عبارات مورد جستجو در ۹۹۳۹ گوهر پیدا شد:
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
آن روی چو گل ببین چه رعناست دگر
قدش به چمن ببین چه زیباست دگر
از شرم قدش نشسته بد سرو به خاک
بر عذر قدمهای تو برخاست دگر
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
سرگشته و شوریده دل ماست دگر
چون زلف تو بر رخ [تو] شیداست دگر
آن قامت زیبای نگارست به باغ
یا سرو چمن بود که برخاست دگر
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
ای لاله روی نوبهاری نازک
گل را نبود چون تو عذاری نازک
تا دست و نگارست نیفتاده بود
در دست کسی چون تو نگاری نازک
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۲
در باغ برهنه گشتی ای شاهد شنگ
رفت از رخ گل ز شرم اندام تو رنگ
اندام تو چون آب حیاتست و دلت
در سینه سیمین تو پیداست چو سنگ
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
گفتم که چو ابرویت که دیدست هلال
گفتا که چنین در شب عیدست هلال
گفتم دو هلال در مهی بس عجبست
گفتا به دو هفته مه بعیدست هلال
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۵
گل گفت به خنده صبحدم با بلبل
تا کی بود از تو در جهان این غلغل
من می روم و بار سفر می بندم
بیچاره مکن تو خوی با صحبت گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۲
در صبحدمی که خوش سراید بلبل
در باغ فتد ز عشق رویش غلغل
گفتا چه کنم ناله ز جان گر نکنم
در عشق رخ گلی و گفتم مل مل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۴
وقتست که باغ را به بار آید گل
وز سرو قد تو در کنار آید گل
با خار فراق حالیا می سازیم
دانیم یقین کز پی خار آید گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
بلبل که تو از جان شده ای ناظر گل
گل می رود از باغ تو شو حاضر گل
در اوّل گل چو خوش بود حال جهان
هرچند که خوش نیست مرا آخر گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
وقتست که بر سرم کنی باران گل
زیرا که ز باغ رو کند پنهان گل
آمد به جهان باغ تا عیش کند
کوتاهی عمر دید و شد گریان گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۷
دلدار ز شوق رفت در گلشن گل
جوشید ز رشک روش خون در تن گل
شادی و غم جهان تو می دانی چیست
در آمدن گلست و در رفتن گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۸
آمد گه آن که خوش بود دامن گل
آمد به فغان هزار پیرامن گل
در صبحدمی نسیم کویش بدمید
زان روی چنان درید پیراهن گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
تخت چمن جهان که آراست چو گل
در جمله جهان مگو که زیباست چو گل
گر در صف خوبان جهان بنشینی
رخسار دلارای تو پیداست چو گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۱
در صبح صبا چمن بیاراست ز گل
بستان به رخ خوب تو زیباست چو گل
گل دید رخ خوب تو و ز رشک رخت
بس ناله و فریاد که برخاست ز گل
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
امروز هوای باغ و بستان دارم
در سر هوس هزار دستان دارم
چون سرو قدت راست نمی یارم گفت
زیرا که دو صد حیله و دستان دارم
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۲
بنگر به گل دو رنگ ای ماه عجم
یک روز زر طلا و یک روز بقم
مانند دو عاشقند بنشسته به هم
او سرخ شده ز شرم و او زرد ز غم
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۴
ذوقی دگرست وقت گل می خوردن
همچون درمش ورق به گرد آوردن
وآنگه به سر ماه رخی سرو قدی
از روی طرب نثار بر وی کردن
جهان ملک خاتون : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۸
ای پیش قدت سرو سهی پست شده
نرگس به خمار چشم تو مست شده
از شرم رخ خوب تو گلهای چمن
در پای تو افتاده و از دست شده
جهان ملک خاتون : در مرثیهٔ فرزند دلبند سلطان بخت طاب ثراها
شمارهٔ ۱۷
هرگه که گلی تازه به صبحم بنمود
کز دیدن آن فتوح روحم بفزود
زان گل بویی هنوز بر من نوزید
کش باد فنا ز پیش چشمم بربود
طبیب اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۵
چون از طرف چمن آن سر و سیمینبر شود پیدا
ز غوغای تذروان شورش محشر شود پیدا
درین گلشن ازین داغم که نوپرواز مرغان را
رسد عهد گرفتاری چو بال و پر شود پیدا
نمی دانم زیان و سود باز ار محبت را
همیدانم که کالای وفا کمتر شود پیدا
چه حرفست این که می آید زبلبل کار پروانه
ترا چون من کجا یک عاشق دیگر شود پیدا
عجب نبود طبیب از خنده اش بر گریه ام آید
که مستان را نشاط از ریزش ساغر شود پیدا