عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
کرد این طمع خام تبه نام مرا
بیهوده بباد داد ایام مرا
قدری هیزم از تو طمع می دارم
تا پخته کند این طمع خام مرا
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
گر چه خوش نیست حالت ناخوش ما
درد سر ماست این دل سر کش ما
با اتش غم چو شمع دل خوش کردیم
کآبیست ز سر گذشته این آتش ما
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
گفتم که مرا وصل تو نفزاید آب
هجران توأم ز دیده نگشاید آب
خندان خندان گفت که نتوان دانست
باشد که بجوی رفته باز آید آب
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
ترکم سوی آماجگه آمد سر مست
چون غمزۀ خود تیر و کمان اندر دست
هر تیر که چون منش ز خود دور انداخت
نالان نالان برفت و در خاک نشست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
امروز مرا ز چشم بارندگی است
تا شب زدلم رنج و پراکندگی است
نه فسق خوش و نه لذت بندگی است
پس مرگ چه باشد اگر این زندگی است؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
هر لحظه دل اندر هوسی نتوان بست
دل در هوسی هر نفسی نتوان بست
یکباره دلم شکسته شد در ره عشق
و آن دل که شکست در کسی نتوان بست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
خون خوارۀ مهربان غمزه تست
مرد افگن و مست و ناتوان غمزۀ تست
بیمار که جان دهد فراوان هستند
بیمار که جان ستاند آن غمزۀ تست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
گر افتدم آن ماه شبی مست بدست
بسپارم جان خود بدو دست بدست
ور دامن یار نیست پیوست بدست
دانم که گریبان خود هست بدست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
اشکم که ز خون چو دردی شیره شدست
وز رفتن او دو چشم من خیره شدست
از دیدۀ بیچاره نمی باید دید
کین آب ز سر چشمۀ دل تیره شدست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
هر کجا که دلی هست ز غم فرسودست
کس نیست که از رنج جهان آسودست
گر بلبل محنت زده عاشق بودست
باری دل غنچه از چه خون آلودست؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
غمهای فراخ من نه در خورد دلست
گرم آتشی من از دم سرد دلست
فی الجمله کرم شادی عالم باشد
با آن همه درد دل مرا درد دلست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
شمعم من اگر چه ز آتشم رنج تنست
هجران ویم بتر ز گردن زدنست
گر باز گرفته ام بجان آتش را
زانست که روشنایی چشم منست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
بی عیش و طرب دمی چو برنارد دوست
ناچار زهر غمی بیازارد دوست
گر زانکه غمی برویش آمد چه عجب؟
غم نیز چو من روی نکو دار دوست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
بس که بشب مرا خروش و زاریست
در دیدۀ خفتگان ز من بیداریست
گر چشم ترا ز حال من نیست خبر
آن بی خبری او هم از بیماریست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
امشب که بجز یار مرا ساقی نیست
می نالم و ناله ام ز مشتقاقی نیست
خود عادت بلبلست فریاد ارنی
بر غنچه ز دل نمودگی باقی نیست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۱
احدات زمانه را چوپایانی نیست
و احوال جهان را سر و سامانی نیست
چندین غم بیهوده بخود راه مده
کین مایةۀ عمر نیز چندانی نیست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
بلبل نالان ز شاخ چون دلشده ییست
گریان ز برش ابر چو محنت زده ییست
گویند جهان خوشست ایمه چه خوشی؟
کز گریه و ناله همچو ماتم کده ییست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۰
وقت سحرش چو عزم رفتن بگرفت
دلرا غم جان رفته دامن بگرفت
اشکم بدوید تابگیرد راهش
در وی نرسید و دامن من بگرفت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
دل باز حدیث شادی افسانه گرفت
در گوی غمت آمد و کاشانه گرفت
گر خانۀ خود سیه نمی خواست دلم
بگرفت سرشک چشم من هر سر راه ...انه گرفت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
راز تو بنزد این و آن نتوان گفت
آسان آسان بترک جان نتوان گفت
این بار که توان گفت که درد دل من
تو نشنوی و با دگران نتوان گفت؟