عبارات مورد جستجو در ۶۷۰۷ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۰
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۷۶
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۷۹
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۳۳
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۵۹
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۸۱
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۰۹
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۲۲
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۲۸
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۵۶
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۴۳
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۲۴
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۳۱
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۲۱
طغرای مشهدی : ساقینامه
بخش ۶ - کیفیت سخنسازی
سخن گرچه دارد بسی می پرست
کسی نیست چون من ازین باده مست
به صهبای معنی چو مایل شدم
خراباتی کوچه دل شدم
دلم جام لفظی گر انگیخته
می معنی از هر طرف ریخته
چو استادگی در سخن می کنم
سخن را روان بدن می کنم ...
ز من این خیال کهن تازه شد
تهی طبل گردون پرآوازه شد
مغنی بیا نغمه ای سر کنیم
هوا خشک شد، از نوا تر کنیم
کسی نیست چون من ازین باده مست
به صهبای معنی چو مایل شدم
خراباتی کوچه دل شدم
دلم جام لفظی گر انگیخته
می معنی از هر طرف ریخته
چو استادگی در سخن می کنم
سخن را روان بدن می کنم ...
ز من این خیال کهن تازه شد
تهی طبل گردون پرآوازه شد
مغنی بیا نغمه ای سر کنیم
هوا خشک شد، از نوا تر کنیم
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴
ساقی که می خود همه در جام شمار ریخت
مستی همه در باده و پیمانه ما ریخت
من چون مژه از نشو و نما مانده و چشمم
سرمایه صد ابر برین خشک گیا ریخت
مغرور کرم گلشن خود را به عبث سوخت
کآتش بود آن آب که از روی گدا ریخت
رفتم که کف پای سگان تو ببوسم
رنگ از رخ گلهای گلستان حیا ریخت
غم دید که بی دانه فصیحی نشود صید
آورد کفی اخگر و در دام بلا ریخت
مستی همه در باده و پیمانه ما ریخت
من چون مژه از نشو و نما مانده و چشمم
سرمایه صد ابر برین خشک گیا ریخت
مغرور کرم گلشن خود را به عبث سوخت
کآتش بود آن آب که از روی گدا ریخت
رفتم که کف پای سگان تو ببوسم
رنگ از رخ گلهای گلستان حیا ریخت
غم دید که بی دانه فصیحی نشود صید
آورد کفی اخگر و در دام بلا ریخت
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۴۱
در مذهب ما هر چه بجز دوست حرامست
گر خود همه ذوق طلب اوست حرامست
لاف چمنآرایی غم بلبل ما را
بیناله به تن گر همه یک موست حرامست
نظاره هر دیده که پرورده به خون نیست
ز آن دیده تماشای رخ دوست حرامست
بر شیفته تابش خورشید محبت
گر سایه آن قامت دلجوست حرامست
پیمانشکنان را سر ما نیست که بر ما
گر خود شکن طره گیسوست حرامست
کو دیر که در صومعه زشتپرستان
دیدیم هر آن جنس که نیکوست حرامست
با دوست به یک پوست نگنجیم فصیحی
وین طرفه که بی دوست به تن پوست حرامست
گر خود همه ذوق طلب اوست حرامست
لاف چمنآرایی غم بلبل ما را
بیناله به تن گر همه یک موست حرامست
نظاره هر دیده که پرورده به خون نیست
ز آن دیده تماشای رخ دوست حرامست
بر شیفته تابش خورشید محبت
گر سایه آن قامت دلجوست حرامست
پیمانشکنان را سر ما نیست که بر ما
گر خود شکن طره گیسوست حرامست
کو دیر که در صومعه زشتپرستان
دیدیم هر آن جنس که نیکوست حرامست
با دوست به یک پوست نگنجیم فصیحی
وین طرفه که بی دوست به تن پوست حرامست
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۳
دل در آن زلف پریشان رسد و بنشیند
همچو اشکی که به دامان رسد و بنشیند
کو مروت که سمومی چو درین دشت آید
بر سر خاک شهیدان رسد و بنشیند
بوی پیراهن یوسف به جهان در تک و پوست
خرم آن دم که به کنعان رسد و بنشیند
چون مریضی که نشیند در بیمارستان
بی تو نظاره به مژگان رسد و بنشیند
ناله چون ناله بلبل غرضآلود مباد
که چو شبنم به گلستان رسد و بنشیند
کی بود کی که فصیحی ز بیابان مراد
بر در کعبه حرمان رسد و بنشیند
همچو اشکی که به دامان رسد و بنشیند
کو مروت که سمومی چو درین دشت آید
بر سر خاک شهیدان رسد و بنشیند
بوی پیراهن یوسف به جهان در تک و پوست
خرم آن دم که به کنعان رسد و بنشیند
چون مریضی که نشیند در بیمارستان
بی تو نظاره به مژگان رسد و بنشیند
ناله چون ناله بلبل غرضآلود مباد
که چو شبنم به گلستان رسد و بنشیند
کی بود کی که فصیحی ز بیابان مراد
بر در کعبه حرمان رسد و بنشیند