عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
ای صبح امید، آفتاب تو کجاست
وی ساقی انصاف، شراب تو کجاست
مردیم و هنوز چشم حسرت نگران
ای دیده ناغنوده خواب تو کجاست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
جز درد، دلم هیچ نیندوخته است
از داغ جگر چراغم افروخته است
از بس که پی دوست نمودم تک و دو
چون لاله مرا نفس به دل سوخته است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
تا مهر تو در سینه صد چاک نشست
گردی ز حسد بر دل افلاک نشست
پیوست به تن، ز جان چو بگذشت غمت
این تیر ز صید جست و در خاک نشست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۷
شب بی تو مرا به ناله و سوز گذشت
روزم چو شب ای شمع شب‌افروز گذشت
پیوسته به حیرتم ز زلف چو شبت
کش عمر چو آفتاب در روز گذشت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
خون شد جگر امشبم ز نادیدن صبح
گویا که بریده شد پی توسن صبح
آه سحرم اگر مددکار شود
از پنجه خورشید کشم دامن صبح
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۷
کشمیر که با بهشت هم‌چشم افتاد
صد حیف که در جای بدی شد بنیاد
کشمیر درین زمین نمی‌کرد وطن
تا این ره بد که پیش کشمیر نهاد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۸
دامان مرا اشک، پر انجم دارد
وز خون دلم، دیده تنعم دارد
حاصل، که چو سنگ آسیا، چرخ مرا
سرگشته برای رزق مردم دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
قدسی که غم عشق تو بنیادش برد
جز یاد تو هرچه بود از یادش برد
روزی که نشد صرف تو عمرش، هدرست
هر گل که نچید باغبان، یادش برد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۱
گر از دل تو غمی تراوش می‌کرد
خون جگرت دمی تراوش می‌کرد
گر آینه را رقت قلبی می‌بود
از دیده او، نمی تراوش می‌کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۸
دل پیش ز دردم از قرار اندازد
کی کار مرا به وقت کار اندازد؟
سودای دلم همیشه طغیان دارد
آن نیست که شورش به بهار اندازد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۳
ای غم، رگ ما نیشتری می‌ارزد
وین دیده به خون جگری می‌ارزد
ای گریه بیا خرقه ما را تر کن
کاین ابر به دامان تری می‌ارزد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۵
دایم ز دلم نوای ماتم خیزد
پرویزن چرخ بر سرم غم بیزد
با تنگدلی خوشم که گر خنده کنم
اجزای دلم چو غنچه از هم ریزد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۷
از سینه مرا نفس دژم می‌خیزد
چون نی ز مشام، دود غم می‌خیزد
چون غنچه اگر دل مرا بشکافی
صد پرده خون ز روی هم می‌خیزد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۵
با آن که ز تو کار به دلخواه نشد
از ما دل غافل تو آگاه نشد
از حسرت بالای تو، بر تار امید
هرچند گره زدیم، کوتاه نشد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۷
رسوا شدم ای ناله، حجاب تو چه شد
ای اشک، خدای را، نقاب تو چه شد
ای دل چه فغان کنی، شکیب تو که برد؟
ای دیده تو هم مجوش، خواب تو چه شد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۸
ای شعله شوق اضطراب تو چه شد
وی گریه گرم‌رو، شتاب تو چه شد
در سینه خوش آرمیده‌ای باز ای دل
شرمت بادا، حال خراب تو چه شد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۸
تا گرد رمد به دیده‌ام بیخته‌اند
چون لاله به خون دو چشمم آمیخته‌اند
نی نی که به نظاره تو مردم چشم
از غایت رشک خون هم ریخته‌اند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۲
بی‌دردی و بی‌غمی به هم پیوستند
تا سلسله اشک مرا بگسستند
خون بود میان دل و چشمم عمری
مردم به میان آمده خون را بستند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۲
روزی که به صد شبم سحر می‌آید
آن هم ز شب تیره، بتر می‌آید
شب رفت و نشد روشنی صبح پدید
خورشید مگر گرفته برمی‌آید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۱
تا دیده سرشک لاله‌گون آرد بار
پنهان بود از خلق، نشان دل زار
در گریه نخیزد از دل عاشق آه
روز باران نمی‌کند گرد، سوار