عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۴
ای بیهشی عشق تو فرهنگ دلم
وی تیره ز تو خوابه تنگ دلم
عمر دل من گذشت و آخر نفتاد
جز باد ز سودای تو در چنگ دلم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۶
ای جان من از عشق تو پیمانه غم
دل جغد بلا و سینه و یرانه غم
تو اختر شادئیی چگویم بر تو
حال دل تیره یعنی افسانه غم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۷
ای عشق تو کرده غارت ایمانم
آمیخته درد محنتت با جانم
بر من غم تو حرام ای دوست اگر
با درد تو باشد هوس درمانم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۰
با خون جگر ز شوق جانان گریم
با سیل بلا ز بیم هجران گریم
زین دیده بوالعجب بجانم تا چند
گاهی همه شعله گاه طوفان گریم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۷
تا عهد وصال گنج عشقت بستم
از شهر وجود رخت جان بر بستم
چون گوهر قیمتی معنی اندر
گنجینه قیمتی خود بشکستم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۰
خون شد جگرم که غرق خون باد دلم
وز پردهئ عاقبت برون باد دلم
بازیچه بخت واژگون بین تو چنین
از دست دلم سرنگون باد دلم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۱
خاکستر گلخن عدم باد دلم
تا نفخه صور غم دژم باد دلم
در کوی تو دل رهین غم کرد مرا
زینسان که منم رهین غم باد دلم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۵
در خانه عشق تا که من بنشستم
از هر فکری بجز خیالت رستم
آسوده شدم که برد سلطان غمت
در کاخ وجود هر چه بود از دستم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۹
رهبان کلیسیای دوران شده ام
ناقوس نواز دیر حرمان شده ام
نه معصیتی نه طاعتی وای به من
شرمنده کافر و مسلمان شده ام
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۳
گفتم روم از عشق تو در معدن غم
یاقوت روان گذارم اندر تن غم
خود خرمن عمر کنون از غم تو
در خوشه همین نهان کند خرمن غم
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۵
آکنده به آتش دل بی حاصل من
گوئی که ز آتش است آب و گل من
عصیان نکند کس ار بود دوزخ حشر
چون آتش دوزخ درون دل من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۰
اکنون که شدی مه خرد برده من
از وصل تو زنده شد دل مرده من
سیمرغ غمت کشد به منقار ستم
خاشاک بلا به جان افسرده من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۱
ای زنگ غمت صیقل آیینه‌ی من
انبار فلک مباش در کینه‌ی من
خود بس باشد گیاه هستی مرا
این شعله که سر کشید از سینه من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۶
ای وصل تو ناداشته پاس دل من
خون کرده بجای می به کاس دل من
بر دست تو گفتم در وم خوشه غم
خود دست غم تو بود داس دل من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۶
گر تیغ غمش ز جان کشد کینه من
ای دل نخوری دریغ بر سینه من
گو صیقل تیغ جان زدای غم دوست
بزدای ز زنگ هستی آئینه من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۷
می آمد دی بسان اقبال شهان
خندان چو لب بهار در خوزستان
من از غم او چو پیر زاهد گریان
او همچو شباب بر غم من خندان
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۸
هر روز ز بهر دل بیحاصل من
آتش خیزد همی ز آب و گل من
در خاطرم ار خیال جنت گذرد
دوزخ شود آن خیال اندر دل من
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۱
یارب به که گویم اندرین دیر کهن
کز جان چه کشیده ام در این مدت من
بر روی غم دوست در دل بسته
و آنگه چو بلا نشسته در خانه تن
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۲
بر پهنه دهر خنگ بیداد مران
از صفحه روزگار جز رنج مخوان
این هستی پنج روزه جاوید مدان
وین عمر که باقی است در اندوه خمان
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۳
یک عمر اسیر درد پنهان بودن
زنجیری نامرد به زندان بودن
در حلقه غم سر بگریبان بودن
بتوان نتوان یار به نادان بودن