عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۰۱
بس که بیرون و درونم همگی دوست گرفت
بوی یوسف دمدار باز کنی پیر هنم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۰۶
باز آ که شهر بی تو تاریک و تیره باشد
در شهر بی تو نتوان والله که در جهان هم
خواهی به دیده بنشین خواهی به سینه جاکن
سلطان هر دو ملکی این زان تست و آنهم
صد منت از تو بر من کز دولت جمالت
بد نام شهر گشتم رسوای مردمان هم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۰۷
ببستی چشم من ز افسون زبان هم
دلم بردی نه تنها بلکه جان هم
خرابم می‌کنی از رخ ز لب نیز
ازینم میکشی جانا از آن هم
ز تیر تست ما را دعوی خون
گواهی میدهد دل آن کمان هم
ز بیداد تو خورسندم همه عمر
اگر خون ریزیم راضی بدان هم
برو ای باد بوسی زن بران پای
اگرچیزی نگوید بر دهان هم
بده ساقی که من مست و خرانم
بیاله خورده‌ام رطل گران هم
غمی دارم که باد از دوستان دور
به حق دوستی کز دشمنان هم
اگر افتد قبول این جان خسرو
به بوسی می‌فروشم رایگان هم !
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۰۸
باز آ که شهر بی تو تاریک و تیره باشد
در شهر بی تو نتوان والله که در جهان هم
خواهی بدیده بنشین خواهی به سینه جاکن
سلطان هر دو ملکی این زان تست وآن هم
صد منت از تو بر من کز دولت جمالت
بد نام شهر گشتم رسوای مردمان هم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۰۹
شبی روشن کن آخر کلبهٔ تاریک من چون من
دل تاریک در کار تو کردم چشم روشن هم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۱۰
تیغ بر گیر تاز سر برهم
تیر بکشای کز نظر برهم
آشکارم بکش که تا باری
هم زسر هم ز درد سر برهم
با خودم جرعه ببخش از لب
تاازین عقل حیله گر برهم
بیتو دایم چگونه باید زیست
اگر از مرگ پیش‌تر برهم
گفتی‌ام ، خوش بزی و عشق مباز!
زنده از دست تو اگر برهم
جور کردی ، به آه رخصت ده
بو که از سوزش جگر برهم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۱۱
شبها که گرد کوی تو گردم به یک قدم
اول نهم دو دیده و آنگاه پا نهم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۱۲
شبها که گرد کوی تو گردم به یکقدم
اول نهم دو دیده وآنگاه پا نهم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۱۳
گریست دیده بسی خون ز رشک حسرت ازانک
شبی به کوی تو خاری خلید در پایم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۱۴
ما درین شهر پای بند توایم
عاشق قامت بلند توایم
مردهٔ آن دهان چون پسته
کشتهٔ آن لب چو قند توایم
میدوانی و می‌کشی ما را
چون بدیدی که در کمند توایم
گورفیقان سفر کنند که ما
نتوانیم پای بند توایم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۱۷
ای باد سلامی برسانی تو اگر ما
در خدمت آن سرو خرامان نرسیدیم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۱۹
گر صبا آرد نسیمی از تو بر خاک رهش
جانم بر افشانم روان و منتی دارم عظیم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۳
کنون که تو به شکستم کدوی می‌بسرم نه
چنانکه کاسهٔ سر بشکند زبار سبویم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۴
شب من سیه شد از غم مه من کجات جویم
به شب دراز هجران مگر از خدات جویم
نه ای گلی که آرد سوی مات هیچ بادی
ز پی دل خودست این که من حیات جویم
سخت به سرو گویم خبرت ز باد پرسم
تو درون دیده و دل ز کسان چرات جویم؟
به دل و دو دیده و جان همه جا نهفته هستی
چو نبینم آشکار به کدام جات جویم؟
چو ز آه دردمندان سوی تو رود بلایی
به میان سپر شوم همره آن بلات جویم
سر گم شده بجوید مگر از در تو خسرو
ز کجاست بخت آنم که به زیر پایت جویم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۵
بی رقیب آی شبی تا پیشت
حال خود گویم و تنها گویم
سر نهم برکف پایت وآنگاه
لیتنی کنت ترا با گویم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۶
بی رقیب آی شبی با پیشت
حال خود گویم و تنها گویم
سر نهم بر کف یایت و آنگاه
لیتنی کنت ترا با گویم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۷
ای گل صفت حسنت بر وجه حسن گویم
سر تا به قدم جانی کفر است که تن گویم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۲۸
ز عشقت بی‌قرارم با که گویم
ز هجرت خوار و زارم با که گویم
نمی‌پرسی ز احوالم که چونی
پریشان روزگارم با که گویم
همی خواهم که بفرستم سلامی
چو یک محرم ندارم با که گویم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۳۱
گر لب چون انگبینت را به دندان بر کنم
خون ازو بیرون نیاید انگبین آید برون
گرخیالت برد جانم برزبان نارم از انک
منت کم همتان بر میهمان آید گران
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۳۳
چو روی او نگرم جن دهم که حیف بود
چنان جمالی و آنگه به رایگان دیدن
چو دوستان وفادار رخت بر بستند
جهان چگونه توان دید بی وفاداران
دلا بدانکه به تعبیر هم نمی‌ارزد
جهان که صورت خواب است پیش بیداران