عبارات مورد جستجو در ۴۲۷ گوهر پیدا شد:
سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۰۱
رفتند اهل جود در ایام کس نماند
در بزم روزگار به غیر از مگس نماند
زد قفل باغبان به در باغ آرزو
ما را دگر به شاخ هوس دسترس نماند
رفت از دماغ گوشه نشینان حضور قلب
آسوده خاطری به بهشت قفس نماند
از رفت عید و آمد نوروز فارغم
طفل مرا ز بس که هوا و هوس نماند
بستند سیدا در ارباب جود را
از ناله لب ببند که فریادرس نماند
در بزم روزگار به غیر از مگس نماند
زد قفل باغبان به در باغ آرزو
ما را دگر به شاخ هوس دسترس نماند
رفت از دماغ گوشه نشینان حضور قلب
آسوده خاطری به بهشت قفس نماند
از رفت عید و آمد نوروز فارغم
طفل مرا ز بس که هوا و هوس نماند
بستند سیدا در ارباب جود را
از ناله لب ببند که فریادرس نماند
سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۶
فصل خزان رسید ز گلها اثر نماند
از بلبلان به باغ به جز بال و پر نماند
کردیم عمر خویش چو گل صرف رنگ و بوی
زاد رهی که بود برای سفر نماند
فانوس کرده در ته دامن چراغ را
پروانه را کسی که شود راهبر نماند
کنعان سپرد یوسف خود را به دست گرگ
دیگر محبت پدری بر پسر نماند
لبریز شد ز جوش گدا کوچه های شهر
چندانکه بر نسیم تلاش گذر نماند
امروز بس که آئینه ها را گرفت زنگ
خاصیتی که بود به صاحب نظر نماند
دادند اهل جود به سایل جواب ها
اکنون به این گروه به جز گوش کر نماند
پیغام ها ز یار شنیدیم و گل نکرد
ما از این نهال امید ثمر نماند
از گریه سیدا سر خاری نگشت سبز
این بار اعتبار به مژگان تر نماند
از بلبلان به باغ به جز بال و پر نماند
کردیم عمر خویش چو گل صرف رنگ و بوی
زاد رهی که بود برای سفر نماند
فانوس کرده در ته دامن چراغ را
پروانه را کسی که شود راهبر نماند
کنعان سپرد یوسف خود را به دست گرگ
دیگر محبت پدری بر پسر نماند
لبریز شد ز جوش گدا کوچه های شهر
چندانکه بر نسیم تلاش گذر نماند
امروز بس که آئینه ها را گرفت زنگ
خاصیتی که بود به صاحب نظر نماند
دادند اهل جود به سایل جواب ها
اکنون به این گروه به جز گوش کر نماند
پیغام ها ز یار شنیدیم و گل نکرد
ما از این نهال امید ثمر نماند
از گریه سیدا سر خاری نگشت سبز
این بار اعتبار به مژگان تر نماند
سیدای نسفی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۰
فصل خزان رسید و نشاط و طرب نماند
کاری مرا به مشغله روز و شب نماند
باد خزان ربود حرارت ز آفتاب
در شمع بزم اهل جهان تاب و تب نماند
تمکین ز شیخ شد ز مریدان سکوت رفت
در بزرگان حیا و به طفلان ادب نماند
باغ امیدواریی ما را هوا رسید
در عهد ما به نخل تمنا رطب نماند
شد صفحه ها سفید زبان قلم خموش
بر لوح سینه ها رقم منتخب نماند
تا خیرگاه حاتم طی گشت سرنگون
جز خاک توده یی به دیار عرب نماند
مردود کرد خصم تو را دهر سیدا
در هیچ سینه دوستی بولهب نماند
کاری مرا به مشغله روز و شب نماند
باد خزان ربود حرارت ز آفتاب
در شمع بزم اهل جهان تاب و تب نماند
تمکین ز شیخ شد ز مریدان سکوت رفت
در بزرگان حیا و به طفلان ادب نماند
باغ امیدواریی ما را هوا رسید
در عهد ما به نخل تمنا رطب نماند
شد صفحه ها سفید زبان قلم خموش
بر لوح سینه ها رقم منتخب نماند
تا خیرگاه حاتم طی گشت سرنگون
جز خاک توده یی به دیار عرب نماند
مردود کرد خصم تو را دهر سیدا
در هیچ سینه دوستی بولهب نماند
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۴ - زرگر
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۶۹ - بقال
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۱۱۶ - کهنه روز
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۲۸۴ - حافظ
سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۷۰ - تحویل گر
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۵۳
وه که بر هر سر ره بیسر و پایی دگر است
بس که هر لحظه گذار تو بهجایی دگر است
حال خود چون به تو اظهار کنم در مستی؟
که ز هر جام، ترا شرم و حیایی دگر است
دل بیچارهام از آرزوی بالایش
در بلاییست که هر چاره بلایی دگر است
بعد صد وعده خلافی، بنگر سادگیام
که ز هر وعده مرا چشم وفایی دگر است
دل چرا بر سر کویش نگشاید امروز؟
یار هرجایی ما گر نه به جایی دگر است
چون کشی تیغ جفا بر سر میلی، دگری
کاش دست تو نگیرد، که جفایی دگر است
بس که هر لحظه گذار تو بهجایی دگر است
حال خود چون به تو اظهار کنم در مستی؟
که ز هر جام، ترا شرم و حیایی دگر است
دل بیچارهام از آرزوی بالایش
در بلاییست که هر چاره بلایی دگر است
بعد صد وعده خلافی، بنگر سادگیام
که ز هر وعده مرا چشم وفایی دگر است
دل چرا بر سر کویش نگشاید امروز؟
یار هرجایی ما گر نه به جایی دگر است
چون کشی تیغ جفا بر سر میلی، دگری
کاش دست تو نگیرد، که جفایی دگر است
میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۱
آنچنان بدگمان که بود، نماند
در پی امتحان که بود، نماند
وعدهاش بیوفا نماند، که بود
غمزه نامهربان که بود، نماند
زلف او سرکشی که کرد، گذشت
چشم او سرگران که بود، نماند
آن نزاعی که غیر با ما داشت
پای او در میان که بود، نماند
ظاهراً با رقیب، یار مرا
التفات نهان که بود، نماند
غیر را هم ز ناشناسی حق
رنجشی بر زبان که بود، نماند
بر وفایش اگرچه ما را هم
احتمالی چنانکه بود، نماند
سر ما گر فتاد از فتراک
غیر هم در عنان که بود، نماند
من اگر از عنان او ماندم
با من آن نیم جان که بود، نماند
عمرها بر شکست میلی بود
شکرللّه هر آن که بود، نماند
در پی امتحان که بود، نماند
وعدهاش بیوفا نماند، که بود
غمزه نامهربان که بود، نماند
زلف او سرکشی که کرد، گذشت
چشم او سرگران که بود، نماند
آن نزاعی که غیر با ما داشت
پای او در میان که بود، نماند
ظاهراً با رقیب، یار مرا
التفات نهان که بود، نماند
غیر را هم ز ناشناسی حق
رنجشی بر زبان که بود، نماند
بر وفایش اگرچه ما را هم
احتمالی چنانکه بود، نماند
سر ما گر فتاد از فتراک
غیر هم در عنان که بود، نماند
من اگر از عنان او ماندم
با من آن نیم جان که بود، نماند
عمرها بر شکست میلی بود
شکرللّه هر آن که بود، نماند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۵۴
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۰۰
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۸۷
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۱۷
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲
دیدی که چو بخت یار برگردید
چون دید که روزگار برگردید
هر خنده که بر گلم بهار افشاند
پی بر پی نوبهار برگردید
هر ناله که از دل فگار آمد
هم سوی دل فگار برگردید
هر نغمه که زنده داشت گوشم را
هم باز به سوی تار برگردید
هر میوه که از تف جگر پختم
در سینه شاخسار برگردید
چون میآمد پیاده آمد بخت
در برگشتن سوار برگردید
افسردگی دل فصیحی بین
بی داغ ز لالهزار برگردید
چون دید که روزگار برگردید
هر خنده که بر گلم بهار افشاند
پی بر پی نوبهار برگردید
هر ناله که از دل فگار آمد
هم سوی دل فگار برگردید
هر نغمه که زنده داشت گوشم را
هم باز به سوی تار برگردید
هر میوه که از تف جگر پختم
در سینه شاخسار برگردید
چون میآمد پیاده آمد بخت
در برگشتن سوار برگردید
افسردگی دل فصیحی بین
بی داغ ز لالهزار برگردید
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها
شمارهٔ ۴۱ - دل تنگ
امیر پازواری : دوبیتیها
شمارهٔ ۵