عبارات مورد جستجو در ۱۹۶۶ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : غزلیات ترکی
غزل شمارهٔ ۶
عاشق قانینی وسمه لو قاشون نهان ایچر
جوهرلو تیغ قین آرا، پیوسته قان ایچر
ایتدوکجه قان کونوللری، اول لعل آتشین
آب حیات تک قارا زلفون روان ایچر
تا بیر پیاله ویردی، کباب ایتدی باغریمی
هر کیم اونون الیندن ایچر باده، قان ایچر
ایلر یاشار خضرکیمی هر کیم که گیجه لر
گل اوزلی یار ایلن می چون ارغوان ایچر
آدم ندور که ایچمیه سون ویردو گون شراب
ویرسن اگر فرشته یی می، بی گمان ایچر
ساقی، منیله شیشه و پیمانه نیلسون؟
دریانی بیر نفسده بوریگ روان ایچر
تیزراق چکر ندامته بدمستلیک یولی
هرکیم که یاخشی ایچسه شرابی، یامان ایچر
صائب چو من، اونین سوزینی سالمادیم یره
بیلم نیچون منیم قانیمی آسمان ایچر
جوهرلو تیغ قین آرا، پیوسته قان ایچر
ایتدوکجه قان کونوللری، اول لعل آتشین
آب حیات تک قارا زلفون روان ایچر
تا بیر پیاله ویردی، کباب ایتدی باغریمی
هر کیم اونون الیندن ایچر باده، قان ایچر
ایلر یاشار خضرکیمی هر کیم که گیجه لر
گل اوزلی یار ایلن می چون ارغوان ایچر
آدم ندور که ایچمیه سون ویردو گون شراب
ویرسن اگر فرشته یی می، بی گمان ایچر
ساقی، منیله شیشه و پیمانه نیلسون؟
دریانی بیر نفسده بوریگ روان ایچر
تیزراق چکر ندامته بدمستلیک یولی
هرکیم که یاخشی ایچسه شرابی، یامان ایچر
صائب چو من، اونین سوزینی سالمادیم یره
بیلم نیچون منیم قانیمی آسمان ایچر
صائب تبریزی : غزلیات ترکی
غزل شمارهٔ ۱۶
ساقیا می دن رفوقیل چاک بولموش کونلومی
قیل بوایسی قان ایلن پیوند اوزلموش کونلومی
قالمیشم یرده قاناتسیز قوش کیمی پروازدن
یولاسال جام شراب ایلن بوزولموش کونلومی
آرتوق ایلر باده صافی منیم ویرانلیغیم
درد ایلن تعمیر قیل ساقی پوزولموش کونلومی
زهددن قان قورویوپدور باغریم ایچره لاله تک
تازه قیل اسکی می ایلن بوقورولموش کونلومی
لطف قیل صهبای روشن ایله ای ماه تمام
بایرام آیی ایله گیل غمدن بوکولموش کونلومی
جام ورماق رسمدور ساقی، دوتولموش آی ایچون
صیقل جام ایله پرداز ایت دوتولموش کونلومی
ایله کیم صائب، غم دوران دوتوپدور چوره می
سیر گل ممکن دگول آچسون دوتولموش کونلومی
قیل بوایسی قان ایلن پیوند اوزلموش کونلومی
قالمیشم یرده قاناتسیز قوش کیمی پروازدن
یولاسال جام شراب ایلن بوزولموش کونلومی
آرتوق ایلر باده صافی منیم ویرانلیغیم
درد ایلن تعمیر قیل ساقی پوزولموش کونلومی
زهددن قان قورویوپدور باغریم ایچره لاله تک
تازه قیل اسکی می ایلن بوقورولموش کونلومی
لطف قیل صهبای روشن ایله ای ماه تمام
بایرام آیی ایله گیل غمدن بوکولموش کونلومی
جام ورماق رسمدور ساقی، دوتولموش آی ایچون
صیقل جام ایله پرداز ایت دوتولموش کونلومی
ایله کیم صائب، غم دوران دوتوپدور چوره می
سیر گل ممکن دگول آچسون دوتولموش کونلومی
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۴
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۰
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۸
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۵۰
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۲۰
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۶۲
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۳۲
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۱۰
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۴۴
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۶۹
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۹۴
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۷۳
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۰۱
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۲۳
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۷۷
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۹۸
ساقیا، پیش آر جام با صفای خویش را
روی ما بین و به ما ده رونمای خویش را
کف چو گنبدها کند هر دم صلای نوش کو
تا زهر گنبد صدا یابی صلای خویش را
کبک رفتارا، یکی بخرام و پا بر لاله سای
بی حنا کن لعل پای لاله سای خویش را
دی شدی در باغ و گل از بهر گرد افشاندنت
کرد صد پر کاله دامان قبای خویش را
هر طرف بهر مبارک باد نوروز بهار
می فرستد گل به کف کرده صبای خویش را
کبک کهساری، برو ای لاله، بر هر تیغ کوه
گام چندان زد که پر خون کرد پای خویش را
یک دم امروز از چمن ما را به مجلس راه ده
تا ستانیم از تو جام با صفای خویش را
روی ما بین و به ما ده رونمای خویش را
کف چو گنبدها کند هر دم صلای نوش کو
تا زهر گنبد صدا یابی صلای خویش را
کبک رفتارا، یکی بخرام و پا بر لاله سای
بی حنا کن لعل پای لاله سای خویش را
دی شدی در باغ و گل از بهر گرد افشاندنت
کرد صد پر کاله دامان قبای خویش را
هر طرف بهر مبارک باد نوروز بهار
می فرستد گل به کف کرده صبای خویش را
کبک کهساری، برو ای لاله، بر هر تیغ کوه
گام چندان زد که پر خون کرد پای خویش را
یک دم امروز از چمن ما را به مجلس راه ده
تا ستانیم از تو جام با صفای خویش را
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۵
بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را
بنمود ساقی آن رخ چون آفتاب را
اینک رسید وقت که مردان آب کار
گردان کنند هر طرفی کار آب را
ساقی، ازان دو چشم که در بند خفتن است
صد چشم بندی است که آموخت خواب را
عید مبارک آمد و از بهر دوستان
ساقی نکرد شیشه پر و زد گلاب را
مطرب به پرده ای که تو داری بگو به چنگ
کای پیر کوژپشت چه کردی شراب را؟
بنمود ساقی آن رخ چون آفتاب را
اینک رسید وقت که مردان آب کار
گردان کنند هر طرفی کار آب را
ساقی، ازان دو چشم که در بند خفتن است
صد چشم بندی است که آموخت خواب را
عید مبارک آمد و از بهر دوستان
ساقی نکرد شیشه پر و زد گلاب را
مطرب به پرده ای که تو داری بگو به چنگ
کای پیر کوژپشت چه کردی شراب را؟
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۰
روز عید است به من ده می نابی چو گلاب
که ازان جام شود تازه ام این جان خراب
جان من از هوس آن، به لب آمد اکنون
به لب آرم قدح و جان نهم اندر شکراب
روزه داری که گشادی ز لبش نکهت مشک
این زمان در دهنش نیست مگر بوی شراب
آنکه خیزان و فتان بود به مسجد زین پیش
هست در میکده خیزان و فتان مست و خراب
دف که او گرد نمی گشت به دور مجلس
می رود دور کنان جانب مجلس بشتاب
می حلال است کنون خاصه که از دست حریف
در قدح می چکد آب نمک آلود کباب
ساقیا، نوش چنان کن که صدا باز دهد
بر سر شارع می گنبد سیمین حباب
هر که را بوی گل و می به دماغ است او را
آن دماغیست که دیگر نکند بوی گلاب
بنده خسرو به دعای تو که آن حبل متین
دست همت زد و پیچید طناب اطناب
که ازان جام شود تازه ام این جان خراب
جان من از هوس آن، به لب آمد اکنون
به لب آرم قدح و جان نهم اندر شکراب
روزه داری که گشادی ز لبش نکهت مشک
این زمان در دهنش نیست مگر بوی شراب
آنکه خیزان و فتان بود به مسجد زین پیش
هست در میکده خیزان و فتان مست و خراب
دف که او گرد نمی گشت به دور مجلس
می رود دور کنان جانب مجلس بشتاب
می حلال است کنون خاصه که از دست حریف
در قدح می چکد آب نمک آلود کباب
ساقیا، نوش چنان کن که صدا باز دهد
بر سر شارع می گنبد سیمین حباب
هر که را بوی گل و می به دماغ است او را
آن دماغیست که دیگر نکند بوی گلاب
بنده خسرو به دعای تو که آن حبل متین
دست همت زد و پیچید طناب اطناب