عبارات مورد جستجو در ۹۶۷۱ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۳
شرح سودای تو از گریه زارم پیداست
برگ برگ چمن از ابر بهارم پیداست
جای اشک از مژه خاکستر دل می ریزد
حاصل سوختن از سایه خارم پیداست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۷
دل داغ در آستین بهتر است
بهار گل آتشین بهتر است
صفا گشته مشاطه نوبهار
ز آیینه روی زمین بهتر است
شرر قطره ابر دیوانگی است
هوای جنون آتشین بهتر است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۰
نقل بزم ما حدیثی زان لب شیرین بس است
جلوه برگ گلی در دامن گلچین بس است
سبزه نورس برون آمد گل خودرو دمید
نوبهار از انتظارت پیر شد تمکین بس است
بلبل و قمری نیم، چشمم به گل یا سرو نیست
از تماشای بهارم جلوه رنگین بس است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۴
عالم چمن جوش بهار دم فیض است
هر جلوه پنهان نمک عالم فیض است
دارد نظر از برگ گل تربت او مجنون
شادابیش از تربیت شبنم فیض است
در کعبه دل گفت و شنو راه ندارد
کی گوش و زبان همسفر محرم فیض است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۷
بهار و گریه صید تو صبح اقبال است
که سبز گشتن دام و قفس پر و بال است
حریم کعبه بخشش بهشت راحت ما
خطاست صید اگر نامه های اعمال است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۶
بهار رفته گل باغ جانفشانی ماست
نفس شماره اوراق زندگانی ماست
چکد ز باده تمکین بهار مرده دلی
وداع حوصله برهان کاردانی ماست
دل گداخته سر لوح فرد بیتابی است
بیاض شعله گواه سواد خوانی ماست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۷
دلیل شوق به رهزن درست پیمان است
خوشا دلی که به دشمن درست پیمان است
به جان توبه ما می خورد بهار قسم
شکستگی به شکفتن درست پیمان است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۳
دمید سبزه دگر عید انتعاش من است
حریر سایه گل فرش خوش قماش من است
شکفت از او گل صدبرگ چون ستاره صبح
مگر نسیم سحر آه دلخراش من است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۸
ز جلوه تو زمین چون نگار رنگین است
به خاطری که تو باشی غبار رنگین است
گل از تپانچه برت سرخ رو کند خود را
ز خون خویش رخ شرمسار رنگین است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۱
تا دلت مایل شکار صید صحرا گشته است
سبزگردیدن به کام دانه ما گشته است
گوهر شاداب دارد چشم خواب آلوده ای
گه لب ساقی وگاهی موج صهبا گشته است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۹
گرد جولان تو چشمم را بهاری کرده است
اشک رنگینم جهان را لاله زاری کرده است
دانه خورشید پنهان می کند در دام ابر
باز صیاد هوا فکر شکاری کرده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۰
شوخی دیوانه آب از شبنم گل خورده است
سبزه اش تاب از نسیم جعد سنبل خورده است
بیخودی گل می کند از ناله نی در دلم
نیستان پنداری آب از چشم بلبل خورده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۱
مزه عمر جنون بوی بهار آمده است
نمک مجلس مستان به چه کار آمده است
نشئه فیض صبوحی زدگان بوی گل است
گرد جولان کسی صبح شکار آمده است
طره آمیخته با عقد گهر بر رویش
گلبن ناله زنجیر به بار آمده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۲
چون گل آشفته و چون شعله سوار آمده است
صبح رویش ز شبیخون بهار آمده است
خیره چشمان مژه ها را صف پروانه کنید
گرد راهش ز چراغان شرار آمده است
در لحد پنجه رسوایی مجنون گیر است
چاکش از دل به گریبان غبار آمده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۵
چون دور ز وصل یار می بوده است
دل در بر من چه کار می بوده است
هر روز به رنگ تازه می خندد
این داغ چه خوش بهار می بوده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۶
خط او دام هوش گردیده است
لاله ریحان فروش گردیده است
از نگاه فسرده زاهد
شعله سنجاب پوش گردیده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۸
باغها از سایه ابر بهاری دیده است
دیده ما صرفه ها در گریه باری دیده است
گردبادش در نظر آید بناهای بلند
بسکه عبرت در جهان بی اعتباری دیده است
چشم خواب آلود این دانه آب گوهر است
عشق پر فیضی ز کسب خاکساری دیده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۰
طراوت چمن از خون دل فشانیهاست
بهار عشرت ایام دل جوانیهاست
زبان نفهم وفایی چه می توان کردن
بهوش باش که در پرده همزبانیهاست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۲
آهم ز لخت دل فلک گل ستاره ای است
حیرانیم بهار بهشت نظاره ای است
دیوانه دلی که به صحرا دویده باز
هر اختری چو دانه زنجیر پاره ای است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۶
گلی که رنگ فروشد به شعله می نوشی است
میی که حوصله بخشد به شیشه بیهوشی است
ز چهره مه و خورشید می توان فهمید
جهان مسخر شمع زبان خاموشی است