آن پادشاه و وصیت کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۰۶ - رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهٔ ممنوع عنه آن همه وصیت‌ها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا افتادند و می‌گفتند ایشان را نفوس لوامه الم یاتکم نذیر ایشان می‌گفتند گریان و پشیمان لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۰۹ - حکایت آن دو برادر یکی کوسه و یکی امرد در عزب خانه‌ای خفتند شبی اتفاقا امرد خشت‌ها بر مقعد خود انبار کرد عاقبت دباب دب آورد و آن خشت‌ها را به حیله و نرمی از پس او برداشت کودک بیدار شد به جنگ کی این خشت‌ها کو کجا بردی و چرا بردی او گفت تو این خشت‌ها را چرا نهادی الی آخره
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۱۰ - در تفسیر این خبر کی مصطفی صلوات‌الله علیه فرمود منهومان لا یشبعان طالب الدنیا و طالب العلم کی این علم غیر علم دنیا باید تا دو قسم باشد اما علم دنیا هم دنیا باشد الی آخره و اگر هم‌چنین شود کی طالب الدنیا و طالب الدنیا تکرار بود نه تقسیم مع تقریره
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۱۴ - روان گشتن شاه‌زادگان بعد از تمام بحث و ماجرا به جانب ولایت چین سوی معشوق و مقصود تا به قدر امکان به مقصود نزدیک‌تر باشند اگر چه راه وصل مسدودست به قدر امکان نزدیک‌تر شدن محمودست الی آخره
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۱۵ - حکایت امرء القیس کی پادشاه عرب بود و به صورت عظیم به جمال بود یوسف وقت خود بود و زنان عرب چون زلیخا مردهٔ او و او شاعر طبع قفا نبک من ذکری حبیب و منزل چون همه زنان او را به جان می‌جستند ای عجب غزل او و نالهٔ او بهر چه بود مگر دانست کی این‌ها همه تمثال صورتی‌اند کی بر تخته‌های خاک نقش کرده‌اند عاقبت این امرء القیس را حالی پیدا شد کی نیم‌شب از ملک و فرزند گریخت و خود را در دلقی پنهان کرد و از آن اقلیم به اقلیم دیگر رفت در طلب آن کس کی از اقلیم منزه است یختص برحمته من یشاء الی آخره
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۱۷ - بیان مجاهد کی دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را کی آن مقصود از طرف دیگر و به سبب نوع عمل دیگر بدو رساند کی در وهم او نبوده باشد او همه وهم و اومید درین طریق معین بسته باشد حلقهٔ همین در می‌زند بوک حق تعالی آن روزی را از در دیگر بدو رساند کی او آن تدبیر نکرده باشد و یرزقه من حیث لا یحتسب العبد یدبر والله یقدر و بود کی بنده را وهم بندگی بود کی مرا از غیر این در برساند اگر چه من حلقهٔ این در می‌زنم حق تعالی او را هم ازین در روزی رساند فی‌الجمله این همه درهای یکی سرایست مع تقریره
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۱۹ - سبب تاخیر اجابت دعای ممن
مولوی : دفتر ششم
بخش ۱۳۱ - باز آمدن به شرح قصهٔ شاه‌زاده و ملازمت او در حضرت شاه
نظامی گنجوی : خسرو و شیرین
بخش ۱ - سرآغاز
نظامی گنجوی : خسرو و شیرین
بخش ۲ - در توحید باری
نظامی گنجوی : خسرو و شیرین
بخش ۴ - آمرزش خواستن
نظامی گنجوی : خسرو و شیرین
بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب
نظامی گنجوی : خسرو و شیرین
بخش ۹ - خطاب زمین بوس