عبارات مورد جستجو در ۹۶۷۱ گوهر پیدا شد:
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
در باغ شدم سحر که از غایت درد
می گفت به خنده سرخ گل با گل زرد
بلبل ز فراق روی من نالانست
از درد بگو روی تو را زرد که کرد
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
عشق تو که در جهان همه بازی کرد
پیوسته به مقصود سیه بازی کرد
قدّ تو که بر سرو چمن طعنه زند
زان روی به بوستان سرافرازی کرد
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۵
چون ماه رخش تمام پیراسته شد
خلقش به جهان ز جان و دل خواسته شد
چون وسمه بر ابروان دلبند نهاد
گل بود به سبزه نیز آراسته شد
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
امشب مه ده چار بیاراسته بود
نور از رخ تو به عاریت خواسته بود
در باغ گذشته ای همانا تو و سرو
بر عذر قدمهای تو برخاسته بود
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
بلبل دیدم به باغ با ناله زار
فریاد کنان نعره زنان در گلزار
گفتم که چه آشوب نهادی در باغ
گفتا به فراق گل ز دست عطّار
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
شیراز خوش است خاصه در فصل بهار
وآنگه لب جوی و لب جام و لب یار
آواز دف و چنگ و نی و عود و رباب
اینها همه با نگارکی شیرین کار
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
آمد گه بلبل و گل و فصل بهار
خواهم لب جوی و خلوت و بوس و کنار
خرّم تن آنکه بخت یارش باشد
مسکین دل آنکه دور باشد از یار
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۴
آن باد بهار بین که برخاست دگر
وز نو چمن جهان بیاراست دگر
اندر چمن گل چو نظر می کردم
در چهره او چو نور پیداست دگر
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
آن روی چو گل ببین چه رعناست دگر
قدش به چمن ببین چه زیباست دگر
از شرم قدش نشسته بد سرو به خاک
بر عذر قدمهای تو برخاست دگر
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
سرگشته و شوریده دل ماست دگر
چون زلف تو بر رخ [تو] شیداست دگر
آن قامت زیبای نگارست به باغ
یا سرو چمن بود که برخاست دگر
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
ای لاله روی نوبهاری نازک
گل را نبود چون تو عذاری نازک
تا دست و نگارست نیفتاده بود
در دست کسی چون تو نگاری نازک
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۲
در باغ برهنه گشتی ای شاهد شنگ
رفت از رخ گل ز شرم اندام تو رنگ
اندام تو چون آب حیاتست و دلت
در سینه سیمین تو پیداست چو سنگ
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
گفتم که چو ابرویت که دیدست هلال
گفتا که چنین در شب عیدست هلال
گفتم دو هلال در مهی بس عجبست
گفتا به دو هفته مه بعیدست هلال
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۵
گل گفت به خنده صبحدم با بلبل
تا کی بود از تو در جهان این غلغل
من می روم و بار سفر می بندم
بیچاره مکن تو خوی با صحبت گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۲
در صبحدمی که خوش سراید بلبل
در باغ فتد ز عشق رویش غلغل
گفتا چه کنم ناله ز جان گر نکنم
در عشق رخ گلی و گفتم مل مل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۴
وقتست که باغ را به بار آید گل
وز سرو قد تو در کنار آید گل
با خار فراق حالیا می سازیم
دانیم یقین کز پی خار آید گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
بلبل که تو از جان شده ای ناظر گل
گل می رود از باغ تو شو حاضر گل
در اوّل گل چو خوش بود حال جهان
هرچند که خوش نیست مرا آخر گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
وقتست که بر سرم کنی باران گل
زیرا که ز باغ رو کند پنهان گل
آمد به جهان باغ تا عیش کند
کوتاهی عمر دید و شد گریان گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۷
دلدار ز شوق رفت در گلشن گل
جوشید ز رشک روش خون در تن گل
شادی و غم جهان تو می دانی چیست
در آمدن گلست و در رفتن گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۸
آمد گه آن که خوش بود دامن گل
آمد به فغان هزار پیرامن گل
در صبحدمی نسیم کویش بدمید
زان روی چنان درید پیراهن گل