عبارات مورد جستجو در ۳۱۴۱ گوهر پیدا شد:
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۲
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
آذر بیگدلی : حکایات
شمارهٔ ۴۳ - حکایت
شنیدم که طمقاج با داد و دین
چو شد دادگر در خراسان زمین
فرستاد فرزانه یی بی لجاج
که تا بر نشابور بندد خراج
فرستاده ی خسرو بیهمال
بر آب و زمین بست مال و منال
یکی از رعایای برگشته بخت
روان شد بدرگاه دارای تخت
که ای شاه امین تو را رحم نیست
که ده من خراج مرا دید بیست
ندانستم ای شاه گیتی پناه
ندارد سر مویی انصاف شاه!
شهش گفت: ای ناجوانمرد دون
بودموی رویت زده من فزون
زده من جو، ای مرد، سی روزه راه
باین آستان آمدی دادخواه؟!
ستمدیده کش بود خاطر غمین
بگفتا که: راضی شدم از امین
مرا جان غمین بود و دل ریش از او
بود گفتم انصاف شه بیش از او
کنون کامدم بر درت از امید
امین بود احول یکی را دو دید
تو گویی که ده من بود موی من
نیامد تو را شرم از روی من؟!
ز سر تا بپای من ای محترم!
نرسته است مو بیش از ده درم
ز انصافت ای شاه تا زنده ام
ز احسان آن مرد شرمنده ام
خجل شده شه از روی آن ناتوان
ز هر موی او جویی از خوی روان
بفرمود، کز وی نخواهند باج
بانصاف برداشت از وی خراج
چو شد دادگر در خراسان زمین
فرستاد فرزانه یی بی لجاج
که تا بر نشابور بندد خراج
فرستاده ی خسرو بیهمال
بر آب و زمین بست مال و منال
یکی از رعایای برگشته بخت
روان شد بدرگاه دارای تخت
که ای شاه امین تو را رحم نیست
که ده من خراج مرا دید بیست
ندانستم ای شاه گیتی پناه
ندارد سر مویی انصاف شاه!
شهش گفت: ای ناجوانمرد دون
بودموی رویت زده من فزون
زده من جو، ای مرد، سی روزه راه
باین آستان آمدی دادخواه؟!
ستمدیده کش بود خاطر غمین
بگفتا که: راضی شدم از امین
مرا جان غمین بود و دل ریش از او
بود گفتم انصاف شه بیش از او
کنون کامدم بر درت از امید
امین بود احول یکی را دو دید
تو گویی که ده من بود موی من
نیامد تو را شرم از روی من؟!
ز سر تا بپای من ای محترم!
نرسته است مو بیش از ده درم
ز انصافت ای شاه تا زنده ام
ز احسان آن مرد شرمنده ام
خجل شده شه از روی آن ناتوان
ز هر موی او جویی از خوی روان
بفرمود، کز وی نخواهند باج
بانصاف برداشت از وی خراج
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۴
تا در پناه درگه خاقان اکبریم
در آب ماهییم و در آتش سمندریم
اکنون که مانده دور از آن خاک آستان
بی آب جویباری و بی شعله مجمریم
در مجمر مکاره چون مرغ با بزن
در حلقه ی مقاصد چون حلقه بر دریم
از ما بهیچ کار نبینی ظفر که ما
تا دور از رکاب خدیو مظفریم
بستان بی بهار و شبستان بی نگار
بازار بی متاع و خریدار بی زریم
مغز تهی ز عقل و دل بیخبر ز عشق
جام تهی زباده، نی بی نوا گریم
در آب ماهییم و در آتش سمندریم
اکنون که مانده دور از آن خاک آستان
بی آب جویباری و بی شعله مجمریم
در مجمر مکاره چون مرغ با بزن
در حلقه ی مقاصد چون حلقه بر دریم
از ما بهیچ کار نبینی ظفر که ما
تا دور از رکاب خدیو مظفریم
بستان بی بهار و شبستان بی نگار
بازار بی متاع و خریدار بی زریم
مغز تهی ز عقل و دل بیخبر ز عشق
جام تهی زباده، نی بی نوا گریم
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۴
بیا از دور ساقی گیر جامی
که دور جم نمی ارزد بجامی
از این زلفش همی بینم بدان زلف
چو مرغی کافتد از دامی بدامی
ببازاری فتادستم که ندهند
بجامی سنگی و ننگی بنامی
جهان یکسر بکام خویش دیدم
چو بنهادم برون از خویش گامی
بر آتش دارمت هر لحظه ای دل
چو بیرون آرمت بینم که خامی
نشاط آخر فتاد از پا در این دشت
به تیرش رمته من غیر رامی
که دور جم نمی ارزد بجامی
از این زلفش همی بینم بدان زلف
چو مرغی کافتد از دامی بدامی
ببازاری فتادستم که ندهند
بجامی سنگی و ننگی بنامی
جهان یکسر بکام خویش دیدم
چو بنهادم برون از خویش گامی
بر آتش دارمت هر لحظه ای دل
چو بیرون آرمت بینم که خامی
نشاط آخر فتاد از پا در این دشت
به تیرش رمته من غیر رامی
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶۹
روزها رفت و نکردی بسوی ما نظری
خبرت باد که عمریست زما بی خبری
بر سر راه تو تا چند نشینم که مرا
بتحسر بگذاری بتکبر گذری
گر تو بر من بسر زلف پریشان نازی
من هم آشفته دلی دارم و شوریده سری
شمع آرند بمجلس که ببینند بجمع
تو بهر جمع در آیی ننماید دگری
نه همین بی خبر از خویش نشستست نشاط
خبرش نیست که از خویش ندارد خبری
خبرت باد که عمریست زما بی خبری
بر سر راه تو تا چند نشینم که مرا
بتحسر بگذاری بتکبر گذری
گر تو بر من بسر زلف پریشان نازی
من هم آشفته دلی دارم و شوریده سری
شمع آرند بمجلس که ببینند بجمع
تو بهر جمع در آیی ننماید دگری
نه همین بی خبر از خویش نشستست نشاط
خبرش نیست که از خویش ندارد خبری
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۹
با ما سخن زنیک و بد کار میکنی
ما را گمان مردم هشیار میکنی
من با تو قالب تهیم سوی من ببین
از شرم اگر تو روی بدیوار میکنی
تنها نه دل زمن به نگاهی گرفته ای
در شهر ازین معامله بسیار میکنی
من از فریب دانه نیفتاده ام بدام
تو سنگ میزنی و گرفتار میکنی
شاید پسندت افتد با دوستان وفا
گاهی نکرده ای تو وانکار میکنی
تو آب جویباری و ما عکس شاخسار
ما ایستاده ایم و تو رفتار میکنی
ما همچو عکس توتی لب بسته از بیان
تو در قفای آینه گفتار میکنی
تا کی ز عشق روی نکویان سخن نشاط
ما را بدرد خویش گرفتار میکنی
ما را گمان مردم هشیار میکنی
من با تو قالب تهیم سوی من ببین
از شرم اگر تو روی بدیوار میکنی
تنها نه دل زمن به نگاهی گرفته ای
در شهر ازین معامله بسیار میکنی
من از فریب دانه نیفتاده ام بدام
تو سنگ میزنی و گرفتار میکنی
شاید پسندت افتد با دوستان وفا
گاهی نکرده ای تو وانکار میکنی
تو آب جویباری و ما عکس شاخسار
ما ایستاده ایم و تو رفتار میکنی
ما همچو عکس توتی لب بسته از بیان
تو در قفای آینه گفتار میکنی
تا کی ز عشق روی نکویان سخن نشاط
ما را بدرد خویش گرفتار میکنی
نشاط اصفهانی : مثنویات
شمارهٔ ۲۸
این منم کاینسان خجل از خاک توس
میبرندم! این دریغ وای فسوس
بیخود و درمانده و سر گشته ام
خشک لب از طرف جوبر گشته ام
هر کسی کز طرف جو کامی گرفت
بر مراد کام خود جامی گرفت
در خور جامی نیامد کام من
لایق سنگی نشد هم جام من
شرح اوصاف گلم رهزن شده
لیک بسته چشم و در گلشن شده
بازگشته از گلستان خوار و زار
خود چه یا بد کور از گل غیر خار
گشته یوسف را خریدار از کلاف
رانده با رخش اسب چو بین در مصاف
کیستم من رهروی بی راحله
کیستم من واپسی از قافله
بنده ای در کار خود درمانده ای
از در صاحب بخواری رانده ای
بنده ی بیشرم و گستاخ و جسور
با که آوخ با خداوندی غیور
مستمندی خسته مسکینی غریب
از صلای عام سلطان بی نصیب
میبرندم! این دریغ وای فسوس
بیخود و درمانده و سر گشته ام
خشک لب از طرف جوبر گشته ام
هر کسی کز طرف جو کامی گرفت
بر مراد کام خود جامی گرفت
در خور جامی نیامد کام من
لایق سنگی نشد هم جام من
شرح اوصاف گلم رهزن شده
لیک بسته چشم و در گلشن شده
بازگشته از گلستان خوار و زار
خود چه یا بد کور از گل غیر خار
گشته یوسف را خریدار از کلاف
رانده با رخش اسب چو بین در مصاف
کیستم من رهروی بی راحله
کیستم من واپسی از قافله
بنده ای در کار خود درمانده ای
از در صاحب بخواری رانده ای
بنده ی بیشرم و گستاخ و جسور
با که آوخ با خداوندی غیور
مستمندی خسته مسکینی غریب
از صلای عام سلطان بی نصیب
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
نشاط اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
نشاط اصفهانی : دوبیتیها
شمارهٔ ۱۰
نشاط اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۸
نشاط اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۲۱
نشاط اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۲۳ - برخاستی و کناره کردی