عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۶۹
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۰
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۱
آن کیست که می آید صد لشکر دل با او
درویش جمالش ما سلطان دل ما او
بی صبح شبی خواهم کورا غم خود گویم
من گویم و او خندد تنها من و تنها او
مستم زخیال او من با وی و وی بی من
یارب چه خیالست این اینجا من و آنجا او
مهتاب چه خوش بودی گر بودی و من تنها
لب برلب و رو به ررو و او با من و من با او
گویند مرا آخر دیوانگیت خوشد
دیوانه چرا نبودم ماه من و شیدا او
من خسروا و شیرین بنگر که چه شکلست این
دیباچه دلها من آیینهٔ جانها او
درویش جمالش ما سلطان دل ما او
بی صبح شبی خواهم کورا غم خود گویم
من گویم و او خندد تنها من و تنها او
مستم زخیال او من با وی و وی بی من
یارب چه خیالست این اینجا من و آنجا او
مهتاب چه خوش بودی گر بودی و من تنها
لب برلب و رو به ررو و او با من و من با او
گویند مرا آخر دیوانگیت خوشد
دیوانه چرا نبودم ماه من و شیدا او
من خسروا و شیرین بنگر که چه شکلست این
دیباچه دلها من آیینهٔ جانها او
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۲
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۳
گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو
بهر چه بازی کند زلف تو با ساق تو
نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو
فتنه عشق گشت باز گرد سر کوی تو
گریه ترازوی چرخ دست بدی مرمرا
حسن تو یکسو نهم مه بد گرسوی تو
من به فسون و فازان خودت می کنم
تفرقه گر نفگند نرگس جادوی تو
بس که شکسته دلان بستهٔ زلفت شدند
هست هزاران شکست در سر هر موی تو
بهر چه بازی کند زلف تو با ساق تو
نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو
فتنه عشق گشت باز گرد سر کوی تو
گریه ترازوی چرخ دست بدی مرمرا
حسن تو یکسو نهم مه بد گرسوی تو
من به فسون و فازان خودت می کنم
تفرقه گر نفگند نرگس جادوی تو
بس که شکسته دلان بستهٔ زلفت شدند
هست هزاران شکست در سر هر موی تو
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۵ - از غزل های شامل قران السعد ین
ای زندگانی بخش من ، لعل شکر گفتار تو
در آرزوی مردنم ، از حسرت دیدار تو
معذوری از زلف سیه، پوشی بران روی چو مه
سیری ندارد هیچگه، خون دیده از دیدار تو
گیرم ترا زین چشم تر ، دشوار میآید نظر
بیرون کنم دیده زسر ،آسان کنم دشوار تو
زین پس به خوبان ننگرم ، در کوی ایشان نگذرم
گر هیچ یک ره جان برم، از غمزهٔ خونخوار تو
در کوی تو بر هر دری ، افتاده می بینم سری
این نیست کار دیگری ، این کار تست این کار تو
در آرزوی مردنم ، از حسرت دیدار تو
معذوری از زلف سیه، پوشی بران روی چو مه
سیری ندارد هیچگه، خون دیده از دیدار تو
گیرم ترا زین چشم تر ، دشوار میآید نظر
بیرون کنم دیده زسر ،آسان کنم دشوار تو
زین پس به خوبان ننگرم ، در کوی ایشان نگذرم
گر هیچ یک ره جان برم، از غمزهٔ خونخوار تو
در کوی تو بر هر دری ، افتاده می بینم سری
این نیست کار دیگری ، این کار تست این کار تو
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۶
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۷
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۷۹
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۸۱
از دوری خود جانا حال دل من بشنو
اندوه فراق گل ازمرغ چمن بشنو
زان موی بناگوشت هر کس گلهای دارد
آن طره به یکسو نه از گوش سخن بشنو
نافه همه بوی خوش ازبوی تو می دزدد
غمازی آن دزدی ازمشک ختن بشنو
از باد هوایت دل صد جان بدید این خود
به شگفت گلی دیگر ای غنچه دهن بشنو
تو جان منی و من دور از تو همی میرم
ای جان جدا مانده آخر غم تن بشنو
بشکست می لعلت چون توبهٔ خسرو را
اکنون صفت مستی زان تو به شکن بشنو
اندوه فراق گل ازمرغ چمن بشنو
زان موی بناگوشت هر کس گلهای دارد
آن طره به یکسو نه از گوش سخن بشنو
نافه همه بوی خوش ازبوی تو می دزدد
غمازی آن دزدی ازمشک ختن بشنو
از باد هوایت دل صد جان بدید این خود
به شگفت گلی دیگر ای غنچه دهن بشنو
تو جان منی و من دور از تو همی میرم
ای جان جدا مانده آخر غم تن بشنو
بشکست می لعلت چون توبهٔ خسرو را
اکنون صفت مستی زان تو به شکن بشنو
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۸۲
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۸۶
ای رفته و ترک من بد نام گرفته
وز دست وفای دگران جام گرفته
باز آمدهای تابنمایی و بسوزی
در شور میاور دل آرام گرفته
خونم مخور ای دوست که این باده غم آرد
چون دید توان آن رخ گلفام گرفته
دشنام مرا گفته بدی دوش و همه شب
من لذت آن گفتن دشنام گرفته
من دوزخی عقل و بسا دوزخی عشق
کو صد چو من سوخته را خام گرفته
ای گل چه زنی خنده ز نالیدن خسرو
کازرده بود بلبل در دام گرفته
وز دست وفای دگران جام گرفته
باز آمدهای تابنمایی و بسوزی
در شور میاور دل آرام گرفته
خونم مخور ای دوست که این باده غم آرد
چون دید توان آن رخ گلفام گرفته
دشنام مرا گفته بدی دوش و همه شب
من لذت آن گفتن دشنام گرفته
من دوزخی عقل و بسا دوزخی عشق
کو صد چو من سوخته را خام گرفته
ای گل چه زنی خنده ز نالیدن خسرو
کازرده بود بلبل در دام گرفته
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۸۷
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۰
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۱
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۲
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۴
به باغ سایهٔ بیدست و آب در سایه
ازین سپس من و جانان و خواب در سایه
به بانگ نوش، مگر ساقیم کند بیدار
چو خفته باشم و مست و خراب در سایه
به سایه خفته بدم دی که یار آمد و گفت
چه خفتهای که رسید آفتاب در سایه
هوای گرم و تو نازک، برون مرو جانا
بنوش با من صهبای ناب در سایه
بگفت خسرو بگشای زلف تا شیند
حریف و مطرب و چنگ و رباب درسایه
ازین سپس من و جانان و خواب در سایه
به بانگ نوش، مگر ساقیم کند بیدار
چو خفته باشم و مست و خراب در سایه
به سایه خفته بدم دی که یار آمد و گفت
چه خفتهای که رسید آفتاب در سایه
هوای گرم و تو نازک، برون مرو جانا
بنوش با من صهبای ناب در سایه
بگفت خسرو بگشای زلف تا شیند
حریف و مطرب و چنگ و رباب درسایه
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۷
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۸
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۹