عبارات مورد جستجو در ۶۰۳۴ گوهر پیدا شد:
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۵
ای مایه شده دیدن تو روزبهی را
بایسته و شایسته بهی را و شهی را
از زر و درم کرده تهی گنج ملا را
وز مدح و ثنا گرده ملا گنج تهی را
شمشیر تو و کلک تو در مجلس و میدان
نفع و ضرر آورد بدی را و بهی را
مهر تو کند سرو سهی نال نوان را
کین تو کند نال نوان سرو سهی را
مدح تو نکرده است فراموش رهی هیچ
از بهر چه کردی تو فراموش رهی را
تا بوی بود چون خط معشوق سمن را
تا رنگ بود چون رخ عشاق بهی را
دینار و درم بخش کهان را و مهان را
پیدا و نهان دان تو کهی را مهی را
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۱
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
اندر همه جهان تن کس بی نهار نیست
جاوید جانت را بتن اندر قرار باد
کز تو بگیتی اندر کس را قرار نیست
عمر تو در نشاط و خوشی بی شمار باد
زیرا که با تو دانش و دین را شمار نیست
جان تو با تن تو ملک سازگار باد
چندان که باد و خاک بهم سازگار نیست
تو دوستدار خلق و ترا چرخ دوستدار
نفرین بر آن کسی که ترا دوستدار نیست
پشت و پناه خلق جهانی ز هر بدی
پشت و پناه تو بجز از کردگار نیست
جز مدح و آفرین تو کارم مباد و نیست
در دولتت بجز طربم نیز کار نیست
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۱۷
همیشه شاه شدادی ز بخت خویشتن شاد است
بملک اندر چو پرویز است و بد خواهش چو فرهاد است
ز خوبان مجلس عالیش چون فرخار و نوشاد است
عدو زو سال و مه غمگین دل او روز و شب شاد است
همیشه کار او جود است و دائم شغل او داد است
هر آن چیزی که شاهان را بباید ایزدش داد است
روان بد سگالانش ز بند غم بفریاد است
روان نیکخواهانش ز بند سختی آزاد است
بقا باداش چندانی که آب و آتش و باد است
که هم شیر است و هم شاه است و هم گرد است هم راد است
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۲۸
اسب طرب و عیش تو ای شاه بزین باد
جان و تن خصمان تو پیوسته بزین باد
خورشید زمینی و خداوند زمانی
از جور زمان دشمن تو زیر زمین باد
از هیبت تو پشت مخالف چو کمانست
بر جان بداندیش تو از مرگ کمین باد
چندانکه زمینست ترا زیر رکابست
چندانکه سپهر است ترا زیر نگین باد
از سجده میران و بزرگان همه ساله
در گاه وصال تو پر از شکل جبین باد
رادیست ترا پیشه و شادیست ترا کار
تا روز قضا پیشه و کار تو همین باد
با راستی و رادی طبع تو قرینست
با رامش و آرامش طبع تو قرین باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۳۵
چو باد خزان بر درختان وزید
همه کس بموی خز اندر خزید
هوا گشت تاری و روشن شد آب
جوان گشت پیرو جهان شد شدید
بباغ اندر است آبی و نار و سیب
بجای گل و لاله و شنبلید
نه آواز کبک آید اکنون ز کوه
نه بانک تذرو آید اکنون ز خوید
شده شاخ در باغ زرد و نوان
مگر حمله و ضربت شاه دید
ملک آفریننده تا آفرید
بمردی و دادی چو تو نافرید
بشادی زیاد و همه ساله باد
در خرمی را کف او کلید
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۳۶
تا جهان باشد بکام و نام شاهنشاه باد
آفتابش تاج باد و آسمانش گاه باد
دست بیدادی بداد از مردمان کوتاه کرد
باد عمر او دراز و رنج او کوتاه باد
مشتری دمساز او را سال و مه دمساز باد
واسمان بدخواه او را روز و شب بدخواه باد
خوان او و ملک او پاینده همچون کوه باد
دشمن او زرد و ناپاینده همچون کاه باد
دوستانش را همیشه جایگه بر تخت باد
دشمنانش را همیشه مسکن اندر چاه باد
پیشگاهش چرخ باد و همنشینش بخت باد
غمگسارش دهر باد و می گسارش ماه باد
تا بود شاهی و شادی تا بود رادی و داد
راد باد و داد باد و شاد باد و شاه باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۳۷
شاه شدادی همیشه تندرست و شاد باد
تا گل و شمشاد باشد با گل و شمشاد باد
باد یزدان جاودانه چاره و فریاد او
دائم او بیچارگان را چاره و فریاد باد
عادت او هست نیکی چرخ با او نیک باد
پیشه او هست رادی بخت با او راد باد
هرکه آزاد است بادا بنده درگاه او
جان او دائم ز بند درد و رنج آزاد باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۳۸
یاد نیاری ز قندهار وز نو شاد
نیز نگوئی حدیث بصره و بغداد
نام ونشان بهشت کنک نجوئی
گر بنشینی میان لشگری آباد
هست درونش پر از نگار چو دیبا
هست ز بیرونش استوار چو پولاد
همچو سپهر برین بلند ببالا
همچو که بیستون درست به بنیاد
زیر وی اندر چو سلسبیل روان آب
وز بران چون حدیث حور بر انباد
کرد لب جوی او مثال دو صد باغ
یاسمن و نرگس و بنفشه و شمشاد
شاد در او میر لشگری و جهان پیش
تا به ابد یادکار لشگری این باد
سرای دولت و شادی همیشه جای تو باد
همیشه قبله شاهان در سرای تو باد
همیشه تاختن آسمان بسوی تو باد
همیشه تافتن مشتری برای تو باد
بهر کجا که بوی بخت همنشین تو باد
بهر کجا که روی چرخ رهنمای تو باد
جهانیان همه هستند پایدار بتو
سر سران جهان زیر خاک پای تو باد
همه کسی شود از روی دلگشای تو شاد
هزار شادی بر روی دلگشای تو باد
چنانکه پشت و پناه و معین خلق توئی
خدای هر دو جهان ناصر و معین تو باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۴۰
دولت خورشید شاهان جاودان بر پای باد
ملکت امید میران سرمدی بر جای باد
دشمن تاریک نالان باد همچون زیر و نای
در سرای او همیشه بانک زیر و نای باد
تا فراز پایه عرشش رسیده باد سر
بر سر شیران ایوانش رسیده پای باد
ناز مردم روی جان افزوز شهر آرای اوست
جاودان آن روی جان افروز شهر آرای باد
شاه نیکو رای و نیکو خوی و نیکو سیرتست
آسمان را سوی او دائم بنیکی رای باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۴۱
آنچه ایزد خواست کرد و آنچه مردم خواست داد
شاه را بالنده کرد و تن درستش کرد شاد
شاه را تابنده کرد آن تندرستی در بزه
شد تنش پالوده چون از باده آسوده لاد
هست پنجاه و سه سالش داد پنجاه و سه تب
همچنین آمد ز عدل و همچنین آمد ز داد
تا ز هر تب گشت ازو پالوده یکساله بزه
اینچنین فر ایزد از پیغمبران کس را نداد
شاه باشد بی گمان صد سال دیگر شادمان
تندرست و جان جوان کز مادر او امروز زاد
باد سرد و نار گرم او را نیازارد به تیر
تا بود بر چرخ نار و تا بود بر دشت باد
دوست دارد ایزدش بر عذر آن دادش چو درد
باز دادش تندرستی و وری و بر نهاد
ایزدی هست ابتدای دولت تو کش بود
اینچنین باشد کسی کش بسته در خواهد گشاد
عمرش افزون باد بادش ملکت او بیشتر
دولتش پاینده باد آرامش افزاینده باد
عمر و ملک دولتش یزدان ز سر خواهد گرفت
شادمان خواهد که باشد ناورد از درد یاد
بهتر است از نوح و جم و کیقباد اندر هنر
عمر نوحش باد و جان جم و ملک کیقباد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۴۵
جایگاه شاه یا برگاه یا بر تخت باد
وز بداندیشان او روی زمین پردخت باد
روز کوشیدن زمینش زیر گرد خیل باد
روز آسودن زمانش زیر بار رخت باد
بر هواخواهان او آهن چو وشی نرم باد
بر بداندیشان او وشی چون آهن سخت باد
از پس و پیشش همیشه گاه باد و ماه باد
زیر و بالایش همیشه تاج باد و تخت باد
یارمند و دستگیر خسروان عالمست
یارمندش چرخ با دو دستگیرش بخت باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۴۶
از بلای دهر جان شاه گیتی فرد باد
جان بدخواهان او جفت بلا و درد باد
رنگ گرد از روی رادی آب جود او بشست
جان او بی رنگ باد و روی او بی گرد باد
روز و شب در مجلس او بانک نوشانوش باد
سال و مه بر درگه او بانگ برد ابردباد
دوستانش را ز شادی روی دائم سرخ باد
دشمنانش را ز زاری روی دائم زرد باد
با سلامت جفت باد و با سعادت یار باد
از ملامت دور باد و از ندامت فرد باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۴۸
بجز نشاط و طرب طبع تو طلب نکند
کسی بود که ترا بیند و طرب نکند
کسی که بخشش و بخشایش تو دیده بود
حدیث بخشش و بخشایش عرب نکند
جهان طلب نکند هرکه یافت در گه تو
کسی که دریا بیند شمر طلب نکند
اگر کسی بوفا و سخا نسب جوید
بجز بدست و دل راد تو نسب نکند
که را بخواهد یزدان حرام روزی کرد
بدست راد تو روزیش را سبب نکند
بقات بادا چندانکه هیچ مخلوقی
ز شب نسازد روز و ز روز شب نکند
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۵۰
خسروا گر دون بتاج و تخت تو محتاج باد
کار تو با ناز جفت تخت و جام و تاج باد
روز بدخواهان تو چون روز رستاخیز باد
نیک خواهان ترا شب چون شب معراج باد
خنجر تو شیر باد و دشمن تو گور باد
نیزه تو باز باد و خصم تو دراج باد
تا جهان باشد ترا هرگز بکس حاجت مباد
وین جهان دائم بکهتر چاکرت محتاج باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۵۱
خدایگان جهان را ز بخت یاری باد
عدیل دولت و اقبال و بختیاری باد
بمردمان زمین برش کامرانی هست
باختران فلک برش کامگاری باد
بگاه حزم نگه دار تنش یزدان باد
بگاه رزم نگه دار جانش یاری باد
شود بدیدن او چشم دوستان روشن
جهان بجان و دل دشمنانش تاری باد
همیشه هست بتیغ و سنان حصار گشای
عدو همیشه بنزدیک او حصاری باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۵۲
بر سبزه همی آب روان آب دواند
وز شاخ همی باد خزان برگ فشاند
این هیچ کس از آئینه چین نشناسد
وان هیچ کس از زر ورق باز نداند
همچون تن دل رفته ز تیمار جدائی
باد سحری شاخ سمنرا بنواند
از بسکه ببارد شب و روز ابر خزانی
از کوه سوی دشت همی سیل براند
گه شد که بماند بکف میر و لیکن
گر گوهر بارد بکف میر بماند
شاه ملکان لشگری آن شاه دلیران
کو ملک جهان همچو سکندر بستاند
چندانش بقا باد بشادی و بشاهی
گز مهر تو مهره خوی و خون بچکاند
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۵۳
دولت شاه جهان پاینده چون خورشید باد
ملک وعمر او چو عمر و ملکت جمشید باد
ناصحش را رخ چو پیش مهر لاله برگ باد
حاسدش را تن چو پیش باد برگ بید باد
جز بیزدانش مباد امید ازین گیتی بکس
شهریاران را بدست و تیغ او امید باد
روز او فرخنده باد و تخت او پاینده باد
کام او پیوسته باد و عمر او جاوید باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۶۲
ملکا کار تو بسامان باد
کار اعدای تو پریشان باد
رنجها را بقات فرمان ده
دردها را لقات درمان باد
راحت جان صد هزار تنی
صد هزار آفرین برین جان باد
چشم رایت همیشه روشن باد
دل و جانت و همیشه خندان باد
روز و شب خلق را نگهبانی
ایزدت روز و شب نگهبان باد
فر فرهنگ تو فراوانست
دولت و عمر تو فراوان باد
راحت بندگان یزدانی
جانت در زینهار یزدان باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۶۴
مخالفان ترا گردن ای ملک زده باد
بتیر محنتشان دیده دل آژده باد
ز راستی وز رادیت باد نفس شریف
ز زیرکان و ردان در سرای تو رده باد
خجسته جشن سده بر تو شاه فرخ باد
میان کفه عمر تو سنگ ده صده باد
بدست حکم قضا دام درد و رنج و بلا
بگرد جان و تن دشمنان تونده باد
عطات باد چو باران موافقانت خوید
سر مخالفت از بن بتیغ غم زده باد
بروز کوشش تیغ تو میزبان دد است
زبون بگرد جهان دشمن تو چون دده باد
بساط ملک تو گسترده باد جاویدان
بساط ملک وبقای عدوت بر چده باد
ز غم فرو شده بادا بخاک تیره عدوت
ز خدمت تو ولی بر ستاره آمده باد
تو شاه از آن کده کافتاب عالم ازوست
همیشه تو شه باش و همیشه این کده باد
سوی تو آمده باد آن همه نشاط عدوت
همان غمان تو سوی دل عدو شده باد
قطران تبریزی : مقطعات
شمارهٔ ۶۵
هرکه را دهر از عمادالدین بدل دوری دهد
جانش را جاوید پیش دیو مزدوری دهد
خار و خارا دوستانش را گل سوری دهد
دشمنانش را فلک شبهای دیجوری دهد
سائلان را دیبه زربفت شاپوری دهد
از عمانی درهم و دینار شاپوری دهد
آسمان را چاکر کمترش ماموری دهد
از می غم حاسدش را بخت مخموری دهد
هرکه اندر خدمت او تن برنجوری دهد
گنج شادی را بجان خویش گنجوری دهد
ایزدم بر کام و نام ملک دستوری دهد
گر مرا دستور شرق و غرب دستوری دهد