خونه تکونی ۱۴۰۲/۱۲/۲۷
به نام خدا



آخرای زمستون

خونه تکونی داریم

من و مامان و بابا

همه مشغول کاریم

دیوارای خونه مون

پر از گرد و غباره

وقتی که پاک می کنم

تمیز میشن دوباره

پاک می کنم شیشه ها

پنجره ها و درها

مامان میگه آفرین!

تویی زرنگ و کوشا

حالا تمیزه خونه

منتظر بهارم

شکوفه های لبخند

روی لبام می کارم.



شاعر:مهری طهماسبی دهکردی
سگ عمو حسن ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
سگ ِ عموحسن
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
عمو حسن گاوداری داشت
گاوهای خوب نگه می داشت
آب می داد و علف می داد
گاوها را پرورش می داد
شیر اونارو می دوشید
می برد به کارخونه می داد
توی کارخونه،
از شیر گاوهای عمو
بستنی های خوشمزه درست می شد
وارد بازار می شد
عمو حسن یه سگ داشت
یک سگ پاسبون داشت
سگه شجاع بود و دلیر
تو سگ نگو، بگو یه شیر
به هر طرف سر می کشید
هر گوشه را بو می کشید
اگرکه دزد ناقلا
یا گرگ زشت بدادا
اون طرفا پیدا می شد
سگ شجاع باوفا
با واق واق و سر وصدا
عمو حسنُ خبر می کرد
اونهارو دربدر میکرد
عموحسن ،
سگش را خیلی دوست داشت
جلوی سگه غذا می ذاشت
دست می کشید روی سرش
قلاده می بست به گردنش
همیشه می بردش تو اتاق
سگه می خوابید، کنار اجاق
یه روز یه دامپزشک اومد
به گاوداری عمو که رسید،
همه گاوها را یکی یکی دید
بعدش با عمو رفتند
توی اتاق نشستند
سگه هم اومد توی اتاق
دکتر و عمو را بو کشید
کنار اجاق دراز کشید
آقا دامپزشک گفت : آی عمو
سگ تو اتاق چه کار داره ؟
کنار اجاق چه کار داره؟
جای سگه تو سگدونی
نه توی اتاق، اینو میدونی؟
عمو جواب داد:واسه چی؟
واسه چی بره تو سگدونی؟
اون که کاری نداره
فقط اینجا می خوابه
دکتر دامپزشک گفت:
می دونم عمو
سگ تو پاسبونه
مفید و مهربونه
شجاعه و دلیره
راستی که بی نظیره
اما همین سگ دلیر
سگ مفید بی نظیر
نباید توی اتاق باشه
کنار این اجاق باشه
چون که موهای بدنش
می ریزه اینجا تو اتاق
یا می ریزه کنار اجاق
باعث بیماری می شه
مایه ی گرفتاری می شه
حیوونای خانگی
مثل سگا و گربه ها
باید باشن از ما جدا
تا ما را بیمار نکن
مریض وگرفتار نکن
*********************
دکتر به عمو بروشوری داد
که روی اون ،خیلی چیزا نوشته بود
اگه می خوای تو هم بخون
در این باره چیزایی بدون:
(شاعر:مهری طهماسبی دهکردی)
«راههای پیشگیری ازبیماریهای مشترک انسان وحیوانات خانگی»
یکی ازبیماریهای مشترک بین انسان وحیوانات خانگی ازجمله سگ وگربه بیماریهای انگلی می باشد. دراین مقاله به بیماری توکسوکاریاریس که دراثرکرمهای آسکاریس toxocare cati , toxocare conis ایجاد می شود پرداخته خواهد شد.
توکسوکاریاریس چیست؟
توکسوکاریاریس بیماری مشترکی است که توسط کرمهای گردی که معمولا درروده سگها (to canis وگربه to cati) وجود دارد ایجاد می گردد. توله سگها ازطریق بندناف دردوران جنینی ونیزخوردن شیرپس ازتولد آلوده می شوند اما گربه ها فقط ازطریق خوردن شیرمادرآلوده می شوند. این انگل نه تنها درسگ وگربه باعث بیماری می گردند بلکه مهاجرت لاروانگل دربدن انسان خصوصا بچه ها را ایجاد می کند. اصولا موارد توکسوکاریاریس ناشی ازتوکسی درانسان نادرتراست . درایالات متحده آمریکا تخمین زده می شود که سالانه 10000 مورد ازآلودگی toxo care درانسان مشاهده می شود.
علائم توکسوکاریاریس درانسان چیست؟
دومشکل عمده ازتوکسوکاریاریس وجود دارد.
1) فرم چشمی
توکسوکا ریا می تواند منجربه بیماریهای چشمی گردد که درنهایت موجب کوری می گردد. فرم چشمی زمانی ایجاد می شود که لاروانگل واردچشم می شود. این انگل می تواند منجربه التهاب وزخم شبکیه شود. هرساله حدود 700 نفرازکودکان مبتلا به فرم چشمی توکسوکارا بینایی خود را ازدست می دهند.
2) فرم احشایی
آلودگی شدید ومرتب با توکسوکارا اگرچه بندرت اتفاق می افتد اما می تواند منجربه ایجاد فرم احشایی توکسوکارازیس شود. پس ازاینکه تخم توکسوکارا توسط انسان بلعیده شود درداخل روده به لارو تبدیل می شود.
مواردی بطورکامل تست درمان ضدانگلی قرارگرفته اند. ضمنا توله ها را بطورمنظم ازسن دوهفتگی هرماهه طبق توصیه دکتردامپزشک مورد درمان ضدانگلی قراردهید. دستهایمان را پس ازبازی با حیوان خانگی یا فعالیت درخارج ازخانه بخصوص قبل ازخوردن غذا بخوبی با صابون شستشو دهید. به بچه هایتان بیاموزید همیشه دستهایشان را بعد ازبازی کردن با سگ یا گربه وبعد ازبازی کردن درخارج ازخانه بخوبی شستشو دهند. به بچه ها اجازه ندهید درمکانهایی که بوسیله مدفوع حیوانات خانگی یا سایرحیوانات آلوده شده است بازی کنند. هرگز بچه های کوچکتررا با سگها تنها نگذارید مگراینکه سن سگ بیش ازشش ماه باشد ضمنا مانع ازاین شوید که نوزادتان چهاردست وپا روی زمین حرکت کند.
0 دورمحل بازی کودکان را محصورنمایید تا مانع ورود سگها به آن محل شوید.
0 حتی المقدورازتماس نوزادان با توله سگها وبچه گربه ها قبل ازتکمیل برنامه ضدانگلی آنها جلوگیری نمایید.
0 هرگزبچه های کوچک را مقابل درب ورودی ساختمانهای عمومی روی زمین نگذارید.
0 فورا پس ازمدفوع کردن سگ محل آنرا تمیزنمایید. پس ازجمع آوری مدفوع آنرابطوردقیق وکامل معدوم نمایید. حداقل هفته ای یکبارمحل زندگی حیوانات خانگی را تمیزنمایید. وسرانجام اینکه دقت نمایید تا سگتان درمحلهای عمومی مدفوع نکند.
این لاروها درداخل بدن شروع به مهاجرت می کنند تااینکه خودبخود بمیرند. این امرممکن است چندین سال بطول بینجامد. ارگانهایی که بیشتردرگیرمی شوند شامل مغز. کبد. ریه وچشم می باشد. علائم بیماری شامل تب. سرفه. درد یا ناراحتی معده آسم یا پینومونی می باشد. دربیشترموارد آلودگی به توکسوکارا خیلی جدی نیست وبیشترافراد خصوصا افراد بالغی که با مقدارکمی ازلاروانگل آلوده شده اند. علائم خاصی را نشان نمی دهند. موارد بسیارشدید اغلب نادراست اما اغلب دربچه هایی که درمناطق آلوده شده با مدفوع سگ یا گربه بازی می کنند دیده می شود.
توکسوکارا چگونه منتشرمی شود؟
متداولترین انگل توکسوکارا که درانسان خطرسازمی باشد toxo care conis می باشد. اگرچه مواردی ازtoxo care conis نیزدرانسان دیده می شود اما بدلیل عادت رفتاری گربه دردفع مدفوع موارد آن نادراست انگل طریق بندناف یا شیرمادربه توله ها منتقل می شود. لاروها بسرعت درروده توله سگها بالغ می شوند. وقتی توله سگها به سن 3 یا 4 هفتگی می رسند شروع به دفع مقدارزیادی تخم انگل می کنند ازطریق مدفوع موجب آلودگی محیط می گردند. تخمها بسرعت تبدیل به لاروعفونی می گردند.
چگونگی آلودگی به توکسوکارا؟
شما وفرزندانتان می توانید درصورت بلع ناگهانی تخمهای عفونی توکسوکارا که درخاک یا سایرسطوح آلوده وجود دارند( حتی اگرسگ یا گربه هم نداشته باشید) آلوده شوید تخم این انگل می تواند تا دوسال یا بیشتردرخاک زنده بماند.
راه تشخیص آلودگی به توکسوکارا؟
درصورت احتمال آلودگی به توکسوکارا با پزشکتان درمورد احتمال آلودگی صحبت کنید.درصورت ضرورت انجام آزمایشات خاص مثبت تشخیص آلودگی ضروری است .
درمان توکسوکاریازیس؟
فرم احشایی آلودگی با داروهای ضد انگلی که معمولا همراه با داروهای ضد التهاب داده می شوند درمان می گردد. درمان فرم چشمی مشکلتراست و معمولا تلاش می شود تا ازپیشرفت جراحت چشم جلوگیری شود.
خونه ی ما ۱۴۰۲/۳/۳۰
یه خونه داریم
آروم و زیبا
یه جای راحت
واسه بچه ها

ما مثل گل ها
خونه یه باغچه است
هر بچه این جا
مثل یه غنچه است

بزرگترامون
چه خوشزبونن
همگی با ما
چه مهربونن

توی این خونه
ما همه شادیم
از غم و غصه
همه آزادیم

خدایا شکرت
خدای دانا
هستی همیشه
دوست بچه ها
شاعر: مهری طهماسبی دهکردی
لاک پشت ۱۴۰۲/۲/۳۰
رفتم کنار دریا
رو ساحل و ماسه ها
یک لاک پشت دیدم
رو لاکش دست کشیدم
لاک پشته خیلی ترسید
فوری تو لاکش خزید
رفت زیر اون لاک تنگ
شد مثل یک تکّه سنگ

*شاعر: مهری طهماسبی دهکردی
رمضان آمد ۱۴۰۲/۱/۲۹
رمضان آمد و مهمونی به پا شد
نوبت مهمونی پاک خدا شد

سفرۀ خدا پر از عطر نمازه
پرِ از عبادت و راز و نیازه

همه دستاشون به سوی آسمونه
رو لبا نام خدای مهربونه

رمضان ماه دعا ماه عبادت
ماه مهربونی و برکت و رحمت

مهری طهماسبی دهکردی
بلندبالای مهربان ۱۴۰۲/۱۲/۲۰
بلندبالای مهربان

نویسنده:مهری طهماسبی دهکردی

بلند بالا شتر با نمک و خوش اخلاقی بود که در جزیره ی ناز زندگی می کرد. صاحب

او مرد جوانی به اسم ساربان ایرج بود که هر روز بلند بالا را به کنار دریا می برد، مسافرانی

که برای تماشای جزیره و دریای زیبای جنوب می آمدند، سوار بلند بالا می شدند تا

شترسواری کنند و پولی به عنوان کرایه به ایرج می دادند. شتر سواری با بلند بالا برای

مسافران خیلی لذت بخش بود. چون او شتری صبور و مهربان بود و طوری راه می

رفت که سوارِ او احساس آرامش کند و از سواری با او لذت ببرد. ایرج همیشه آب و

غذای بلند بالا را به موقع به او می داد و وقتی به خانه بر می گشتند، با مهربانی بر سر

و گردنش دست می کشید و از او تشکر می کرد. بلند بالا هم ایرج را خیلی دوست

داشت و از زندگی با او راضی بود. در همسایگی ایرج مرد بداخلاقی به اسم تیمور

زندگی می کرد که هیچکس دوستش نداشت. تیمور با همه دعوا می کرد و اگر حیوانی

را می دید، با لگد به او می زد و آزارش می داد. او چند بار به بلند بالا هم لگد زده بود

و بلند بالا از دست او خیلی ناراحت بود و تصمیم داشت در یک فرصت مناسب به

تیمور حمله کند و حسابش را برسد. یک روز غروب که ایرج سوار بر بلند بالا به خانه

بر می گشت، تیمور او را دید و فریاد زد: آهای ساربان!چه شتر زشت و بی ریختی

داری، من از بلند بالای تو بدم می آید!

بلند بالا خیلی عصبانی شد. ایرج جواب تیمور را نداد و به راهش ادامه داد، جلوی خانه

اش، بلند بالا روی زمین نشست و ایرج پیاده شد. دستی به سر و گوش بلند بالا کشید و

گفت: دوست عزیزم، امروز پول زیادی در آوردیم و تو خیلی زحمت کشیدی، فردا توی

خونه بمون و استراحت کن تا خستگیت در بره. بلند بالا سری تکان داد و صدایی کرد.

تیمورکه دنبالشان می آمد، با تمسخر گفت: آهای ساربان! مگه این حیوون زبون نفهم

حالیشه که چی بهش می گی؟ایرج عصبانی شد و گفت: آهای تیمور! مواظب باش که

داری چه می گی، اگر بلند بالا عصبانی بشه زیر پاهای بزرگش لهت می کنه. مگه نمی

دونی شترها با این که خیلی صبور و زحمتکش هستند، اگر از کسی ناراحت بشن، تا

انتقام نگیرند، دست بر نمی دارند؟ اصلاً به توچه که شتر قشنگ و بلندبالای من زبون

من را می می فهمه یا نه؟

تیمور لگدی به بلند بالا زد و شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد که برود که ناگهان

بلند بالا غرشی کرد و از جایش برخاست تا به او حمله کند. ایرج متوجه شد. داد زد: آهای

تیمور، فرار کن! و خودش هم افسار بلندبالا را در دست گرفت و جلوی او ایستاد وسعی

کرد او را سرجایش بنشاند. تیمور هم دوید و به خانه اش رفت و در را بست. بلندبالا که می

خواست دنبال او برود وقتی دید او رفته، کمی آرام شد و به دستور ایرج سرجایش

نشست. ایرج او را به خانه برد. غذایش را داد و نوازشش کرد و گفت: بلندبالای عزیزم،

از حرفها و رفتار تیمور ناراحت نشو. او عادت کرده حرف بد بزند و بدرفتاری کند.

اما تو دوست صبور و مهربان منی، نباید به فکر انتقام گرفتن از او باشی. تیمور را

ببخش. بلند بالا غذایش را خورد و به حرفهای ساربان ایرج فکر کرد و تصمیم گرفت

تیمور را ببخشد. اما تیمور که شنیده بود شترها کینه ای هستن و اگر از کسی ناراحت

شوند حتماً او را زیر پا له می کنند تا انتقام بگیرند، هر وقت بلند بالا را در کوچه می

دید فرار می کرد و به خانه‌اش می رفت تا گیرِ او نیفتد.

ساربان ایرج و بلند بالا هنوز هم در جزیره ی زیبای ناز با هم زندگی می کنند بلند بالا

هر روز زیر آسمان آبی و دریای خروشان، روی شن های نرم ساحلی به مسافران و

گردشگران سواری می دهد آنها هم با او عکس می گیرند و گردن درازش را نوازش

می کنند و با او دوست می شوند. شاید شما هم به جزیره ی ناز در خلیج فارس رفته

باشید و سوار بر بلند بالا با او عکس یادگاری گرفته باشید.
نقد و بررسی چند کتاب کودک بازاری ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
به نام خدا
نقد و بررسی چند کتاب کودک بازاری
نویسنده:مهری طهماسبی دهکردی
از داخل استند کتاب مغازه ی لوازم التحریرفروشی، چند جلد کتاب برداشتم تا ببینم این کتاب های نسبتاً ارزان چه چیزی را می خواهند به کودکان آموزش دهند.اولین کتابی که از میان کتاب ها بیرون کشیدم،عروسی خاله سوسکه نام داشت با بازنویسی راضیه حقیقی و تصویرگری امیرحامد پارتاژ. روی جلد تصویر خاله سوسکه با چشمان درشت،زلف طلایی، لبهای کلفت و دماغ کوچک به چشم می خورد که دوتا مرد گردن کلفت با سبیل های پهن و لباس هایی که نشان می دهدیکی از آنها قصاب و ساطور به دست است و دیگری با پیش بند و کلاه نمدی بقال است(این را از متن کتاب فهمیدم).آقاموشه هم ساز به دست، پشت سر آنها ایستاده و با لبخند به خاله سوسکه نگاه می کند.تصویر خاله سوسکه من را به یاد دخترانی می اندازد که با دماغ عمل کرده و لبهای ژل زده و مژه ی مصنوعی و موهای رنگ شده،برای دلربایی به خیابان می آیند.
قصه به نثر نوشته شده و سال1400 با قیمت پشت جلد 8000تومان، به چاپ رسیده است.قصه بدون یکی بود یکی نبود،شروع شده و درابتدا از خوشگلی خاله سوسکه می گوید که ابروهای کمانی و لپهای قرمز دارد و هرکس یک نگاه به او بیندازد عاشقش می شود.خاله سوسکه بهترین لباسش را می پوشد،به بازار می رود، بقال به محض دیدن او فکرمی کند که دخترخوبی را برای ازدواج پیدا کرده است.جلو می رود و بدون مقدمه می پرسد:زنم میشی؟ عروس ننه جانم میشی؟یعنی تنها معیار بقّال برای ازدواج،خوشگلی خاله سوسکه است و خاله سوسکه از او به خاطر چاقی و کثیفی پیش بندش خوشش نمی آید، ولی با این وجود از بقال می پرسد:اگر زنت بشم و تو از دستم عصبانی بشی، من را با چی می زنی؟(به نظر می رسد خاله سوسکه زنی ظلم پذیر است که کتک خوردن زن توسط شوهر را امری معمولی و منطقی می داند. لابد می گوید این حقّ شوهر است که زنش را کتک بزند!)بقال جواب می دهد:با سنگ ترازو. خاله سوسکه فوراً می گوید: نه زنت نمیشم. باز جای شکرش باقی است که خاله سوسکه فهمید اگر با سنگ ترازو کتک بخورد چیزی از او باقی نمی ماند. بعد از بقال، قصاب از او خواستگاری می کند. قصاب باخودش می گوید:چه جذبه ای! این بهترین زن می شود برای من!جلو می رود و با جملاتی شبیه جملات بقال از او خواستگاری می کند.همین که چشم خاله سوسکه به او می افتد و ساطور را در دستانش می بیند، فرارمی کند تا به دست قصاب کشته نشود. بعد به عطاری می رسد و از بوهای خوش سرمست می شود. وقتی عطار که او هم عاشق زیبایی خاله سوسکه شده از او خواستگاری می کند و وعده می دهد که هرروز برایش دمنوش درست کند،خاله سوسکه می پرسد که برای تنبیه چگونه توسط عطار کتک خواهدخورد و عطّار فوراً می گوید با دمپایی می زنمت و خاله سوسکه به او هم جواب رد می دهد.خاله سوسکه سرانجام به آقاموشه ی خوش تیپ می رسد که سرگرم تارزدن است و با دیدن خاله سوسکه هول می کند و تار از دستش می افتد و در همان حال از خاله سوسکه خواستگاری می کند.خاله سوسکه از او می پرسد:اگر روزی تار تو را بشکنم، تو من را با چی می زنی؟آقا موشه جواب می دهد:من کسی را نمی زنم. تو را هم با این دُمِ نازکم ناز می کنم و خاله سوسکه فوراً پیشنهاد ازدواج را می پذیرد.قصه ی خاله سوسکه یک قصه ی قدیمی است و محتوای جالبی هم ندارد.آخرچرا زن باید به خاطر خطاهای احتمالی که از او سرمی زند، کتک بخورد؟چرا خاله سوسکه توی کوچه و خیابان به خودنمایی پرداخته و فقط برای این که شوهر پیداکند راهی کوی و برزن شده و چرا نویسنده نتوانسته جملات را زیباتر و معقول تر بنویسد؟معلوم است که هدف تهیه ی یک کتاب ارزان قیمت برای والدینی بوده که می خواهند کتاب مصوری برای سرگرم کردن بچه ها در اختیار داشته باشند. اصلاً خواستگاری و ازدواج را به این شکل برای کودکان مطرح کردن و به تصویرکشیدن کار درستی نیست.
کتاب بعدی از همان نویسنده و همان تصویرگر است با همان قیمت و سال1400هم چاپ سوم آن منتشرشده است:کتاب جوجه اردک زشت.راضیه حقیقی داستانی از هانس کریستین آندرسن را با جملاتی نه چندان زیبا و صحیح،بازنویسی کرده است. مامان اردک روسری به سر، از بچه هایش مراقبت می کند ولی جوجه ی زشتش را دوست ندارد و به اوتوجهی نمی کند.بین او و سایر جوجه هایش فرق می گذارد و همین امر باعث رنجش جوجه اردک زشت و فرار او از نزد مادرش می شود.جوجه اردک زشت می رود و پس از مدتی ،زمانی که به ارزش وجودی خودش پی برده، پیش مادرش برمی گردد و مادر با تحسین جوجه را که حالا قوی زیبایی شده است، نگاه می کند ولی جوجه پیش او نمی ماند و دوباره او را ترک می کند. به نظرمن این قصه بهتر از قصه ی خاله سوسکه است، چون از عروسی و کتک خوردن عروس توسط داماد خبری نیست.کتاب بعدی را هم راضیه حقیقی و امیرحامدپارتاژ درست کرده اند.کتاب شنل قرمزی که روی جلدش عکس دخترکی با روسری و شنل قرمز و پیراهن آبی نقاشی شده که در حال گرفتن سبدمیوه از دست زنی جوان است و گرگ خاکستری پشت سر او ایستاده است.قصه با این جملات آغاز شده است:«یک جنگل داریم پر از درخت های جورواجور. پر از حیوانات جورواجور.»نقطه و ویرگول و علایم نگارشی چندان به کار نرفته و قصه در زمان حال بازگو می شود.جملات صفحه ی اول قصه مربوط به زمان حال هستند.صفحه ی بعدی نیز با همان سبک نوشته شده که پییرزن ساکن روستا برای دفع شرِّ گرگی که مرغ و خروسهایشان را می دزد به شهر می رود تا از دختر و دامادش کمک بگیرد. بعد هم به ده برمی گردد و همه را به خانه ی خودش دعوت می کند و دختر او هم، دخترش شنل قرمزی را به جنگل می فرستد تا به خانه ی مادربزرگش برود،چون می داند که دخترک در راه با رهگذران صحبت می کند و همه خبردار خواهندشد که مادربزرگ مرغ و خروس دارد.گرگ خبردار می شود،می آید و از شنل قرمزی آدرس خانه ی مادربزرگش را می گیرد و می رود دور و بر خانه ی پیرزن کشیک می دهد تا شب که شنل قرمزی به خانه ی مادربزرگ می رسد و گرگ به او می گوید کسی در را بازنمی کند بعد هم گرگ در می زند و ناگهان در بازمی شود و مردم با چوب و چماق بیرون می آیند و گرگ را می زنند و گرگ می میرد.در آخرین صفحه مادربزرگ شنل قرمزی را پیش خودش می برد و به او می گوید همه حرفی را نباید به هرکسی زد.ماجراهای این قصه، تغییر داده شده و قصه به روایت راضیه حقیقی،جور دیگری بیان شده است؛طوری که شاید اگر کودکی آن را بخواند، سردرگم شود و نفهمد نقشه ی مادربزرگ چه بود؟چرا مادربزرگ به شهر رفت؟چرا دخترش،نوه ی او یعنی شنل قرمزی را تک و تنها به جنگل فرستاد در حالیکه می دانست گرگ ممکن است به او حمله کند و اینها همه نقایص این کتاب بازاری با نثر و نگارشی بسیار ضعیف است.
کتاب بعدی از همین سری،کتاب «شهر موشها» است با همان مشخصات نشر.عکس پشت جلد نشان میدهد آدمها دور تله موش ایستاده اند و موش ها پنیر را از روی تله برمی دارند و توی تله هم نیفتاده اند.نی زنی هم مشغول نواختن نی است. این قصه هم مثل قصه ی شنل قرمزی با جملاتی ضعیف و بافعل زمان حال نوشته شده اند:«یک شهرداریم پر از موش.سرتان را که بگردانید همه جا پر از موش است» در صفحه ی بعدی فعل ها ماضی هستند:«کم کم زندگی با وجود این موش ها غیرممکن شده بود.» و در ادامه، قصه در زمان گذشته روایت می شود.البته این قصه هم با قصه ی اصلی تفاوتهایی دارد.با سلیقه ی خانم حقیقی، بخش هایی عوض شده و قصه تغییر یافته است.
کتاب بعدی با عنوان«مرغ حنایی و روباه دم دراز»نیز از همین مؤلف است. در این قصه، روباه به توصیه ی لاک پشت،برای دزدیدن مرغ حنایی از روش هیپنوتیزم استفاده می کند،یعنی آن قدر دمش را جلوی مرغ تکان می دهد تا مرغ هیپنوتیزم می شود و به خواب می رود.روباه مرغ را در کیسه می اندازد تا ببرد و با همسرش او را بپزند و بخورند.اما در راه مرغ بیدارمی شود و می فهمد روباه خوابیده و در حال استراحت است.از فرصت استفاده می کند، در کیسه را بازمی کند و داخل آن سنگ می ریزد و فرارمی کند.روباه بی خبر از همه جا از خواب بیدارمی شود،کیسه ی سنگین را برمی دارد و با زحمت به خانه می برد اما وقتی محتویات کیسه را در دیگ آبجوشی که همسرش آماده کرده خالی می کند،آبجوش به آنها می پاشد و می فهمند که در کیسه چیزی جز سنگ نبوده است و قصه ناگهان به پایان می رسد.
این قصه هم با جملات ضعیفی شروع و در زمان حال روایت شده اما بعد وارد زمان گذشته می شود.نثر ضعیف و پر از اشکال است اما نقاشی های امیرحامدپارتاژ،اندکی روی ضعف ها را پوشانده است.کتاب کدو قلقله زن هم از همین سری کتابها است با بازنویسی راضیه حقیقی و تصویرگری امیرحامد پارتاژ.راوی بدون هیچ توضیحی در مورد پیرزن قصه،شروع به روایت می کند که:«خاله پیرزن رفته بود خانه ی دخترش تا او را ببیند.»به نظرم باید چند جمله ای در مورد پیرزن و دخترش و محل زندگیشان گفته شود و بعد ماجرای اصلی شروع شود،اما بازنویس محترم نیازی به این کار ندیده و مستقیم رفته سر چاره جویی پیرزن برای عبور از جنگل. او با دخترش پیش سبزی فروش رفته و به او چنین گفته است:«عموسبزی فروش،عمو گرون فروش». حالا چرا عموسبزی فروش، عمو گرون فروش شده،معلوم نیست.از عمو سبزی فروش یک کدو تنبل بزرگ گرفته و دامادش که تا اینجا هیچ اشاره ای به او نشده، کدو را با هزار زحمت به خانه آورده و پیرزن با قاشق آن را سوراخ کرده و تراشیده و به داخلش رفته است.در قصه ی اصلی وقتی پیرزن برای رسیدن به خانه ی دخترش از میان جنگل عبورمی کند،به ببر و شیر و گرگ می رسد و برای اینکه خوراک آنها نشود،به یک یک آنها قول می دهد به خانه ی دخترش برود،غذای فراوان بخورد تا چاق و چله شود و وقتی از خانه ی دخترش برگشت،خودش را به عنوان غذا در اختیار آن درندگان بگذارد. ولی در این کتاب در ابتدای قصه به این موضوع اشاره نشده و بازنویس قصه را از بخش دومش شروع کرده حالا کدو به ببر رسیده و پیرزن حیله گر خطاب به ببر می گوید من جلسه دارم،هُلم بده قِلم بده و ببر هم این کار را می کند.بعد به شیر می رسد، او را هم گول می زند و شیر قلش می دهد. کدو جلوی پای گرگ فرود می آید، گرگ کدو را به زمین می زند و پیرزن از آن بیرون می افتد.گرگ را با عصا تهدید می کند، در همان حال یک بچه دیو کوچک روی سر گرگ می پرد و او را خفه می کند. بعد هم پیرزن را تا خانه اش همراهی می کند و بعد از آن هم معلوم نیست دیو از کجا آمده و دیو و پیرزن چه سر و سرّی با هم پیدامی کنند.قصه های دیگری مثل چوپان دروغگو،شنگول و منگول و حبه ی انگور،لباس جدید پادشاه، اون وقتی که جیک جیک مستونت بود یاد زمستونت نبود، دختر کبریت فروش نیز توسط همین انتشارات با همین نثر و به قلم همین خانم منتشر شده است.اگر والدین به جای توجه به قیمت پشت جلد کتاب ها به محتوای آنها توجه می کردند، شاید این جور کتاب ها با این نثر و انشای ضعیف کمتر وارد بازار می شدند.اگر کودکان دبستانی،کتاب هایی با جملات صحیح و انشایی روان و ساده بخوانند، خواه ناخواه انشایشان تقویت می شود و می توانند به راحتی آنچه را در ذهن دارند روی کاغذ بیاورند و بنویسند.
کتاب هایی هم با عنوان اتل متل به صورت سری چاپ شده و در بیشتر لوازم التحریرفروشی ها و سوپرمارکت ها موجود می باشد.توزیع کنندگان کتابهای کودک می گویند کتابهایی که به صورت سری چاپ شده باشند، بیشتر مورد تقاضای کتابفروشی ها هستند و آنها را به راحتی می توان در بازار عرضه نمود. سری کتابهای اتل متل یه خونه،اتل متل یه نی نی،اتل متل مدرسه،اتل متل حیوونا،اتل متل بهاره،اتل متل میوه ها را یکی یکی ورق زدم و بررسی کردم. کتاب اتل متل یه نی نی با نقاشی های کامپیوتری در هرصفحه اش 4 خط شعر کودکانه و یک نقاشی مرتبط با آن تدوین شده بود. در وسط کتاب عکسی از نی نی داخل وان حمام هست که مادر دارد اورا با یک بُرس بزرگ می شوید. در کنار این عکس شعر مرتبط با آن را روی صفحه تنظیم کرده اند و معلوم است که واژه ی چشام(چشمام) جا افتاده:
«اتل متل یک پیام/ نی نی میره به حمام/موقع شامپو زدن/هی نمیگه سوخت»
بعد از سوخت باید چشام را می نوشتند که یادشان رفته و کودک با خواندن یا شنیدن این شعر از خودش می پرسد:چی سوخت؟ شاید اگر کمی دقت کند بفهمد که باید چشام را کنار سوخت قراردهد.در شعر آخر کتاب، اسم نی نی را آورده،(آترین)پس اسم نی نی آترین است. البته اینجا هم آخرین کلمه ی شعر جاافتاده است:
«اتل متل یه روستا/دهی تک و بی همتا/مامان و بابا وآترین/اون جا میرن هرسه» که قاعدتاً باید هر سه تا باشد.
در کتاب اتل متل مدرسه که سعی شده به کمک نقاشی مفاهیمی به کودک آموزش داده شود،به همان سبک در هر صفحه یک نقاشی و یک شعر 4 خطی تنظیم شده است. در وسط کتاب که عکس کلاس و تخته ی سبز و 3 تا دانش آموز را نشان می دهد، این شعر نوشته شده است:
«اتل متل خرده ریز/توی کلاس ده تا تمیز/چیده شده مرتب/ خیلی ردیف و تمیز» معلوم است که منظور از ده تا تمیز، ده تا میز بوده که به اشتباه نوشته شده تمیز.در صفحه ی بعد یک تخته ی سبز کشیده و یک معلم و شاگرد کنار تخته هستند ولی شعر کنار تصویر این است:
«اتل متل یه تخته/ که خیلی سفت و سخته/رنگش سیاه و جنسش/ از چوبای درخته»یعنی نقاشی و شعر با هم تناسب ندارند.می شد تخته را سیاه بکشند یا این که وقتی رنگ سبز استفاده شد بنویسند رنگش سبزه و...
کتاب اتل متل یه خونه هم از همین سری کتابهاست با نقاشی هایی که چندان تناسبی با شعر ندارند و شاعر از موضوع کتاب که در مورد خانه است دور شده و در شعرهای آخر کتاب از فصل ها گفته است.
در کتاب اتل متل حیوونا، در هر صفحه یک اتل متل متناسب با حیوان رسم شده در آن صفحه نوشته شده است. در صفحه ای که عکس کبوتر چاق و خندان با یک کیف و کاغذی لوله شده که از کیف بیرون زده و سه تا جوجه روی شاخه کشیده شده این شعر را می خوانیم:
«اتل متل کبوتر/دونه بپاش پشت در/تا نمیره زمستون/ پرنده ی نامه بر»که توصیه به پاشیدن دانه پشت در برای کبوتر شده تا مانع مرگ او در این فصل سرد گردد. هیچکدام از صفحات کتاب ها شماره صفحه ندارند. کتاب بعدی از این سری کتاب «اتل متل بهاره» است با نقاشیهایی به همان سبک و سیاق کتب قبلی. کتاب شماره صفحه ندارد. اشعار با وجود داشتن وزن و آهنگ مناسب،محتوای ضعیفی دارند. در صفحاتی که شعری با محوریت مادربزرگ آمده، مادربزرگ از لحاظ شکل و قیافه چندان فرقی با نی نی کوچولوی قهرمان داستان ندارد.از شعرهای با محتوای ضعیف این کتاب:«اتل متل بازیچه/ رفتی کنار باغچه/ با گل ها مهربون باش/بزار بخنده غنچه»
عکس کودک در میان گلهاست اما شاعر گفته:اتل متل بازیچه تا قافیه اش با باغچه جور دربیاید.می توانست به جای بازیچه بگوید آی بچه تا با بقیه ی ابیات از لحاظ تصویر و معنا تناسب داشته باشد.آخرین شعر آموزنده است:«اتل متل یه آبپاش/رو گلدونا آب بپاش/تا که بزرگ شه گل ها/آروم آروم و یواش».آبپاش در تصویر این صفحه بیشتر شبیه یک دیگ است که کودک آن را روی سرش گذاشته و با چشمان بسته و لبخندی بر لب می خواهد به گل ها آب بدهد.
در کتاب اتل متل میوه ها، علاوه بر میوه ها به سبزی ها هم اشاره شده است.شاعر از بادمجان،شاهی،ریحان و سبزی صیفی هم نام برده است:«اتل متل بادمجون/شاهی و برگ ریحون/سبزی و صیفی داریم/تو باغچه ی خونمون». شاعر تمام اتل متل هایی که به آنها اشاره شد،فاطمه آبکوهی مقدم است و تصاویر در آتلیه ی هنری نیک پی کشیده و اجرا شده اند.کتاب دیگری که می خواهم به آن بپردازم،کتاب «موش موشی مون سحرخیزه» نام دارد.شاعر خانم مریم کوثری هنرمند است و تصویرگرامیرحامد پارتاژ می باشد.داستان منظومی است درباره ی موش کوچولویی که به تنبلی عادت کرده و دوست دارد تاظهر توی رختخواب بخوابد.نقاشی های این کتاب از نقاشی های کتاب های سری قبل قشنگترند.شعر هم با وجود ضعفهایی که دارد،از لحاظ معنی و رسیدن به نتیجه ی مثبت که مقابله با تنبلی است،نسبتاً خوب است.اگر شاعر روی شعرها بیشتر کارمی کرد،اشعار زیباتر و گیراتر می شدند.کتاب «ببعی میره به دستشویی» هم سروده ی همین خانم است اما تصویرگر مهشید شادمهرشریف می باشد و همان ناشر کتاب را چاپ و منتشر کرده است.داستان در مورد یک بره ی کوچولو(ببعی) است که شب ادراری دارد.چون از توالت و شلنگ آب می ترسد؛اما با راهنمایی های مادرش سرانجام یادمی گیرد که ختخوابش را خیس نکند.داستان(شعر) این کتاب، بالاخره به نتیجه ی مطلوب می رسد ولی اگر شاعر بیشتر روی آن کارکرده بود،مسلماً جذاب تر می شد.یکی دیگر از کتابهایی که همین ناشر(ایساب)چاپ کرده، آشنایی با حیوانات اهلی است که 12 صفحه دارد و در هر صفحه عکس یک حیوان با نام فارسی و انگلیسی آن به چشم می خورد.نام نویسنده در کتاب نیامده و فقط نام امیرحامدپارتاژ به عنوان صفحه آرا و گرافیست درج شده است.از این نوع کتابها در بازار زیاد است.قیمت تمام کتابهایی که به آنها اشاره کردم هرجلد8000تومان است. امیدوارم کسانی که برای کودکان قصه و داستان می نویسند لااقل بلد باشند جملات را درست بنویسند و در داستان پردازی تا حدودی مهارت داشته باشند.کتابها را قبل از چاپ نهایی بخوانند و ویرایش کنند و در ازای پولی که از خریداران کتابها می گیرند،کتابی خوب و آموزنده و تأثیرگذار به آنان تقدیم کنند.
سگ کوچولو و پروانه ۱۴۰۲/۳/۲۹
سگ کوچولو و پروانه

سگ کوچولو توی پارک

بو می کشه، می گرده

روی گل های زیبا

پروانه پیدا کرده

یکی دید و بهش گفت:

هاپو چرا می گردی؟

الان تو یک دوست خوب

همین جا پیدا کردی

سگ کوچولوهاپ هاپ هاپ

پروانه را صداکرد

اما پروانه ترسید

یهو بال ها را واکرد

پرید و رفت تو هوا

سگ کوچولو تنها شد

بازهم مشغول بازی

کنار اون گل ها شد

شاعر: مهری طهماسبی دهکردی
خواب مارمولک ۱۴۰۲/۲/۹
خوابِ مارمولک

**********

مارمولک گرسنه

از خوابِ ناز بیدارشد

چندتا مگس به دستِ

آن مارمولک شکار شد

******************

سیرشد و خیلی خوشحال

از خوردنِ مگس ها

خوابید و باز دوباره

خُرّوپُفش رفت هوا

******************

خواب دیده که بیداره

خورش مگس دوست داره

روی دیوار نشسته

منتظرِشکاره



شاعر: مهری طهماسبی دهکردی
من می توانم ۱۴۰۲/۱/۸
من می توانم باشم کبوتر

در آسمانی، همرنگ دریا

من می توانم باشم غزالی

زیبا و چابک، در دشت و صحرا

من می توانم باشم عقابی

مغرور و زیبا در آسمان ها

من می توانم پروانه باشم

با یک گل سرخ، همخانه باشم

من می توانم خورشید باشم

در قلب مردم، امید باشم

شاعر: مهری طهماسبی دهکردی