عبارات مورد جستجو در ۹۰۱ گوهر پیدا شد:
امام خمینی : قصاید
در مدح ولیعصر (عج)
دوستان، آمد بهار عیش و فصل کامرانی
مژده آورده گل و خواهد ز بلبل مژدگانی
باد در گلشن فزون از حد، نموده مُشک بیزی
ابر در بستان، برون از حد نموده دُر فشانی
برقْ رخشان در فضا چون نیزه سالارِ توران
رعدْ نالان چون شه ایران ز تیر سیستانی
از وصول قطره باران به روی آب صافی
جلوهگر گشته طبقها پر ز دُرهای یمانی
دشت و صحرا گشته یکسر فرش، از دیبای اخضر
مر درختان راست در بر، جامه های پرنیانی
گوییا گیتی، چراغان است از گلهای الوان
سوسن و نسرین و یاس و یاسمین و استکانی
هم، منزّه طَرْف گلشن از شمیم اُقحوانی
هم، معطّر ساحت بستان ز عطر ضیمرانی
ارغوان و رُزّ و گل، صحن چمن را کرده قصری
فرش او سبز و فضایش زرد و سقفش ارغوانی
وآن شقایق، عاشق است و التفات یار دیده
روی از اینرو، نیم دارد سرخ و نیمی زعفرانی
لادن و میمون و شاه اِسْپَرغم و خیری و شب بو
بردهاند از طز خوش، گوی سبق از نقش مانی
ژاله بر لاله چو خال دلبران در دلربایی
نرگس و سنبل چو چشم و زلفشان در دلستانی
وآن بنفشه بین، پریشان کرده آن زلف معطّر
کرده دلها را پریشان همچو زلفین فلانی
زین سبب بنگر سر خجلت به زیر افکنده، گوید
من کجا و طُرّه مشکین و پُرچین فلانی؟
عشق بلبل کرده گل را در حریم باغ، بیتاب
آشکارا گوید از شهناز و شور و مهربانی
قمریک ماهور خواند، هدهد آواز عراقی
کبکْ صوت دشتی و تیهو بیات اصفهانی
این جهانِ تازه را گر مردگان بینند، گویند
ای خدای …
کی چنین خرّم بهاران دیده چشم اهل ایران؟
کرده نوروز کهن از نو خیال نوجوانی
یا خداوند این بساط عیش را کرده فراهم
تا به صد عزّت نماید از ولیاش میهمانی
حضرت صاحب زمان، مشکوة انوار الهی
مالک کوْن و مکان، مرآت ذات لامکانی
مظهر قدرت، ولیّ عصر، سلطان دو عالم
قائم آل محمّد،مهدی آخر زمانی
با بقاء ذات مسعودش، همه موجود باقی
بی لحاظ اقدسش، یکدم همه مخلوق فانی
خوشه چین خرمن فیضش، همه عرشی و فرشی
ریزه خوار خوان احسانش، همه انسی و جانی
از طفیل هستیاش، هستیّ موجودات عالم
جوهری و عقلی و نامی و حیوانیّ و کانی
شاهدی کو از ازل، از عاشقان بر بست رُخ را
بر سر مهر آمد و گردید مشهود و عیانی
از ضیائش ذرّهای برخاست، شد مهر سپهری
از عطایش بدرهای گردید بدر آسمانی
بهر تقبیل قدومش، انبیا گشتند حاضر
بهر تعظیمش، کمر خم کرد چرخ کهکشانی
گو بیا بشنو به گوش دل، ندای اُنظُرونی
ای که گشتی بیخود از خوف خطاب لَنْ ترانی
عید خُم با حشمت و فرّ سلیمانی بیامد
که نهادم بر سر از میلاد شه، تاج کیانی
جمعه می گوید من آن یارم که دائم در کنارم
نیمه شعبان مرا داد عزّت و جاه گرانی
قرنها باید که تا آید چنین عیدی به عالم
عید امسال از شرف، زد سکه صاحبقرانی
عقل گوید باش خامش، چند گویی مدح شاهی ؟
که سروده مدحتش حق، با زبان بی زبانی
ای که بی نور جمالت، نیست عالم را فروغی
تا به کی در ظلِّ امر غیبت کبری ، نهانی؟
پرده بردار از رخ و ما مردگان را جان ببخشا
ای که قلب عالم امکانی و جانِ جهانی
تا به کی این کافران، نوشند خون اهل ایمان؟
چند این گرگان، کنند این گوسفندان را شبانی؟
تا به کی این ناکسان، باشند بر ما حکمرانان؟
تا کی این دزدان، کنند این بی کسان را پاسبانی؟
تا به کی بر ما روا باشد جفای انگلیسی؟
آنکه در ظلم و ستم، فرد است و او را نیست ثانی
آنکه از حرصش، نصیب عالمی شد تنگدستی
آنکه بر آیات حق رفت از خطایش، آنچه دانی
خوار کن شاها تو او را در جهان تا صبح محشر
آنکه می زد در بسیط ارض، کوس کامرانی
تا بدانند از خداوند جهان، این دادخواهی
تا ببینند از شه اسلامیان، این حکمرانی
حوزه علمیّه قم را عَلَم فرما به عالم
تا کند فُلک نجات مسلمین را، بادبانی
بس کرم کن عمر و عزّت بر کریمی کز کرامت
کرده بر ایشان چو ابر رحمت حق، دُر فشانی
نیکخواهش را عطا فرما، بقای جاودانی
بهر بدخواهش رسان هر دم، بلای آسمانی
تا ز فرط گل، شود شاها زمین چون طرف گلشن
تا ز فیض فرودین، گردد جهانی چون جنانی
بگذرد بر دوستانت هر خزانی چون بهاری
رو کند بر دشمنانت هر بهاری چون خزانی
مژده آورده گل و خواهد ز بلبل مژدگانی
باد در گلشن فزون از حد، نموده مُشک بیزی
ابر در بستان، برون از حد نموده دُر فشانی
برقْ رخشان در فضا چون نیزه سالارِ توران
رعدْ نالان چون شه ایران ز تیر سیستانی
از وصول قطره باران به روی آب صافی
جلوهگر گشته طبقها پر ز دُرهای یمانی
دشت و صحرا گشته یکسر فرش، از دیبای اخضر
مر درختان راست در بر، جامه های پرنیانی
گوییا گیتی، چراغان است از گلهای الوان
سوسن و نسرین و یاس و یاسمین و استکانی
هم، منزّه طَرْف گلشن از شمیم اُقحوانی
هم، معطّر ساحت بستان ز عطر ضیمرانی
ارغوان و رُزّ و گل، صحن چمن را کرده قصری
فرش او سبز و فضایش زرد و سقفش ارغوانی
وآن شقایق، عاشق است و التفات یار دیده
روی از اینرو، نیم دارد سرخ و نیمی زعفرانی
لادن و میمون و شاه اِسْپَرغم و خیری و شب بو
بردهاند از طز خوش، گوی سبق از نقش مانی
ژاله بر لاله چو خال دلبران در دلربایی
نرگس و سنبل چو چشم و زلفشان در دلستانی
وآن بنفشه بین، پریشان کرده آن زلف معطّر
کرده دلها را پریشان همچو زلفین فلانی
زین سبب بنگر سر خجلت به زیر افکنده، گوید
من کجا و طُرّه مشکین و پُرچین فلانی؟
عشق بلبل کرده گل را در حریم باغ، بیتاب
آشکارا گوید از شهناز و شور و مهربانی
قمریک ماهور خواند، هدهد آواز عراقی
کبکْ صوت دشتی و تیهو بیات اصفهانی
این جهانِ تازه را گر مردگان بینند، گویند
ای خدای …
کی چنین خرّم بهاران دیده چشم اهل ایران؟
کرده نوروز کهن از نو خیال نوجوانی
یا خداوند این بساط عیش را کرده فراهم
تا به صد عزّت نماید از ولیاش میهمانی
حضرت صاحب زمان، مشکوة انوار الهی
مالک کوْن و مکان، مرآت ذات لامکانی
مظهر قدرت، ولیّ عصر، سلطان دو عالم
قائم آل محمّد،مهدی آخر زمانی
با بقاء ذات مسعودش، همه موجود باقی
بی لحاظ اقدسش، یکدم همه مخلوق فانی
خوشه چین خرمن فیضش، همه عرشی و فرشی
ریزه خوار خوان احسانش، همه انسی و جانی
از طفیل هستیاش، هستیّ موجودات عالم
جوهری و عقلی و نامی و حیوانیّ و کانی
شاهدی کو از ازل، از عاشقان بر بست رُخ را
بر سر مهر آمد و گردید مشهود و عیانی
از ضیائش ذرّهای برخاست، شد مهر سپهری
از عطایش بدرهای گردید بدر آسمانی
بهر تقبیل قدومش، انبیا گشتند حاضر
بهر تعظیمش، کمر خم کرد چرخ کهکشانی
گو بیا بشنو به گوش دل، ندای اُنظُرونی
ای که گشتی بیخود از خوف خطاب لَنْ ترانی
عید خُم با حشمت و فرّ سلیمانی بیامد
که نهادم بر سر از میلاد شه، تاج کیانی
جمعه می گوید من آن یارم که دائم در کنارم
نیمه شعبان مرا داد عزّت و جاه گرانی
قرنها باید که تا آید چنین عیدی به عالم
عید امسال از شرف، زد سکه صاحبقرانی
عقل گوید باش خامش، چند گویی مدح شاهی ؟
که سروده مدحتش حق، با زبان بی زبانی
ای که بی نور جمالت، نیست عالم را فروغی
تا به کی در ظلِّ امر غیبت کبری ، نهانی؟
پرده بردار از رخ و ما مردگان را جان ببخشا
ای که قلب عالم امکانی و جانِ جهانی
تا به کی این کافران، نوشند خون اهل ایمان؟
چند این گرگان، کنند این گوسفندان را شبانی؟
تا به کی این ناکسان، باشند بر ما حکمرانان؟
تا کی این دزدان، کنند این بی کسان را پاسبانی؟
تا به کی بر ما روا باشد جفای انگلیسی؟
آنکه در ظلم و ستم، فرد است و او را نیست ثانی
آنکه از حرصش، نصیب عالمی شد تنگدستی
آنکه بر آیات حق رفت از خطایش، آنچه دانی
خوار کن شاها تو او را در جهان تا صبح محشر
آنکه می زد در بسیط ارض، کوس کامرانی
تا بدانند از خداوند جهان، این دادخواهی
تا ببینند از شه اسلامیان، این حکمرانی
حوزه علمیّه قم را عَلَم فرما به عالم
تا کند فُلک نجات مسلمین را، بادبانی
بس کرم کن عمر و عزّت بر کریمی کز کرامت
کرده بر ایشان چو ابر رحمت حق، دُر فشانی
نیکخواهش را عطا فرما، بقای جاودانی
بهر بدخواهش رسان هر دم، بلای آسمانی
تا ز فرط گل، شود شاها زمین چون طرف گلشن
تا ز فیض فرودین، گردد جهانی چون جنانی
بگذرد بر دوستانت هر خزانی چون بهاری
رو کند بر دشمنانت هر بهاری چون خزانی
مولانا خالد نقشبندی : غزلیات
غزل شماره ۲۴
سایه این خرگه نیلی کرا مامن بود
یا در این دنیا کجا آسایش یک تن بود
گردش گردون هزاران خاندان باد داد
نه همین بد مهری اش با تست یا با من بود
چشم عبرت برگشا و طاق کسری را ببین
پرده دارش عنکبوت و جغد نوبت زن بود
شهریارانی که بر اورنگ زرین خفته اند
نیک بنگر تا کجا شان منزل و مسکن بود
پا به خاک آهسته نه خالد که این خاک سیاه
از غبار خط مه رویان سیمین تن بود
یا در این دنیا کجا آسایش یک تن بود
گردش گردون هزاران خاندان باد داد
نه همین بد مهری اش با تست یا با من بود
چشم عبرت برگشا و طاق کسری را ببین
پرده دارش عنکبوت و جغد نوبت زن بود
شهریارانی که بر اورنگ زرین خفته اند
نیک بنگر تا کجا شان منزل و مسکن بود
پا به خاک آهسته نه خالد که این خاک سیاه
از غبار خط مه رویان سیمین تن بود
مولانا خالد نقشبندی : مفردات (معما به نامهای خاص)
شماره ۸
ایرج میرزا : قصیده ها
شب جمعه خدمت حاج امین
رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود
اگر بهشت شنیدی بِساطِ دوشین بود
چه حال خوب و شب جمعۀ خوشی دیدیم
چه بودی ار شبِ هر جمعه حالِ ما این بود
عجب شبی به احبّا گذشت و پندارم
که چشمِ چراغ در آن شب به خواب سنگین بود
جهان به دیدۀ من ناپسند می آمد
ولی در آن شب دیدم که دیدۀ بدبین بود
لوازم طرب و موجبات آسایس
ز لطف حاج امین جمله تحتِ تأمین بود
تمام حرفِ وفا در لب و صفا در چشم
نه در سری هَوَسِ بَد نه در دلی کین بود
نه از میلسپو آنجا سخن نه از نُرمال
نه ذکر آنقُره نی صحبتِ فلسطین بود
نه گفت و گویِ رضاخان نه یادِ احمد شاه
نه فکرِ مؤتمن الملک و ذکرِ چایکین بود
انار و سیب و به و پرتقال و نارنگی
کبابِ برّۀ خوب و شرابِ قزوین بود
عرق به حدِّ کمال آبجو به حدِّ نِصاب
گل و بنفشه فزون تر ز حدِّ تخمین بود
مُعاشران همه خوش روی و مهربان بودند
یکی نبود که بدخوی و زشت آیین بود
جلال و حاج زَکی خان و اعظم السّلطان
ادیب سلطنه و فتح بود و فرزین بود
بس است آنچه شنیدی تو یا بگویم باز
بتول بود و قمر بود و ماه و پروین بود
نگارخانۀ چین بود و بارنامۀ هند
هزار چندان بود و هزار چندین بود
بتول چارقدی بر سرش ز منسوجی ،
که نسج آن غرض از کارگاهِ تکوین بود
به گردِ عارضش از زیر چارقد بیرون
دو قسمت متساوی ز مویِ مُشکین بود
سفید روی و بر اطراف آن دو مویِ سیاه
بنفشه بود که اندر کنارِ نسرین بود
نداده بود به خود هیچ گونه آرایش
که بکر بود و منزّه ز قیدِ تزیین بود
دلم تپیید چو بر چشمِ او گشادم چشم
چو صعوه یی که گرفتارِ چنگِ شاهین بود
قمر مگو که یکی از ودایعِ حق بود
قمر مگو که یکی از بدایع چین بود
به پا زِ حُلّهُ زَربَفت داشت پاچینی
چه گویمت که چِها در میانِ پاچین بود !
از آن لطافت و آن پودر و پارفَم و توالت
شبیه مادمو ازلهای بِرن و برلین بود
مثال خوشۀ خُرما فرازِ نخلِ بلند
نموده جمع به سر گیسوان زرّین بود
نه شانه بود که آن گیسوان به هم می ریخت
کلیدِ محبسِ دلهایِ مستمندین بود
مرا به مهر ببوسید و من خجل گشتم
که پیر بودم و رخسار من پر از چین بود
دلم جوان شد و طبعم روان از آن بوسه
مگر به لعلِ وی آبِ حیات تضمین بود
بتول شور به مجلس فکند با ویُلُن
قمر مطابق او در غناء شیرین بود
به یک تغنّیِ او در نَشاط می آمد
اگر چه قلبِ پدرمرده طفلِ مسکین بود
ز یک ترنّم او شادمان شدی گر چند
طلاق دیده زنِ ناگرفته کابین بود
روانِ جامعه از این دو زن صفا می یافت
اگر نه بر رخشان آن نقابِ چرکین بود
کشید کار در آخر به تعزیت خوانی
که باده نوشان سر مست و باده نوشین بود
یکی سکینه یکی مادرِ وَهَب می شد
همان دو بازسنان بود و شِمرِ بی دین بود
چو شِمر حضرتِ عبّاس را طلب می کرد
حکایتِ سپر و گرز بود و زوبین بود
چه گویمت که چه می کرد اعظم السّلطان
حقیقۀ یکی از جملۀ ملاعین بود
جناب فرزین گه راست رفت و گاهی چپ
همیشه این حرکت از خواص فرزین بود
ادیب سلطنه هم بد نشد در آخرِ کار
اگر چه اوّل شب با وقار و تمکین بود
چو نیمی از شب بگذشت سفره آوردند
که اندر آن خورش قیمه بود و ته چین بود
«شکم پرست کند التفات ب مأکول»
به خاصه کز سر شب بار معده سنگین بود
ادیب و فرزین بعد از دو ثلثِ شب رفتند
کسی که ماند بجا فتح و آن خواتین بود
جنابِ حاج امین با قمر به یک جا خفت
اگر چه کثرتِ جا و وفورِ بالین بود
بلی قمر یکی از جملۀ خبیثاتست
وکیل محترم ما هم از خبیثین بود
من و بتول به جای دگر شدیم ولی
بتول بکر و جلال الممالک عنّین بود
به یادِ خُلقِ خوشِ میزبان و مهمانان
برین و بالین بر من عبیر آگین بود
خلاصه بر منِ مهجور راست می خواهی
شبی که در همۀ عمر خوش گذشت این بود
به یادگارِ شبِ جمعه گفتم این اشعار
که همچو بزم سوازارِ شرحِ چونین بود
گُمان نبود که دیگر شبی چنین بینم
که عمر من به حدود ثَلاث و خَمسین بود
اگر بهشت شنیدی بِساطِ دوشین بود
چه حال خوب و شب جمعۀ خوشی دیدیم
چه بودی ار شبِ هر جمعه حالِ ما این بود
عجب شبی به احبّا گذشت و پندارم
که چشمِ چراغ در آن شب به خواب سنگین بود
جهان به دیدۀ من ناپسند می آمد
ولی در آن شب دیدم که دیدۀ بدبین بود
لوازم طرب و موجبات آسایس
ز لطف حاج امین جمله تحتِ تأمین بود
تمام حرفِ وفا در لب و صفا در چشم
نه در سری هَوَسِ بَد نه در دلی کین بود
نه از میلسپو آنجا سخن نه از نُرمال
نه ذکر آنقُره نی صحبتِ فلسطین بود
نه گفت و گویِ رضاخان نه یادِ احمد شاه
نه فکرِ مؤتمن الملک و ذکرِ چایکین بود
انار و سیب و به و پرتقال و نارنگی
کبابِ برّۀ خوب و شرابِ قزوین بود
عرق به حدِّ کمال آبجو به حدِّ نِصاب
گل و بنفشه فزون تر ز حدِّ تخمین بود
مُعاشران همه خوش روی و مهربان بودند
یکی نبود که بدخوی و زشت آیین بود
جلال و حاج زَکی خان و اعظم السّلطان
ادیب سلطنه و فتح بود و فرزین بود
بس است آنچه شنیدی تو یا بگویم باز
بتول بود و قمر بود و ماه و پروین بود
نگارخانۀ چین بود و بارنامۀ هند
هزار چندان بود و هزار چندین بود
بتول چارقدی بر سرش ز منسوجی ،
که نسج آن غرض از کارگاهِ تکوین بود
به گردِ عارضش از زیر چارقد بیرون
دو قسمت متساوی ز مویِ مُشکین بود
سفید روی و بر اطراف آن دو مویِ سیاه
بنفشه بود که اندر کنارِ نسرین بود
نداده بود به خود هیچ گونه آرایش
که بکر بود و منزّه ز قیدِ تزیین بود
دلم تپیید چو بر چشمِ او گشادم چشم
چو صعوه یی که گرفتارِ چنگِ شاهین بود
قمر مگو که یکی از ودایعِ حق بود
قمر مگو که یکی از بدایع چین بود
به پا زِ حُلّهُ زَربَفت داشت پاچینی
چه گویمت که چِها در میانِ پاچین بود !
از آن لطافت و آن پودر و پارفَم و توالت
شبیه مادمو ازلهای بِرن و برلین بود
مثال خوشۀ خُرما فرازِ نخلِ بلند
نموده جمع به سر گیسوان زرّین بود
نه شانه بود که آن گیسوان به هم می ریخت
کلیدِ محبسِ دلهایِ مستمندین بود
مرا به مهر ببوسید و من خجل گشتم
که پیر بودم و رخسار من پر از چین بود
دلم جوان شد و طبعم روان از آن بوسه
مگر به لعلِ وی آبِ حیات تضمین بود
بتول شور به مجلس فکند با ویُلُن
قمر مطابق او در غناء شیرین بود
به یک تغنّیِ او در نَشاط می آمد
اگر چه قلبِ پدرمرده طفلِ مسکین بود
ز یک ترنّم او شادمان شدی گر چند
طلاق دیده زنِ ناگرفته کابین بود
روانِ جامعه از این دو زن صفا می یافت
اگر نه بر رخشان آن نقابِ چرکین بود
کشید کار در آخر به تعزیت خوانی
که باده نوشان سر مست و باده نوشین بود
یکی سکینه یکی مادرِ وَهَب می شد
همان دو بازسنان بود و شِمرِ بی دین بود
چو شِمر حضرتِ عبّاس را طلب می کرد
حکایتِ سپر و گرز بود و زوبین بود
چه گویمت که چه می کرد اعظم السّلطان
حقیقۀ یکی از جملۀ ملاعین بود
جناب فرزین گه راست رفت و گاهی چپ
همیشه این حرکت از خواص فرزین بود
ادیب سلطنه هم بد نشد در آخرِ کار
اگر چه اوّل شب با وقار و تمکین بود
چو نیمی از شب بگذشت سفره آوردند
که اندر آن خورش قیمه بود و ته چین بود
«شکم پرست کند التفات ب مأکول»
به خاصه کز سر شب بار معده سنگین بود
ادیب و فرزین بعد از دو ثلثِ شب رفتند
کسی که ماند بجا فتح و آن خواتین بود
جنابِ حاج امین با قمر به یک جا خفت
اگر چه کثرتِ جا و وفورِ بالین بود
بلی قمر یکی از جملۀ خبیثاتست
وکیل محترم ما هم از خبیثین بود
من و بتول به جای دگر شدیم ولی
بتول بکر و جلال الممالک عنّین بود
به یادِ خُلقِ خوشِ میزبان و مهمانان
برین و بالین بر من عبیر آگین بود
خلاصه بر منِ مهجور راست می خواهی
شبی که در همۀ عمر خوش گذشت این بود
به یادگارِ شبِ جمعه گفتم این اشعار
که همچو بزم سوازارِ شرحِ چونین بود
گُمان نبود که دیگر شبی چنین بینم
که عمر من به حدود ثَلاث و خَمسین بود
ایرج میرزا : قصیده ها
اندرز و نصیحت
فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر
روزگارِ تو دِگر گردد و کارِ تو دگر
حسن تو بسته به مویی است ز من رنجه مشو
که ز روزِ بدِ تو بر تو شدم یادآور
بر تو این موی بود اَقرَبُ مِن حَبلِ وَرید
ای تو در دیدۀ من اَبهی مِن نُورِ بَصَر
موی آنست که چون سرزند از عارضِ تو
همه اعضایت تغییر کند پا تا سر
نه دگر وصف کند کس سرِ زلفت به عبیر
نه دگر مدح کند کس لبِ لعلت به شکر
نه دگر باشد رویِ تو چو ماهِ نَخشَب
نه دگر مانَد قدِّ تو به سرو کَشمَر
گوشَت آن گوشست امّا نبُوَد همچو صدف
چشمت آن چشمست امّا نبُوَد چون عَبهَر
طُرّه ات طرّۀ پیشست ولی کو زنجبر ؟
سینه ات سینۀ قبلست ولی کو مرمر ؟
همچو این مو که کند منعِ ورود از عُشاق
خارِ آهن نکند دفعِ هجوم از سنگر
نه دگر کس زقفای تو فُتَد در کوچه
نه دگر کس به هوای تو سِتَد در معبر
آنکه بر در بُوَد امسال دو چشمش شب و روز
که تو باز آیی و بر خیزد و گیردت به بر
سالِ نو چون به در خانۀ او پای نهی
خادم و حاجبِ او عذرِ تو خواهد بردر
نه کم از موری در فکرِ زمستانت باش
پیش کاین مو به رُخَت چون مور آرد لشکر
من تُرا طفلکِ باهوشی انگاشته ام
طفلِ باهوش نه خود رای بود نه خود سر
گر جوانیست بس ، ار خوشگذارا نیست بس است
آخِرِ حال ببین ، عاقبتِ کار نِگَر
در کلوپ ها نتوان کرد همه وقت نَشاط
در هتل ها نتوان برد همه عمر به سر
تو به اصل و نسب از سلسلۀ اشرافی
این شرافت را از سلسلۀ خویش مَبَر
وقت را مردم با عقل غنیمت شُمَرند
اگرت عقل بود وقت غنیمت بِشُمَر
تکیه بر حسن مکن در طلبِ علم برای
این درختیست که هر فصل دهد بر تو ثمر
سیمِ امروز ز دستت برود تا فردا
بادبَر باشد چیزی که بُوَد بادآور
خط برون آری نه خط به تو باشد نه سواد
خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَه گردی آخر
کوش کز علم به خود تکیه گهی سازکنی
چون ببندد حسن از خدمتِ تو سازِ سفر
درس را باید زان پیش که ریش آید خواند
نشنیدی که بود درسِ صِغَر نَقشِ حَجَر ؟
دانش و حسن به هم نورِ عَلی نور بُوَد
وه از آن صاحب حسنی که بود دانشور
علم اگر خواهی با مردمِ عالم بنشین
گِل چو گُل گردد خوشبو چو به گُل شد همبر
ذرّه بر چرخ رسد از اثرِ تابشِ خور
پِشک خوشبو شود از صحبتِ مُشکِ اَذفَر
تو گر از خدمت نیکان نَچِنی غیر از خار
به که در صحبتِ دُونان دِرَوی سِیسَنبَر
چارۀ کار تو این است که من می گویم
باور از من کن و جز من مکن از کس باور
بعد از این از همه کس بگسل و با من پیوند
کانچه از من به تو آید همه خیرست نه شرّ
یکدل و یکجا در خانۀ من منزل کن
آنچنان دان که خود این خریدی با زر
گر چه بی مایه خریدارِ وِصالِ تو شدم
علمِ من بین و به بی مایگی من مَنِگَر
هنری مرد به بدبختی و سختی نزیَد
ور زیَد ، یک دو سه روزی نَبُوَد افزرونتر
من همان طُرفه نویسندۀ وقتم که بردند
مُنشآتم را مشتاقان چون کاغذِ زر
من همان دانا گویندۀ دَهرم که خورند
قَصَب الجَیبِ حدیثم را همچون شکّر
سعدیِ عصرم ، این دفتر و این دیوانم
باورت نیست به دیوانم بین و دفتر
بهترین مردِ شرفمند در این مُلک منم
همنشینِ تو که می باید از من بهتر
هیچ عیبی بجز از فقر ندارم باللّه
فقر فخر است ولی تنها بر پیغمبر
همّتِ عالی با کیسۀ خالی دردی است
که به آن درد گرفتار نگردد کافر
تو مدارا کن امروز به درویشیِ من
من تلافی کنم ار بخت به من شد یاور
ای بسا مفلسِ امروز که فردا شده است
صاحبِ خانه و ده ، مالکِ اسب و استر
من نه آنم که حقوقِ تو فراموش کنم
گر رسد ریشِ تو از عارضِ تو تا به کمر
تا مرا چشم بُوَد در عقبت می نگرم
هم مگر کور شوم کز تو کنم صرفِ نظر
تا مرا پای بُوَد بر اثرت می آیم
مگر آن روز که بیچاره شوم در بِستر
به خدایی که به من فقر و به قارون زر داد
گنجِ قارونم در دیده بود خاکستر
گر چه کردم سخن از فقر تو اندیشه مدار
نه چنان است که در کارِ تو مانم مضطر
با همه فقر کشم جورِ تو دارم جان
با همه ضعف برم بارِ تو تا هست کمر
گرچه آتش بِتَفَد چهرۀ آهنگر ، باز
آرد از کوره برون آهنِ خود آهنگر
من چو خورشیدِ جهان تابم و بینی خورشید
خود برهنه است ولی بر همه بخشد زیور
هر چه از بهر تو لازم شود آماده کنم
گرچه با کدِّیمین باشد و با خونِ جگر
به فدایِ تو کنم جملۀ دارایی خویش
ای رُخَت خوب تر از آینۀ اسکندر
حکم حکمِ تو و فرمایش فرمایشِ توست
تو خداوندی در خانه و من فرمان بَر
نه به رویِ تو بیارم نه به کس شکوه کنم
گر سرم بشکنی ار خانه کنی زیر و زبر
تو به جز خنده نبینی به لبم گرچه مرا
در دل انواع غُصَص باشد و اقسامِ فِکَر
هر چه در کیسه من بینی برگیر و برو
هر چه از خانۀ من می خواهی بردار و ببر
هرچه از جامۀ من بینی خوبست بپوش
جامۀ خوب تر ار هست به بازار ، بخر
پیش رویِ تو نَهَم خوبترین لقمۀ چرب
زیر بالِ تو کشم نرم ترین بالشِ پر
تا توانم نگذارم که تو بی پول شوی
گرچه بفروشم سرداریِ تن را به ضرر
آنچنان شیک و مد و خوب نگاهت دارم
که زهر با مُدِ این شهر شوی با مُدتر
جامه ات باید با جان متناسب باشد
به پلاس اندر پیچید نَشاید گوهر
پیشِ تو میرم پروانه صفت پیشِ چراغ
دورِ تو گردم چون هاله که بر دورِ قمر
تنگ گیرم به برت نرم بخارم بدنت
من یقیناً به تو دل سوزترم تا مادر
گَردِ سرداری و شلوارِ تو خود پاک کنم
من به تزیینِ تو مشتاق ترم تا نوکر
پیرهن های تُرا جمله خود آهار زنم
من ز آهار زدن واقفم و مستحضر
جا به خلوت دهمت تا که نبینند رخت
تو پسر بچّه تفاوت نکنی با دختر
زیر شلواری و پیراهن و شلوارِ تُرا
شسته و رُفته و ناکرده بیارَمت به بر
کفشِ تو واکس زده جامه اُطو خورده بُوَد
هر سحر کان را در پاکنی این را در بر
یقه ات پاک و کلاهت نو و سردست تمیز
عینک و دستکش و ساعت و پوتین در خور
دستمالت را مخصوص معطّر سازم
نه بدان باید تو خشک کنی عارضِ تر ؟
تر و خشکت کنم آن سان که فراموش کنی
آن شَفَقّت ها کز مادر دیدیّ و پدر
شب اگر بینم کز خواب گران گشته سرت
سینه پیش آرم تا تکیه دهی بروی سر
نفس آهسته کشم دیده به هم نگذارم
تا تو بر سینه ام آرامی شب تا به سحر
ور دلم خواست که یک بوسه به موی تو زنم
آن چنان نرم زنم کت نشود هیچ خبر
شب بپوشانم رویِ تو چو یک کدبانو
صبح برچینم جایِ تو چو یک خدمتگر
چشم از خواب چو بگشودی پیشِ تو نَهَم
سینی نان و پنیر و کره و شیر و شکر
شانه و آینه و هوله و صابون و گلاب
جمله با سینیِ دیگر نهمت در محضر
آب ریزم که بشویی رخِ همچون قمرت
آن که ناشُسته بَرَد آبِ رخِ شمس و قمر
خود زنم شانه سرِ زلفِ دلارایِ تُرا
نرم و هموار که یک مو نکند شانه هدر
بِسترِ خوابِ من ار تودۀ خاکستر بود
از پیِ خوابِ تو آماده کنم تختِ فنر
صندلی های تُرا نیز فنردار کنیم
صندلی های فنردار بُوَد راحت تر
آرم از بهر تو مشّاق و معلّم لیکِن
درس و مشقت را خود گیرم در تحتِ نظر
سعیِ استاد به کارِ تو نه چون سعیِ من است
دایه هر قدر بُوَد خوب ، نگردد مادر
هر قَدَر خسته کند مشغلۀ روز مرا
شب ز تعلیمِ تو غفلت نکنم هیچ قَدَر
چشم بر هم نزنم گرچه مرا خواب آید
تا تو درسِ خود پاکیزه نمایی از بر
صد غلط داشته باشی همه را می گویم
گربه یک بار نفهمیدی یک بارِ دگر
از کتاب و قلم و قیچی و چاقو و دوات
هر چه دارم به تو خواهم داد ای شوخ پسر
هفته یی یک شب از بهرِ نشاطِ دلِ تو
تار و سنتور فراهم کنم و رامشگر
جمعه ها پول درشه دهمت تا بروی
گه معینیّه ، گهی شِمران ، گه قصرِ قَجَر
ور کنی گاهی در کوه و کمر قصدِ شکار
از پس و پیشِ تو بشتابم در کوه و کمر
هم انیسِ شبِ من باشی و هم مونسِ روز
هم رفیقِ سفرم گردی و هم یارِ حضر
شب که از درس شدی خسته و از مشق کسل
نقل گویم به تو از روی تواریخ و سِیر
قصّه ها بهر تو خوانم که بَرَش هیچ بُوَد
به علی قصۀ عثمان و ابوبکر و عُمَر
یک دو سالی که شوی مهمان در خانۀ من
مرد آراسته یی کردی با فضل و هنر
عربی خوان و زبان دان شوی و تاریخی
صاحبِ بهره ز فقه و ز حدیث و ز خبر
خط نویسی که اگر بیند امیرُالکُتاب
کند فرار که به نوشته یی از وی بهتر
شعر گویی که اگر بشنود آقای مَلِک
آفرین گوید بر شاعر و شاعر پرور
داخلِ خدمتِ دولت کنمت چندی بعد
آیی از جملۀ اعضای دوائر به شُمَر
ابتدا گردی نبّات و سپس آرشیویست
بعد منشی شوی و بعد رئیسِ دفتر
گر خدا خواست رئیس الوزرا نیز شوی
من چنین دیده ام اندر نَفَسِ خویش اثر
آنچه در کارِ تو از دستِ من آید اینست
بیش از این آرزویی در دل تو هست مگر ؟
روزگارِ تو دِگر گردد و کارِ تو دگر
حسن تو بسته به مویی است ز من رنجه مشو
که ز روزِ بدِ تو بر تو شدم یادآور
بر تو این موی بود اَقرَبُ مِن حَبلِ وَرید
ای تو در دیدۀ من اَبهی مِن نُورِ بَصَر
موی آنست که چون سرزند از عارضِ تو
همه اعضایت تغییر کند پا تا سر
نه دگر وصف کند کس سرِ زلفت به عبیر
نه دگر مدح کند کس لبِ لعلت به شکر
نه دگر باشد رویِ تو چو ماهِ نَخشَب
نه دگر مانَد قدِّ تو به سرو کَشمَر
گوشَت آن گوشست امّا نبُوَد همچو صدف
چشمت آن چشمست امّا نبُوَد چون عَبهَر
طُرّه ات طرّۀ پیشست ولی کو زنجبر ؟
سینه ات سینۀ قبلست ولی کو مرمر ؟
همچو این مو که کند منعِ ورود از عُشاق
خارِ آهن نکند دفعِ هجوم از سنگر
نه دگر کس زقفای تو فُتَد در کوچه
نه دگر کس به هوای تو سِتَد در معبر
آنکه بر در بُوَد امسال دو چشمش شب و روز
که تو باز آیی و بر خیزد و گیردت به بر
سالِ نو چون به در خانۀ او پای نهی
خادم و حاجبِ او عذرِ تو خواهد بردر
نه کم از موری در فکرِ زمستانت باش
پیش کاین مو به رُخَت چون مور آرد لشکر
من تُرا طفلکِ باهوشی انگاشته ام
طفلِ باهوش نه خود رای بود نه خود سر
گر جوانیست بس ، ار خوشگذارا نیست بس است
آخِرِ حال ببین ، عاقبتِ کار نِگَر
در کلوپ ها نتوان کرد همه وقت نَشاط
در هتل ها نتوان برد همه عمر به سر
تو به اصل و نسب از سلسلۀ اشرافی
این شرافت را از سلسلۀ خویش مَبَر
وقت را مردم با عقل غنیمت شُمَرند
اگرت عقل بود وقت غنیمت بِشُمَر
تکیه بر حسن مکن در طلبِ علم برای
این درختیست که هر فصل دهد بر تو ثمر
سیمِ امروز ز دستت برود تا فردا
بادبَر باشد چیزی که بُوَد بادآور
خط برون آری نه خط به تو باشد نه سواد
خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَه گردی آخر
کوش کز علم به خود تکیه گهی سازکنی
چون ببندد حسن از خدمتِ تو سازِ سفر
درس را باید زان پیش که ریش آید خواند
نشنیدی که بود درسِ صِغَر نَقشِ حَجَر ؟
دانش و حسن به هم نورِ عَلی نور بُوَد
وه از آن صاحب حسنی که بود دانشور
علم اگر خواهی با مردمِ عالم بنشین
گِل چو گُل گردد خوشبو چو به گُل شد همبر
ذرّه بر چرخ رسد از اثرِ تابشِ خور
پِشک خوشبو شود از صحبتِ مُشکِ اَذفَر
تو گر از خدمت نیکان نَچِنی غیر از خار
به که در صحبتِ دُونان دِرَوی سِیسَنبَر
چارۀ کار تو این است که من می گویم
باور از من کن و جز من مکن از کس باور
بعد از این از همه کس بگسل و با من پیوند
کانچه از من به تو آید همه خیرست نه شرّ
یکدل و یکجا در خانۀ من منزل کن
آنچنان دان که خود این خریدی با زر
گر چه بی مایه خریدارِ وِصالِ تو شدم
علمِ من بین و به بی مایگی من مَنِگَر
هنری مرد به بدبختی و سختی نزیَد
ور زیَد ، یک دو سه روزی نَبُوَد افزرونتر
من همان طُرفه نویسندۀ وقتم که بردند
مُنشآتم را مشتاقان چون کاغذِ زر
من همان دانا گویندۀ دَهرم که خورند
قَصَب الجَیبِ حدیثم را همچون شکّر
سعدیِ عصرم ، این دفتر و این دیوانم
باورت نیست به دیوانم بین و دفتر
بهترین مردِ شرفمند در این مُلک منم
همنشینِ تو که می باید از من بهتر
هیچ عیبی بجز از فقر ندارم باللّه
فقر فخر است ولی تنها بر پیغمبر
همّتِ عالی با کیسۀ خالی دردی است
که به آن درد گرفتار نگردد کافر
تو مدارا کن امروز به درویشیِ من
من تلافی کنم ار بخت به من شد یاور
ای بسا مفلسِ امروز که فردا شده است
صاحبِ خانه و ده ، مالکِ اسب و استر
من نه آنم که حقوقِ تو فراموش کنم
گر رسد ریشِ تو از عارضِ تو تا به کمر
تا مرا چشم بُوَد در عقبت می نگرم
هم مگر کور شوم کز تو کنم صرفِ نظر
تا مرا پای بُوَد بر اثرت می آیم
مگر آن روز که بیچاره شوم در بِستر
به خدایی که به من فقر و به قارون زر داد
گنجِ قارونم در دیده بود خاکستر
گر چه کردم سخن از فقر تو اندیشه مدار
نه چنان است که در کارِ تو مانم مضطر
با همه فقر کشم جورِ تو دارم جان
با همه ضعف برم بارِ تو تا هست کمر
گرچه آتش بِتَفَد چهرۀ آهنگر ، باز
آرد از کوره برون آهنِ خود آهنگر
من چو خورشیدِ جهان تابم و بینی خورشید
خود برهنه است ولی بر همه بخشد زیور
هر چه از بهر تو لازم شود آماده کنم
گرچه با کدِّیمین باشد و با خونِ جگر
به فدایِ تو کنم جملۀ دارایی خویش
ای رُخَت خوب تر از آینۀ اسکندر
حکم حکمِ تو و فرمایش فرمایشِ توست
تو خداوندی در خانه و من فرمان بَر
نه به رویِ تو بیارم نه به کس شکوه کنم
گر سرم بشکنی ار خانه کنی زیر و زبر
تو به جز خنده نبینی به لبم گرچه مرا
در دل انواع غُصَص باشد و اقسامِ فِکَر
هر چه در کیسه من بینی برگیر و برو
هر چه از خانۀ من می خواهی بردار و ببر
هرچه از جامۀ من بینی خوبست بپوش
جامۀ خوب تر ار هست به بازار ، بخر
پیش رویِ تو نَهَم خوبترین لقمۀ چرب
زیر بالِ تو کشم نرم ترین بالشِ پر
تا توانم نگذارم که تو بی پول شوی
گرچه بفروشم سرداریِ تن را به ضرر
آنچنان شیک و مد و خوب نگاهت دارم
که زهر با مُدِ این شهر شوی با مُدتر
جامه ات باید با جان متناسب باشد
به پلاس اندر پیچید نَشاید گوهر
پیشِ تو میرم پروانه صفت پیشِ چراغ
دورِ تو گردم چون هاله که بر دورِ قمر
تنگ گیرم به برت نرم بخارم بدنت
من یقیناً به تو دل سوزترم تا مادر
گَردِ سرداری و شلوارِ تو خود پاک کنم
من به تزیینِ تو مشتاق ترم تا نوکر
پیرهن های تُرا جمله خود آهار زنم
من ز آهار زدن واقفم و مستحضر
جا به خلوت دهمت تا که نبینند رخت
تو پسر بچّه تفاوت نکنی با دختر
زیر شلواری و پیراهن و شلوارِ تُرا
شسته و رُفته و ناکرده بیارَمت به بر
کفشِ تو واکس زده جامه اُطو خورده بُوَد
هر سحر کان را در پاکنی این را در بر
یقه ات پاک و کلاهت نو و سردست تمیز
عینک و دستکش و ساعت و پوتین در خور
دستمالت را مخصوص معطّر سازم
نه بدان باید تو خشک کنی عارضِ تر ؟
تر و خشکت کنم آن سان که فراموش کنی
آن شَفَقّت ها کز مادر دیدیّ و پدر
شب اگر بینم کز خواب گران گشته سرت
سینه پیش آرم تا تکیه دهی بروی سر
نفس آهسته کشم دیده به هم نگذارم
تا تو بر سینه ام آرامی شب تا به سحر
ور دلم خواست که یک بوسه به موی تو زنم
آن چنان نرم زنم کت نشود هیچ خبر
شب بپوشانم رویِ تو چو یک کدبانو
صبح برچینم جایِ تو چو یک خدمتگر
چشم از خواب چو بگشودی پیشِ تو نَهَم
سینی نان و پنیر و کره و شیر و شکر
شانه و آینه و هوله و صابون و گلاب
جمله با سینیِ دیگر نهمت در محضر
آب ریزم که بشویی رخِ همچون قمرت
آن که ناشُسته بَرَد آبِ رخِ شمس و قمر
خود زنم شانه سرِ زلفِ دلارایِ تُرا
نرم و هموار که یک مو نکند شانه هدر
بِسترِ خوابِ من ار تودۀ خاکستر بود
از پیِ خوابِ تو آماده کنم تختِ فنر
صندلی های تُرا نیز فنردار کنیم
صندلی های فنردار بُوَد راحت تر
آرم از بهر تو مشّاق و معلّم لیکِن
درس و مشقت را خود گیرم در تحتِ نظر
سعیِ استاد به کارِ تو نه چون سعیِ من است
دایه هر قدر بُوَد خوب ، نگردد مادر
هر قَدَر خسته کند مشغلۀ روز مرا
شب ز تعلیمِ تو غفلت نکنم هیچ قَدَر
چشم بر هم نزنم گرچه مرا خواب آید
تا تو درسِ خود پاکیزه نمایی از بر
صد غلط داشته باشی همه را می گویم
گربه یک بار نفهمیدی یک بارِ دگر
از کتاب و قلم و قیچی و چاقو و دوات
هر چه دارم به تو خواهم داد ای شوخ پسر
هفته یی یک شب از بهرِ نشاطِ دلِ تو
تار و سنتور فراهم کنم و رامشگر
جمعه ها پول درشه دهمت تا بروی
گه معینیّه ، گهی شِمران ، گه قصرِ قَجَر
ور کنی گاهی در کوه و کمر قصدِ شکار
از پس و پیشِ تو بشتابم در کوه و کمر
هم انیسِ شبِ من باشی و هم مونسِ روز
هم رفیقِ سفرم گردی و هم یارِ حضر
شب که از درس شدی خسته و از مشق کسل
نقل گویم به تو از روی تواریخ و سِیر
قصّه ها بهر تو خوانم که بَرَش هیچ بُوَد
به علی قصۀ عثمان و ابوبکر و عُمَر
یک دو سالی که شوی مهمان در خانۀ من
مرد آراسته یی کردی با فضل و هنر
عربی خوان و زبان دان شوی و تاریخی
صاحبِ بهره ز فقه و ز حدیث و ز خبر
خط نویسی که اگر بیند امیرُالکُتاب
کند فرار که به نوشته یی از وی بهتر
شعر گویی که اگر بشنود آقای مَلِک
آفرین گوید بر شاعر و شاعر پرور
داخلِ خدمتِ دولت کنمت چندی بعد
آیی از جملۀ اعضای دوائر به شُمَر
ابتدا گردی نبّات و سپس آرشیویست
بعد منشی شوی و بعد رئیسِ دفتر
گر خدا خواست رئیس الوزرا نیز شوی
من چنین دیده ام اندر نَفَسِ خویش اثر
آنچه در کارِ تو از دستِ من آید اینست
بیش از این آرزویی در دل تو هست مگر ؟
ایرج میرزا : مثنوی ها
شاعر این بیت ها را گِرداگِردِ تصویرِ خویش نوشته است
من آن ساعت که از مادر بزادم
به دام مهر و چنگ مه فتادم
مرا گفتند مهر و مه دو خادم
به نوبت روز و شب بر من مُلازم
یکی ماما یکی لالای من شد
سر زانوی این دو جای من شد
به من گفتند کاین لالا و ماما
کُهن خدمتگزارانند بر ما
نیاکان تو را هم این دو بودند
که روز و شب پرستاری نمودند
توهم از این دو یابی پرورش ها
خوری از سفره اینان خورش ها
گرفتم بیش راه زندگانی
ز طفلی پا نهادم در جوانی
ز یک تا سن سیّ و چِل رسیدم
خودی آراستم ، قدّی کشیدم
به زیورها همی کردم مزین
برون و اندرون خانه من
لبم از لعل شد دندان ز لُولُو
ز نقدِ عمر جیب و جَیب مملو
دو چشم از جزع و دو گونه ز مرجان
گهرهای فراوان هشته در جان
ز عنبر موی کردم از صدف گوش
ز سیم ساده آکندم بُنا گوش
چوکم کم صاحب این مایه گشتم
رفیق دختر همسایه گشتم
بنای شهوت و مستی نهادم
زمام دل به دست نفس دادم
دو خادم یافتندم غافل و مست
برای غارتم گشتند هم دست
چو آگاه از درون بیت بودم
اثاث البیت را یک یک ربودند
یکی شب آمد و لعل لبم برد
یکی روز آمد و رختِ شبم برد
یکی از نقد عمرم کاست کم کم
یکی از گوهر جانم دمادم
دو جِزع و سی و دو لُوءلُوء شد از چنگ
یکی از شیشه و آن دیگر از سنگ
چه گویم خود چه ها آمد به روزم
چسان کردند کم کم مایه سوزم
تهی شد خانه ، خالی ماند دستم
به پنجاه و سه سال اینم که هستم
نه احساسات من باقی نه افکار
همانا صورتی هستم به دیوار
سپارم نوجوانان وطن را
که گاهی بنگرند این عکس من را
ز کَیدِ مهر و مه غافل نمانند
جوانی را به غفلت نگذرانند
به دام مهر و چنگ مه فتادم
مرا گفتند مهر و مه دو خادم
به نوبت روز و شب بر من مُلازم
یکی ماما یکی لالای من شد
سر زانوی این دو جای من شد
به من گفتند کاین لالا و ماما
کُهن خدمتگزارانند بر ما
نیاکان تو را هم این دو بودند
که روز و شب پرستاری نمودند
توهم از این دو یابی پرورش ها
خوری از سفره اینان خورش ها
گرفتم بیش راه زندگانی
ز طفلی پا نهادم در جوانی
ز یک تا سن سیّ و چِل رسیدم
خودی آراستم ، قدّی کشیدم
به زیورها همی کردم مزین
برون و اندرون خانه من
لبم از لعل شد دندان ز لُولُو
ز نقدِ عمر جیب و جَیب مملو
دو چشم از جزع و دو گونه ز مرجان
گهرهای فراوان هشته در جان
ز عنبر موی کردم از صدف گوش
ز سیم ساده آکندم بُنا گوش
چوکم کم صاحب این مایه گشتم
رفیق دختر همسایه گشتم
بنای شهوت و مستی نهادم
زمام دل به دست نفس دادم
دو خادم یافتندم غافل و مست
برای غارتم گشتند هم دست
چو آگاه از درون بیت بودم
اثاث البیت را یک یک ربودند
یکی شب آمد و لعل لبم برد
یکی روز آمد و رختِ شبم برد
یکی از نقد عمرم کاست کم کم
یکی از گوهر جانم دمادم
دو جِزع و سی و دو لُوءلُوء شد از چنگ
یکی از شیشه و آن دیگر از سنگ
چه گویم خود چه ها آمد به روزم
چسان کردند کم کم مایه سوزم
تهی شد خانه ، خالی ماند دستم
به پنجاه و سه سال اینم که هستم
نه احساسات من باقی نه افکار
همانا صورتی هستم به دیوار
سپارم نوجوانان وطن را
که گاهی بنگرند این عکس من را
ز کَیدِ مهر و مه غافل نمانند
جوانی را به غفلت نگذرانند
ایرج میرزا : قطعه ها
حکایت خلعت
نهج البلاغه : خطبه ها
تشویق به عمل نیکو
و من خطبة له عليهالسلام في الحث على العمل الصالح
رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعَى
وَ دُعِيَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا
وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا
رَاقَبَ رَبَّهُ
وَ خَافَ ذَنْبَهُ
قَدَّمَ خَالِصاً
وَ عَمِلَ صَالِحاً
اِكْتَسَبَ مَذْخُوراً
وَ اِجْتَنَبَ مَحْذُوراً
وَ رَمَى غَرَضاً
وَ أَحْرَزَ عِوَضاً
كَابَرَ هَوَاهُ
وَ كَذَّبَ مُنَاهُ
جَعَلَ اَلصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجَاتِهِ
وَ اَلتَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ
رَكِبَ اَلطَّرِيقَةَ اَلْغَرَّاءَ
وَ لَزِمَ اَلْمَحَجَّةَ اَلْبَيْضَاءَ
اِغْتَنَمَ اَلْمَهَلَ
وَ بَادَرَ اَلْأَجَلَ
وَ تَزَوَّدَ مِنَ اَلْعَمَلِ
رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعَى
وَ دُعِيَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا
وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا
رَاقَبَ رَبَّهُ
وَ خَافَ ذَنْبَهُ
قَدَّمَ خَالِصاً
وَ عَمِلَ صَالِحاً
اِكْتَسَبَ مَذْخُوراً
وَ اِجْتَنَبَ مَحْذُوراً
وَ رَمَى غَرَضاً
وَ أَحْرَزَ عِوَضاً
كَابَرَ هَوَاهُ
وَ كَذَّبَ مُنَاهُ
جَعَلَ اَلصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجَاتِهِ
وَ اَلتَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ
رَكِبَ اَلطَّرِيقَةَ اَلْغَرَّاءَ
وَ لَزِمَ اَلْمَحَجَّةَ اَلْبَيْضَاءَ
اِغْتَنَمَ اَلْمَهَلَ
وَ بَادَرَ اَلْأَجَلَ
وَ تَزَوَّدَ مِنَ اَلْعَمَلِ
نهج البلاغه : خطبه ها
بیان فضیلت های خود و فتنه بنی امیه
و من خطبة له عليهالسلام و فيها ينبّه أمير المؤمنين على فضله و علمه و يبيّن فتنة بني أمية
أَمَّا بَعْدَ حَمْدِ اَللَّهِ وَ اَلثَّنَاءِ عَلَيْهِ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ
فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ اَلْفِتْنَةِ
وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي
بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَ اِشْتَدَّ كَلَبُهَا
فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي
فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لاَ تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اَلسَّاعَةِ
وَ لاَ عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلاَّ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا
وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا
وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا
وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلاً
وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً
وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِي وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ اَلْأُمُورِ وَ حَوَازِبُ اَلْخُطُوبِ
لَأَطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ اَلسَّائِلِينَ
وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ اَلْمَسْئُولِينَ
وَ ذَلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ
وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ
وَ ضَاقَتِ اَلدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً
تَسْتَطِيلُونَ مَعَهُ أَيَّامَ اَلْبَلاَءِ عَلَيْكُمْ
حَتَّى يَفْتَحَ اَللَّهُ لِبَقِيَّةِ اَلْأَبْرَارِ مِنْكُمْ
إِنَّ اَلْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ
وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ
يُنْكَرْنَ مُقْبِلاَتٍ
وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ
يَحُمْنَ حَوْمَ اَلرِّيَاحِ
يُصِبْنَ بَلَداً وَ يُخْطِئْنَ بَلَداً
أَلاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ اَلْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ
فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا
وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا
وَ أَصَابَ اَلْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا
وَ أَخْطَأَ اَلْبَلاَءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا
وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي
كَالنَّابِ اَلضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِيهَا
وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا
وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا
وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا
لاَ يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لاَ يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلاَّ نَافِعاً لَهُمْ
أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ
وَ لاَ يَزَالُ بَلاَؤُهُمْ عَنْكُمْ حَتَّى لاَ يَكُونَ اِنْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلاَّ كَانْتِصَارِ اَلْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ
وَ اَلصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ
تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً
وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً
لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى
وَ لاَ عَلَمٌ يُرَى
نَحْنُ أَهْلَ اَلْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ
وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ
ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اَللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ اَلْأَدِيمِ
بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً
وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لاَ يُعْطِيهِمْ إِلاَّ اَلسَّيْفَ
وَ لاَ يُحْلِسُهُمْ إِلاَّ اَلْخَوْفَ
فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً
وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ
لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ اَلْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلاَ يُعْطُونِيهِ
أَمَّا بَعْدَ حَمْدِ اَللَّهِ وَ اَلثَّنَاءِ عَلَيْهِ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ
فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ اَلْفِتْنَةِ
وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي
بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَ اِشْتَدَّ كَلَبُهَا
فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي
فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لاَ تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اَلسَّاعَةِ
وَ لاَ عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلاَّ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا
وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا
وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا
وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلاً
وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً
وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِي وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ اَلْأُمُورِ وَ حَوَازِبُ اَلْخُطُوبِ
لَأَطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ اَلسَّائِلِينَ
وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ اَلْمَسْئُولِينَ
وَ ذَلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ
وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ
وَ ضَاقَتِ اَلدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً
تَسْتَطِيلُونَ مَعَهُ أَيَّامَ اَلْبَلاَءِ عَلَيْكُمْ
حَتَّى يَفْتَحَ اَللَّهُ لِبَقِيَّةِ اَلْأَبْرَارِ مِنْكُمْ
إِنَّ اَلْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ
وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ
يُنْكَرْنَ مُقْبِلاَتٍ
وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ
يَحُمْنَ حَوْمَ اَلرِّيَاحِ
يُصِبْنَ بَلَداً وَ يُخْطِئْنَ بَلَداً
أَلاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ اَلْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ
فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا
وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا
وَ أَصَابَ اَلْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا
وَ أَخْطَأَ اَلْبَلاَءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا
وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي
كَالنَّابِ اَلضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِيهَا
وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا
وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا
وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا
لاَ يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لاَ يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلاَّ نَافِعاً لَهُمْ
أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ
وَ لاَ يَزَالُ بَلاَؤُهُمْ عَنْكُمْ حَتَّى لاَ يَكُونَ اِنْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلاَّ كَانْتِصَارِ اَلْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ
وَ اَلصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ
تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً
وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً
لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى
وَ لاَ عَلَمٌ يُرَى
نَحْنُ أَهْلَ اَلْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ
وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ
ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اَللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ اَلْأَدِيمِ
بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً
وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لاَ يُعْطِيهِمْ إِلاَّ اَلسَّيْفَ
وَ لاَ يُحْلِسُهُمْ إِلاَّ اَلْخَوْفَ
فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً
وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ
لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ اَلْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلاَ يُعْطُونِيهِ
نهج البلاغه : خطبه ها
بیان حوادث سخت آينده
و من خطبة له عليهالسلام و هي إحدى الخطب المشتملة على الملاحم
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْأَوَّلِ قَبْلَ كُلِّ أَوَّلٍ
وَ اَلْآخِرِ بَعْدَ كُلِّ آخِرٍ
وَ بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ أَوَّلَ لَهُ
وَ بِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ آخِرَ لَهُ
وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا اَلسِّرُّ اَلْإِعْلاَنَ
وَ اَلْقَلْبُ اَللِّسَانَ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاٰ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقٰاقِي
وَ لاَ يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَانِي
وَ لاَ تَتَرَامَوْا بِالْأَبْصَارِ عِنْدَ مَا تَسْمَعُونَهُ مِنِّي
فَوَالَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ
وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ
إِنَّ اَلَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ اَلنَّبِيِّ اَلْأُمِّيِّ صلىاللهعليهوآله
مَا كَذَبَ اَلْمُبَلِّغُ وَ لاَ جَهِلَ اَلسَّامِعُ
لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ
قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ
وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ
فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ
وَ اِشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ
وَ ثَقُلَتْ فِي اَلْأَرْضِ وَطْأَتُهُ
عَضَّتِ اَلْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا
وَ مَاجَتِ اَلْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا
وَ بَدَا مِنَ اَلْأَيَّامِ كُلُوحُهَا
وَ مِنَ اَللَّيَالِي كُدُوحُهَا
فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ
وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ
وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ
عُقِدَتْ رَايَاتُ اَلْفِتَنِ اَلْمُعْضِلَةِ
وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ
وَ اَلْبَحْرِ اَلْمُلْتَطِمِ
هَذَا
وَ كَمْ يَخْرِقُ اَلْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ
وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ
وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ اَلْقُرُونُ بِالْقُرُونِ
وَ يُحْصَدُ اَلْقَائِمُ
وَ يُحْطَمُ اَلْمَحْصُودُ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْأَوَّلِ قَبْلَ كُلِّ أَوَّلٍ
وَ اَلْآخِرِ بَعْدَ كُلِّ آخِرٍ
وَ بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ أَوَّلَ لَهُ
وَ بِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لاَ آخِرَ لَهُ
وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا اَلسِّرُّ اَلْإِعْلاَنَ
وَ اَلْقَلْبُ اَللِّسَانَ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاٰ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقٰاقِي
وَ لاَ يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَانِي
وَ لاَ تَتَرَامَوْا بِالْأَبْصَارِ عِنْدَ مَا تَسْمَعُونَهُ مِنِّي
فَوَالَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ
وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ
إِنَّ اَلَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ اَلنَّبِيِّ اَلْأُمِّيِّ صلىاللهعليهوآله
مَا كَذَبَ اَلْمُبَلِّغُ وَ لاَ جَهِلَ اَلسَّامِعُ
لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ
قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ
وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ
فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ
وَ اِشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ
وَ ثَقُلَتْ فِي اَلْأَرْضِ وَطْأَتُهُ
عَضَّتِ اَلْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا
وَ مَاجَتِ اَلْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا
وَ بَدَا مِنَ اَلْأَيَّامِ كُلُوحُهَا
وَ مِنَ اَللَّيَالِي كُدُوحُهَا
فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ
وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ
وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ
عُقِدَتْ رَايَاتُ اَلْفِتَنِ اَلْمُعْضِلَةِ
وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ
وَ اَلْبَحْرِ اَلْمُلْتَطِمِ
هَذَا
وَ كَمْ يَخْرِقُ اَلْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ
وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ
وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُّ اَلْقُرُونُ بِالْقُرُونِ
وَ يُحْصَدُ اَلْقَائِمُ
وَ يُحْطَمُ اَلْمَحْصُودُ
نهج البلاغه : خطبه ها
خبر از آينده خونين بصره
و من خطبة له عليهالسلام تجري هذا المجرى
و فيها ذكر يوم القيامة و أحوال الناس المقبلة يوم القيامة
وَ ذَلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اَللَّهُ فِيهِ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ لِنِقَاشِ اَلْحِسَابِ
وَ جَزَاءِ اَلْأَعْمَالِ
خُضُوعاً قِيَاماً
قَدْ أَلْجَمَهُمُ اَلْعَرَقُ
وَ رَجَفَتْ بِهِمُ اَلْأَرْضُ
فَأَحْسَنُهُمْ حَالاً مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعاً
وَ لِنَفْسِهِ مُتَّسَعاً
حال مقبلة على الناس
و منها فِتَنٌ كَقِطَعِ اَللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ
لاَ تَقُومُ لَهَا قَائِمَةٌ
وَ لاَ تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ
تَأْتِيكُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً
يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا
وَ يَجْهَدُهَا رَاكِبُهَا
أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ كَلَبُهُمْ
قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ
يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ اَلْمُتَكَبِّرِينَ
فِي اَلْأَرْضِ مَجْهُولُونَ
وَ فِي اَلسَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ
فَوَيْلٌ لَكِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذَلِكِ مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ اَللَّهِ
لاَ رَهَجَ لَهُ وَ لاَ حَسَّ
وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُكِ بِالْمَوْتِ اَلْأَحْمَرِ
وَ اَلْجُوعِ اَلْأَغْبَرِ
و فيها ذكر يوم القيامة و أحوال الناس المقبلة يوم القيامة
وَ ذَلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اَللَّهُ فِيهِ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ لِنِقَاشِ اَلْحِسَابِ
وَ جَزَاءِ اَلْأَعْمَالِ
خُضُوعاً قِيَاماً
قَدْ أَلْجَمَهُمُ اَلْعَرَقُ
وَ رَجَفَتْ بِهِمُ اَلْأَرْضُ
فَأَحْسَنُهُمْ حَالاً مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعاً
وَ لِنَفْسِهِ مُتَّسَعاً
حال مقبلة على الناس
و منها فِتَنٌ كَقِطَعِ اَللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ
لاَ تَقُومُ لَهَا قَائِمَةٌ
وَ لاَ تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ
تَأْتِيكُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً
يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا
وَ يَجْهَدُهَا رَاكِبُهَا
أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ كَلَبُهُمْ
قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ
يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ اَلْمُتَكَبِّرِينَ
فِي اَلْأَرْضِ مَجْهُولُونَ
وَ فِي اَلسَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ
فَوَيْلٌ لَكِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذَلِكِ مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ اَللَّهِ
لاَ رَهَجَ لَهُ وَ لاَ حَسَّ
وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُكِ بِالْمَوْتِ اَلْأَحْمَرِ
وَ اَلْجُوعِ اَلْأَغْبَرِ
نهج البلاغه : خطبه ها
تشویق به زهد
و من خطبة له عليهالسلام في التزهيد في الدنيا
أَيُّهَا اَلنَّاسُ اُنْظُرُوا إِلَى اَلدُّنْيَا نَظَرَ اَلزَّاهِدِينَ فِيهَا
اَلصَّادِفِينَ عَنْهَا
فَإِنَّهَا وَ اَللَّهِ عَمَّا قَلِيلٍ تُزِيلُ اَلثَّاوِيَ اَلسَّاكِنَ
وَ تَفْجَعُ اَلْمُتْرَفَ اَلآْمِنَ
لاَ يَرْجِعُ مَا تَوَلَّى مِنْهَا فَأَدْبَرَ
وَ لاَ يُدْرَى مَا هُوَ آتٍ مِنْهَا فَيُنْتَظَرَ
سُرُورُهَا مَشُوبٌ بِالْحُزْنِ
وَ جَلَدُ اَلرِّجَالِ فِيهَا إِلَى اَلضَّعْفِ وَ اَلْوَهْنِ
فَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ مَا يُعْجِبُكُمْ فِيهَا
لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكُمْ مِنْهَا
رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَرَ
وَ اِعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ
فَكَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ اَلدُّنْيَا عَنْ قَلِيلٍ لَمْ يَكُنْ
وَ كَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ اَلْآخِرَةِ عَمَّا قَلِيلٍ لَمْ يَزَلْ
وَ كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ
وَ كُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ
وَ كُلُّ آتٍ قَرِيبٌ دَانٍ
صفة العالم
و منها اَلْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ
وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ
وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ اَلرِّجَالِ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى لَعَبْداً وَكَلَهُ اَللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ
جَائِراً عَنْ قَصْدِ اَلسَّبِيلِ
سَائِراً بِغَيْرِ دَلِيلٍ
إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ اَلدُّنْيَا عَمِلَ
وَ إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ اَلْآخِرَةِ كَسِلَ
كَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَيْهِ
وَ كَأَنَّ مَا وَنَى فِيهِ سَاقِطٌ عَنْهُ
آخر الزمان
و منها وَ ذَلِكَ زَمَانٌ لاَ يَنْجُو فِيهِ إِلاَّ كُلُّ مُؤْمِنٍ نُوَمَةٍ
إِنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ
وَ إِنْ غَابَ لَمْ يُفْتَقَدْ
أُولَئِكَ مَصَابِيحُ اَلْهُدَى
وَ أَعْلاَمُ اَلسُّرَى
لَيْسُوا بِالْمَسَايِيحِ
وَ لاَ اَلْمَذَايِيعِ اَلْبُذُرِ
أُولَئِكَ يَفْتَحُ اَللَّهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ
وَ يَكْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ اَلْإِسْلاَمُ كَمَا يُكْفَأُ اَلْإِنَاءُ بِمَا فِيهِ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ
وَ لَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيَكُمْ
وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيٰاتٍ وَ إِنْ كُنّٰا لَمُبْتَلِينَ
قال السيد الشريف الرضي أما قوله عليهالسلام كل مؤمن نومة
فإنما أراد به الخامل الذكر القليل الشر
و المساييح جمع مسياح و هو الذي يسيح بين الناس بالفساد و النمائم
و المذاييع جمع مذياع و هو الذي إذا سمع لغيره بفاحشة أذاعها و نوه بها
و البذر جمع بذور و هو الذي يكثر سفهه و يلغو منطقه
أَيُّهَا اَلنَّاسُ اُنْظُرُوا إِلَى اَلدُّنْيَا نَظَرَ اَلزَّاهِدِينَ فِيهَا
اَلصَّادِفِينَ عَنْهَا
فَإِنَّهَا وَ اَللَّهِ عَمَّا قَلِيلٍ تُزِيلُ اَلثَّاوِيَ اَلسَّاكِنَ
وَ تَفْجَعُ اَلْمُتْرَفَ اَلآْمِنَ
لاَ يَرْجِعُ مَا تَوَلَّى مِنْهَا فَأَدْبَرَ
وَ لاَ يُدْرَى مَا هُوَ آتٍ مِنْهَا فَيُنْتَظَرَ
سُرُورُهَا مَشُوبٌ بِالْحُزْنِ
وَ جَلَدُ اَلرِّجَالِ فِيهَا إِلَى اَلضَّعْفِ وَ اَلْوَهْنِ
فَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ مَا يُعْجِبُكُمْ فِيهَا
لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكُمْ مِنْهَا
رَحِمَ اَللَّهُ اِمْرَأً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَرَ
وَ اِعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ
فَكَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ اَلدُّنْيَا عَنْ قَلِيلٍ لَمْ يَكُنْ
وَ كَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ اَلْآخِرَةِ عَمَّا قَلِيلٍ لَمْ يَزَلْ
وَ كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ
وَ كُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ
وَ كُلُّ آتٍ قَرِيبٌ دَانٍ
صفة العالم
و منها اَلْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ
وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ
وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ اَلرِّجَالِ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى لَعَبْداً وَكَلَهُ اَللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ
جَائِراً عَنْ قَصْدِ اَلسَّبِيلِ
سَائِراً بِغَيْرِ دَلِيلٍ
إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ اَلدُّنْيَا عَمِلَ
وَ إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ اَلْآخِرَةِ كَسِلَ
كَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَيْهِ
وَ كَأَنَّ مَا وَنَى فِيهِ سَاقِطٌ عَنْهُ
آخر الزمان
و منها وَ ذَلِكَ زَمَانٌ لاَ يَنْجُو فِيهِ إِلاَّ كُلُّ مُؤْمِنٍ نُوَمَةٍ
إِنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ
وَ إِنْ غَابَ لَمْ يُفْتَقَدْ
أُولَئِكَ مَصَابِيحُ اَلْهُدَى
وَ أَعْلاَمُ اَلسُّرَى
لَيْسُوا بِالْمَسَايِيحِ
وَ لاَ اَلْمَذَايِيعِ اَلْبُذُرِ
أُولَئِكَ يَفْتَحُ اَللَّهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ
وَ يَكْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ اَلْإِسْلاَمُ كَمَا يُكْفَأُ اَلْإِنَاءُ بِمَا فِيهِ
أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ
وَ لَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيَكُمْ
وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ إِنَّ فِي ذٰلِكَ لَآيٰاتٍ وَ إِنْ كُنّٰا لَمُبْتَلِينَ
قال السيد الشريف الرضي أما قوله عليهالسلام كل مؤمن نومة
فإنما أراد به الخامل الذكر القليل الشر
و المساييح جمع مسياح و هو الذي يسيح بين الناس بالفساد و النمائم
و المذاييع جمع مذياع و هو الذي إذا سمع لغيره بفاحشة أذاعها و نوه بها
و البذر جمع بذور و هو الذي يكثر سفهه و يلغو منطقه
نهج البلاغه : خطبه ها
خبر از حوادث سخت آينده
و من خطبة له عليهالسلام و هي من خطب الملاحم
اللّه تعالى اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ
وَ اَلظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ
خَلَقَ اَلْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ
إِذْ كَانَتِ اَلرَّوِيَّاتُ لاَ تَلِيقُ إِلاَّ بِذَوِي اَلضَّمَائِرِ وَ لَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ
خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ اَلسُّتُرَاتِ
وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ اَلسَّرِيرَاتِ
وَ مِنْهَا فِي ذِكْرِ اَلنَّبِيِّ صلىاللهعليهوآلهوسلم
اِخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ اَلْأَنْبِيَاءِ
وَ مِشْكَاةِ اَلضِّيَاءِ
وَ ذُؤَابَةِ اَلْعَلْيَاءِ
وَ سُرَّةِ اَلْبَطْحَاءِ
وَ مَصَابِيحِ اَلظُّلْمَةِ
وَ يَنَابِيعِ اَلْحِكْمَةِ
فتنة بني أمية و منها طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ
قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ
وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ
يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ اَلْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ
مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ اَلْغَفْلَةِ
وَ مَوَاطِنَ اَلْحَيْرَةِ
لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ اَلْحِكْمَةِ
وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ اَلْعُلُومِ اَلثَّاقِبَةِ
فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَالْأَنْعَامِ اَلسَّائِمَةِ
وَ اَلصُّخُورِ اَلْقَاسِيَةِ
قَدِ اِنْجَابَتِ اَلسَّرَائِرُ لِأَهْلِ اَلْبَصَائِرِ
وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ اَلْحَقِّ لِخَابِطِهَا
وَ أَسْفَرَتِ اَلسَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا
وَ ظَهَرَتِ اَلْعَلاَمَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا
مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلاَ أَرْوَاحٍ
وَ أَرْوَاحاً بِلاَ أَشْبَاحٍ
وَ نُسَّاكاً بِلاَ صَلاَحٍ
وَ تُجَّاراً بِلاَ أَرْبَاحٍ
وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً
وَ شُهُوداً غُيَّباً
وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ
وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ
وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ
رَايَةُ ضَلاَلٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا
وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا
تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا
وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا
قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ اَلْمِلَّةِ
قَائِمٌ عَلَى اَلضِّلَّةِ
فَلاَ يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْكُمْ إِلاَّ ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ اَلْقِدْرِ
أَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ اَلْعِكْمِ
تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ اَلْأَدِيمِ
وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ اَلْحَصِيدِ
وَ تَسْتَخْلِصُ اَلْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اِسْتِخْلاَصَ اَلطَّيْرِ اَلْحَبَّةَ اَلْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ اَلْحَبِّ
أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ اَلْمَذَاهِبُ
وَ تَتِيهُ بِكُمُ اَلْغَيَاهِبُ
وَ تَخْدَعُكُمُ اَلْكَوَاذِبُ
وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ
وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ
فَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتٰابٌ
وَ لِكُلِّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ
فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ
وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ
وَ اِسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ
وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ
وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ
وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ
فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ اَلْأَمْرَ فَلْقَ اَلْخَرَزَةِ
وَ قَرَفَهُ قَرْفَ اَلصَّمْغَةِ
فَعِنْدَ ذَلِكَ أَخَذَ اَلْبَاطِلُ مَآخِذَهُ
وَ رَكِبَ اَلْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ
وَ عَظُمَتِ اَلطَّاغِيَةُ
وَ قَلَّتِ اَلدَّاعِيَةُ
وَ صَالَ اَلدَّهْرُ صِيَالَ اَلسَّبُعِ اَلْعَقُورِ
وَ هَدَرَ فَنِيقُ اَلْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ
وَ تَوَاخَى اَلنَّاسُ عَلَى اَلْفُجُورِ
وَ تَهَاجَرُوا عَلَى اَلدِّينِ
وَ تَحَابُّوا عَلَى اَلْكَذِبِ
وَ تَبَاغَضُوا عَلَى اَلصِّدْقِ
فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ اَلْوَلَدُ غَيْظاً
وَ اَلْمَطَرُ قَيْظاً
وَ تَفِيضُ اَللِّئَامُ فَيْضاً
وَ تَغِيضُ اَلْكِرَامُ غَيْضاً
وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ ذِئَاباً
وَ سَلاَطِينُهُ سِبَاعاً
وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالاً
وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً
وَ غَارَ اَلصِّدْقُ
وَ فَاضَ اَلْكَذِبُ
وَ اُسْتُعْمِلَتِ اَلْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ
وَ تَشَاجَرَ اَلنَّاسُ بِالْقُلُوبِ
وَ صَارَ اَلْفُسُوقُ نَسَباً
وَ اَلْعَفَافُ عَجَباً
وَ لُبِسَ اَلْإِسْلاَمُ لُبْسَ اَلْفَرْوِ مَقْلُوباً
اللّه تعالى اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ
وَ اَلظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ
خَلَقَ اَلْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ
إِذْ كَانَتِ اَلرَّوِيَّاتُ لاَ تَلِيقُ إِلاَّ بِذَوِي اَلضَّمَائِرِ وَ لَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ
خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ اَلسُّتُرَاتِ
وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ اَلسَّرِيرَاتِ
وَ مِنْهَا فِي ذِكْرِ اَلنَّبِيِّ صلىاللهعليهوآلهوسلم
اِخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ اَلْأَنْبِيَاءِ
وَ مِشْكَاةِ اَلضِّيَاءِ
وَ ذُؤَابَةِ اَلْعَلْيَاءِ
وَ سُرَّةِ اَلْبَطْحَاءِ
وَ مَصَابِيحِ اَلظُّلْمَةِ
وَ يَنَابِيعِ اَلْحِكْمَةِ
فتنة بني أمية و منها طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ
قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ
وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ
يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ اَلْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ
مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ اَلْغَفْلَةِ
وَ مَوَاطِنَ اَلْحَيْرَةِ
لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ اَلْحِكْمَةِ
وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ اَلْعُلُومِ اَلثَّاقِبَةِ
فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَالْأَنْعَامِ اَلسَّائِمَةِ
وَ اَلصُّخُورِ اَلْقَاسِيَةِ
قَدِ اِنْجَابَتِ اَلسَّرَائِرُ لِأَهْلِ اَلْبَصَائِرِ
وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ اَلْحَقِّ لِخَابِطِهَا
وَ أَسْفَرَتِ اَلسَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا
وَ ظَهَرَتِ اَلْعَلاَمَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا
مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلاَ أَرْوَاحٍ
وَ أَرْوَاحاً بِلاَ أَشْبَاحٍ
وَ نُسَّاكاً بِلاَ صَلاَحٍ
وَ تُجَّاراً بِلاَ أَرْبَاحٍ
وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً
وَ شُهُوداً غُيَّباً
وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ
وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ
وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ
رَايَةُ ضَلاَلٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا
وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا
تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا
وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا
قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ اَلْمِلَّةِ
قَائِمٌ عَلَى اَلضِّلَّةِ
فَلاَ يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْكُمْ إِلاَّ ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ اَلْقِدْرِ
أَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ اَلْعِكْمِ
تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ اَلْأَدِيمِ
وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ اَلْحَصِيدِ
وَ تَسْتَخْلِصُ اَلْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اِسْتِخْلاَصَ اَلطَّيْرِ اَلْحَبَّةَ اَلْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ اَلْحَبِّ
أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ اَلْمَذَاهِبُ
وَ تَتِيهُ بِكُمُ اَلْغَيَاهِبُ
وَ تَخْدَعُكُمُ اَلْكَوَاذِبُ
وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ
وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ
فَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتٰابٌ
وَ لِكُلِّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ
فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ
وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ
وَ اِسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ
وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ
وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ
وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ
فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ اَلْأَمْرَ فَلْقَ اَلْخَرَزَةِ
وَ قَرَفَهُ قَرْفَ اَلصَّمْغَةِ
فَعِنْدَ ذَلِكَ أَخَذَ اَلْبَاطِلُ مَآخِذَهُ
وَ رَكِبَ اَلْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ
وَ عَظُمَتِ اَلطَّاغِيَةُ
وَ قَلَّتِ اَلدَّاعِيَةُ
وَ صَالَ اَلدَّهْرُ صِيَالَ اَلسَّبُعِ اَلْعَقُورِ
وَ هَدَرَ فَنِيقُ اَلْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ
وَ تَوَاخَى اَلنَّاسُ عَلَى اَلْفُجُورِ
وَ تَهَاجَرُوا عَلَى اَلدِّينِ
وَ تَحَابُّوا عَلَى اَلْكَذِبِ
وَ تَبَاغَضُوا عَلَى اَلصِّدْقِ
فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ اَلْوَلَدُ غَيْظاً
وَ اَلْمَطَرُ قَيْظاً
وَ تَفِيضُ اَللِّئَامُ فَيْضاً
وَ تَغِيضُ اَلْكِرَامُ غَيْضاً
وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ ذِئَاباً
وَ سَلاَطِينُهُ سِبَاعاً
وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالاً
وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً
وَ غَارَ اَلصِّدْقُ
وَ فَاضَ اَلْكَذِبُ
وَ اُسْتُعْمِلَتِ اَلْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ
وَ تَشَاجَرَ اَلنَّاسُ بِالْقُلُوبِ
وَ صَارَ اَلْفُسُوقُ نَسَباً
وَ اَلْعَفَافُ عَجَباً
وَ لُبِسَ اَلْإِسْلاَمُ لُبْسَ اَلْفَرْوِ مَقْلُوباً
نهج البلاغه : خطبه ها
پند دادن مردم
و من خطبة له عليهالسلام و فيها مواعظ للناس
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْوَاصِلِ اَلْحَمْدَ بِالنِّعَمِ
وَ اَلنِّعَمَ بِالشُّكْرِ
نَحْمَدُهُ عَلَى آلاَئِهِ
كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلاَئِهِ
وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ اَلنُّفُوسِ اَلْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ اَلسِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ
وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ
وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ
عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ
وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ
وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ عَايَنَ اَلْغُيُوبَ
وَ وَقَفَ عَلَى اَلْمَوْعُودِ
إِيمَاناً نَفَى إِخْلاَصُهُ اَلشِّرْكَ
وَ يَقِينُهُ اَلشَّكَّ
وَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ
وَ أَنَّ مُحَمَّداً صلىاللهعليهوآلهوسلم عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ
شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ اَلْقَوْلَ
وَ تَرْفَعَانِ اَلْعَمَلَ
لاَ يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ
وَ لاَ يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ عَنْهُ
أُوصِيكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ اَلَّتِي هِيَ اَلزَّادُ وَ بِهَا اَلْمَعَاذُ
زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ
دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ
وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ
فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا
عِبَادَ اَللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اَللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ مَحَارِمَهُ
وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ
حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ
وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ
فَأَخَذُوا اَلرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ
وَ اَلرِّيَّ بِالظَّمَإِ
وَ اِسْتَقْرَبُوا اَلْأَجَلَ فَبَادَرُوا اَلْعَمَلَ
وَ كَذَّبُوا اَلْأَمَلَ فَلاَحَظُوا اَلْأَجَلَ
ثُمَّ إِنَّ اَلدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ وَ عَنَاءٍ
وَ غِيَرٍ وَ عِبَرٍ
فَمِنَ اَلْفَنَاءِ أَنَّ اَلدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لاَ تُخْطِئُ سِهَامُهُ
وَ لاَ تُؤْسَى جِرَاحُهُ
يَرْمِي اَلْحَيَّ بِالْمَوْتِ
وَ اَلصَّحِيحَ بِالسَّقَمِ
وَ اَلنَّاجِيَ بِالْعَطَبِ
آكِلٌ لاَ يَشْبَعُ
وَ شَارِبٌ لاَ يَنْقَعُ
وَ مِنَ اَلْعَنَاءِ أَنَّ اَلْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لاَ يَأْكُلُ
وَ يَبْنِي مَا لاَ يَسْكُنُ
ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى لاَ مَالاً حَمَلَ
وَ لاَ بِنَاءً نَقَلَ
وَ مِنْ غِيَرِهَا أَنَّكَ تَرَى اَلْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً
وَ اَلْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً
لَيْسَ ذَلِكَ إِلاَّ نَعِيماً زَلَّ وَ بُؤْساً نَزَلَ
وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ اَلْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ
فَلاَ أَمَلٌ يُدْرَكُ
وَ لاَ مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ
فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا
وَ أَظْمَأَ رِيَّهَا
وَ أَضْحَى فَيْئَهَا
لاَ جَاءٍ يُرَدُّ
وَ لاَ مَاضٍ يَرْتَدُّ
فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَقْرَبَ اَلْحَيَّ مِنَ اَلْمَيِّتِ لِلَحَاقِهِ بِهِ
وَ أَبْعَدَ اَلْمَيِّتَ مِنَ اَلْحَيِّ لاِنْقِطَاعِهِ عَنْهُ
إِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ اَلشَّرِّ إِلاَّ عِقَابُهُ
وَ لَيْسَ شَيْءٌ بِخَيْرٍ مِنَ اَلْخَيْرِ إِلاَّ ثَوَابُهُ
وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ اَلدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ
وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ اَلْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ
فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ اَلْعِيَانِ اَلسَّمَاعُ
وَ مِنَ اَلْغَيْبِ اَلْخَبَرُ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ اَلدُّنْيَا وَ زَادَ فِي اَلْآخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ اَلْآخِرَةِ وَ زَادَ فِي اَلدُّنْيَا
فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ
إِنَّ اَلَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ اَلَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ
وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ
فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ
وَ مَا ضَاقَ لِمَا اِتَّسَعَ
قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ
وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ
فَلاَ يَكُونَنَّ اَلْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ اَلْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ
مَعَ أَنَّهُ وَ اَللَّهِ لَقَدِ اِعْتَرَضَ اَلشَّكُّ وَ دَخِلَ اَلْيَقِينُ
حَتَّى كَأَنَّ اَلَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ
وَ كَأَنَّ اَلَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ
فَبَادِرُوا اَلْعَمَلَ
وَ خَافُوا بَغْتَةَ اَلْأَجَلِ
فَإِنَّهُ لاَ يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ اَلْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ اَلرِّزْقِ
مَا فَاتَ اَلْيَوْمَ مِنَ اَلرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ
وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ اَلْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ اَلْيَوْمَ رَجْعَتُهُ
اَلرَّجَاءُ مَعَ اَلْجَائِي
وَ اَلْيَأْسُ مَعَ اَلْمَاضِي
فَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْوَاصِلِ اَلْحَمْدَ بِالنِّعَمِ
وَ اَلنِّعَمَ بِالشُّكْرِ
نَحْمَدُهُ عَلَى آلاَئِهِ
كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلاَئِهِ
وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ اَلنُّفُوسِ اَلْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ اَلسِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ
وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ
وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ
عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ
وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ
وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ عَايَنَ اَلْغُيُوبَ
وَ وَقَفَ عَلَى اَلْمَوْعُودِ
إِيمَاناً نَفَى إِخْلاَصُهُ اَلشِّرْكَ
وَ يَقِينُهُ اَلشَّكَّ
وَ نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ
وَ أَنَّ مُحَمَّداً صلىاللهعليهوآلهوسلم عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ
شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ اَلْقَوْلَ
وَ تَرْفَعَانِ اَلْعَمَلَ
لاَ يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ
وَ لاَ يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ عَنْهُ
أُوصِيكُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ اَلَّتِي هِيَ اَلزَّادُ وَ بِهَا اَلْمَعَاذُ
زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ
دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ
وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ
فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا
عِبَادَ اَللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اَللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ مَحَارِمَهُ
وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ
حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ
وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ
فَأَخَذُوا اَلرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ
وَ اَلرِّيَّ بِالظَّمَإِ
وَ اِسْتَقْرَبُوا اَلْأَجَلَ فَبَادَرُوا اَلْعَمَلَ
وَ كَذَّبُوا اَلْأَمَلَ فَلاَحَظُوا اَلْأَجَلَ
ثُمَّ إِنَّ اَلدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ وَ عَنَاءٍ
وَ غِيَرٍ وَ عِبَرٍ
فَمِنَ اَلْفَنَاءِ أَنَّ اَلدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لاَ تُخْطِئُ سِهَامُهُ
وَ لاَ تُؤْسَى جِرَاحُهُ
يَرْمِي اَلْحَيَّ بِالْمَوْتِ
وَ اَلصَّحِيحَ بِالسَّقَمِ
وَ اَلنَّاجِيَ بِالْعَطَبِ
آكِلٌ لاَ يَشْبَعُ
وَ شَارِبٌ لاَ يَنْقَعُ
وَ مِنَ اَلْعَنَاءِ أَنَّ اَلْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لاَ يَأْكُلُ
وَ يَبْنِي مَا لاَ يَسْكُنُ
ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى لاَ مَالاً حَمَلَ
وَ لاَ بِنَاءً نَقَلَ
وَ مِنْ غِيَرِهَا أَنَّكَ تَرَى اَلْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً
وَ اَلْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً
لَيْسَ ذَلِكَ إِلاَّ نَعِيماً زَلَّ وَ بُؤْساً نَزَلَ
وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ اَلْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ
فَلاَ أَمَلٌ يُدْرَكُ
وَ لاَ مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ
فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا
وَ أَظْمَأَ رِيَّهَا
وَ أَضْحَى فَيْئَهَا
لاَ جَاءٍ يُرَدُّ
وَ لاَ مَاضٍ يَرْتَدُّ
فَسُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَقْرَبَ اَلْحَيَّ مِنَ اَلْمَيِّتِ لِلَحَاقِهِ بِهِ
وَ أَبْعَدَ اَلْمَيِّتَ مِنَ اَلْحَيِّ لاِنْقِطَاعِهِ عَنْهُ
إِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ اَلشَّرِّ إِلاَّ عِقَابُهُ
وَ لَيْسَ شَيْءٌ بِخَيْرٍ مِنَ اَلْخَيْرِ إِلاَّ ثَوَابُهُ
وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ اَلدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ
وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ اَلْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ
فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ اَلْعِيَانِ اَلسَّمَاعُ
وَ مِنَ اَلْغَيْبِ اَلْخَبَرُ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ اَلدُّنْيَا وَ زَادَ فِي اَلْآخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ اَلْآخِرَةِ وَ زَادَ فِي اَلدُّنْيَا
فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ
إِنَّ اَلَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ اَلَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ
وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ
فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ
وَ مَا ضَاقَ لِمَا اِتَّسَعَ
قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ
وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ
فَلاَ يَكُونَنَّ اَلْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ اَلْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ
مَعَ أَنَّهُ وَ اَللَّهِ لَقَدِ اِعْتَرَضَ اَلشَّكُّ وَ دَخِلَ اَلْيَقِينُ
حَتَّى كَأَنَّ اَلَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ
وَ كَأَنَّ اَلَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ
فَبَادِرُوا اَلْعَمَلَ
وَ خَافُوا بَغْتَةَ اَلْأَجَلِ
فَإِنَّهُ لاَ يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ اَلْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ اَلرِّزْقِ
مَا فَاتَ اَلْيَوْمَ مِنَ اَلرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ
وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ اَلْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ اَلْيَوْمَ رَجْعَتُهُ
اَلرَّجَاءُ مَعَ اَلْجَائِي
وَ اَلْيَأْسُ مَعَ اَلْمَاضِي
فَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ حَقَّ تُقٰاتِهِ وَ لاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
نهج البلاغه : خطبه ها
فلسفه بعثت خبر از آینده و اندرز به مردم
و من خطبة له عليهالسلام الغاية من البعثة
فَبَعَثَ اَللَّهُ مُحَمَّداً صلىاللهعليهوآله بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ اَلْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ
وَ مِنْ طَاعَةِ اَلشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ
بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ
لِيَعْلَمَ اَلْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ
وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ
وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ
فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ
وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ
وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ
وَ اِحْتَصَدَ مَنِ اِحْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ
الزمان المقبل
وَ إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ أَخْفَى مِنَ اَلْحَقِّ وَ لاَ أَظْهَرَ مِنَ اَلْبَاطِلِ
وَ لاَ أَكْثَرَ مِنَ اَلْكَذِبِ عَلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ
وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ اَلْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ
وَ لاَ أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ
وَ لاَ فِي اَلْبِلاَدِ شَيْءٌ أَنْكَرَ مِنَ اَلْمَعْرُوفِ وَ لاَ أَعْرَفَ مِنَ اَلْمُنْكَرِ
فَقَدْ نَبَذَ اَلْكِتَابَ حَمَلَتُهُ
وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ
فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ
وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ
لاَ يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ
فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِي ذَلِكَ اَلزَّمَانِ فِي اَلنَّاسِ وَ لَيْسَا فِيهِمْ
وَ مَعَهُمْ وَ لَيْسَا مَعَهُمْ
لِأَنَّ اَلضَّلاَلَةَ لاَ تُوَافِقُ اَلْهُدَى وَ إِنِ اِجْتَمَعَا
فَاجْتَمَعَ اَلْقَوْمُ عَلَى اَلْفُرْقَةِ
وَ اِفْتَرَقُوا عَلَى اَلْجَمَاعَةِ
كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ اَلْكِتَابِ وَ لَيْسَ اَلْكِتَابُ إِمَامَهُمْ
فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلاَّ اِسْمُهُ
وَ لاَ يَعْرِفُونَ إِلاَّ خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ
وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِينَ كُلَّ مُثْلَةٍ
وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اَللَّهِ فِرْيَةً
وَ جَعَلُوا فِي اَلْحَسَنَةِ عُقُوبَةَ اَلسَّيِّئَةِ
وَ إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَ تَغَيُّبِ آجَالِهِمْ
حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ اَلْمَوْعُودُ اَلَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ اَلْمَعْذِرَةُ
وَ تُرْفَعُ عَنْهُ اَلتَّوْبَةُ
وَ تَحُلُّ مَعَهُ اَلْقَارِعَةُ وَ اَلنِّقْمَةُ
عظة الناس
أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ مَنِ اِسْتَنْصَحَ اَللَّهَ وُفِّقَ
وَ مَنِ اِتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلاً هُدِيَ لِلَّتِي هِيَ أَقُومُ
فَإِنَّ جَارَ اَللَّهِ آمِنٌ
وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ
وَ إِنَّهُ لاَ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اَللَّهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ
فَإِنَّ رِفْعَةَ اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ
وَ سَلاَمَةَ اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ
فَلاَ تَنْفِرُوا مِنَ اَلْحَقِّ نِفَارَ اَلصَّحِيحِ مِنَ اَلْأَجْرَبِ
وَ اَلْبَارِئِ مِنْ ذِي اَلسَّقَمِ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا اَلرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي تَرَكَهُ
وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ اَلْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي نَقَضَهُ
وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي نَبَذَهُ
فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ
فَإِنَّهُمْ عَيْشُ اَلْعِلْمِ وَ مَوْتُ اَلْجَهْلِ
هُمُ اَلَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ
وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ
وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ
لاَ يُخَالِفُونَ اَلدِّينَ وَ لاَ يَخْتَلِفُونَ فِيهِ
فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ
وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ
فَبَعَثَ اَللَّهُ مُحَمَّداً صلىاللهعليهوآله بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ اَلْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ
وَ مِنْ طَاعَةِ اَلشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ
بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ
لِيَعْلَمَ اَلْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ
وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ
وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ
فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ
وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ
وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ
وَ اِحْتَصَدَ مَنِ اِحْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ
الزمان المقبل
وَ إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ أَخْفَى مِنَ اَلْحَقِّ وَ لاَ أَظْهَرَ مِنَ اَلْبَاطِلِ
وَ لاَ أَكْثَرَ مِنَ اَلْكَذِبِ عَلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ
وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ اَلْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ
وَ لاَ أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ
وَ لاَ فِي اَلْبِلاَدِ شَيْءٌ أَنْكَرَ مِنَ اَلْمَعْرُوفِ وَ لاَ أَعْرَفَ مِنَ اَلْمُنْكَرِ
فَقَدْ نَبَذَ اَلْكِتَابَ حَمَلَتُهُ
وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ
فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ
وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ
لاَ يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ
فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِي ذَلِكَ اَلزَّمَانِ فِي اَلنَّاسِ وَ لَيْسَا فِيهِمْ
وَ مَعَهُمْ وَ لَيْسَا مَعَهُمْ
لِأَنَّ اَلضَّلاَلَةَ لاَ تُوَافِقُ اَلْهُدَى وَ إِنِ اِجْتَمَعَا
فَاجْتَمَعَ اَلْقَوْمُ عَلَى اَلْفُرْقَةِ
وَ اِفْتَرَقُوا عَلَى اَلْجَمَاعَةِ
كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ اَلْكِتَابِ وَ لَيْسَ اَلْكِتَابُ إِمَامَهُمْ
فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلاَّ اِسْمُهُ
وَ لاَ يَعْرِفُونَ إِلاَّ خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ
وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِينَ كُلَّ مُثْلَةٍ
وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اَللَّهِ فِرْيَةً
وَ جَعَلُوا فِي اَلْحَسَنَةِ عُقُوبَةَ اَلسَّيِّئَةِ
وَ إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَ تَغَيُّبِ آجَالِهِمْ
حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ اَلْمَوْعُودُ اَلَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ اَلْمَعْذِرَةُ
وَ تُرْفَعُ عَنْهُ اَلتَّوْبَةُ
وَ تَحُلُّ مَعَهُ اَلْقَارِعَةُ وَ اَلنِّقْمَةُ
عظة الناس
أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ مَنِ اِسْتَنْصَحَ اَللَّهَ وُفِّقَ
وَ مَنِ اِتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلاً هُدِيَ لِلَّتِي هِيَ أَقُومُ
فَإِنَّ جَارَ اَللَّهِ آمِنٌ
وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ
وَ إِنَّهُ لاَ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اَللَّهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ
فَإِنَّ رِفْعَةَ اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ
وَ سَلاَمَةَ اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ
فَلاَ تَنْفِرُوا مِنَ اَلْحَقِّ نِفَارَ اَلصَّحِيحِ مِنَ اَلْأَجْرَبِ
وَ اَلْبَارِئِ مِنْ ذِي اَلسَّقَمِ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا اَلرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي تَرَكَهُ
وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ اَلْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي نَقَضَهُ
وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي نَبَذَهُ
فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ
فَإِنَّهُمْ عَيْشُ اَلْعِلْمِ وَ مَوْتُ اَلْجَهْلِ
هُمُ اَلَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ
وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ
وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ
لاَ يُخَالِفُونَ اَلدِّينَ وَ لاَ يَخْتَلِفُونَ فِيهِ
فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ
وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ
نهج البلاغه : خطبه ها
هشدار به عثمان نسبت به شکایت مردم
و من كلام له عليهالسلام لما اجتمع الناس إليه و شكوا ما نقموه على عثمان و سألوه مخاطبته لهم و استعتابه لهم فدخل عليه فقال
إِنَّ اَلنَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اِسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ
وَ وَ اَللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ
مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ
وَ لاَ أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لاَ تَعْرِفُهُ
إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ
مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ وَ لاَ خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ
وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا
وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله كَمَا صَحِبْنَا
وَ مَا اِبْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لاَ اِبْنُ اَلْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ اَلْحَقِّ مِنْكَ
وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِي رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا
وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالاَ
فَاللَّهَ اَللَّهَ فِي نَفْسِكَ
فَإِنَّكَ وَ اَللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لاَ تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ
وَ إِنَّ اَلطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِنَّ أَعْلاَمَ اَلدِّينِ لَقَائِمَةٌ
فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اَللَّهِ عِنْدَ اَللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى
فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً
وَ إِنَّ اَلسُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَهَا أَعْلاَمٌ
وَ إِنَّ اَلْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا أَعْلاَمٌ
وَ إِنَّ شَرَّ اَلنَّاسِ عِنْدَ اَللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ
فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً وَ أَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً
وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله يَقُولُ يُؤْتَى يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ بِالْإِمَامِ اَلْجَائِرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَ لاَ عَاذِرٌ
فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ اَلرَّحَى ثُمَّ يَرْتَبِطُ فِي قَعْرِهَا
وَ إِنِّي أَنْشُدُكَ اَللَّهَ أَلاَّ تَكُونَ إِمَامَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ اَلْمَقْتُولَ
فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ يُقْتَلُ فِي هَذِهِ اَلْأُمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا اَلْقَتْلَ وَ اَلْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ
وَ يَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا وَ يَبُثُّ اَلْفِتَنَ فِيهَا
فَلاَ يُبْصِرُونَ اَلْحَقَّ مِنَ اَلْبَاطِلِ
يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجاً وَ يَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجاً
فَلاَ تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلاَلِ اَلسِّنِّ وَ تَقَضِّي اَلْعُمُرِ
فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ كَلِّمِ اَلنَّاسَ فِي أَنْ يُؤَجِّلُونِي حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ
فَقَالَ عليهالسلام مَا كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلاَ أَجَلَ فِيهِ وَ مَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِكَ إِلَيْهِ
إِنَّ اَلنَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اِسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ
وَ وَ اَللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ
مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ
وَ لاَ أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لاَ تَعْرِفُهُ
إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ
مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ وَ لاَ خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ
وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا
وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله كَمَا صَحِبْنَا
وَ مَا اِبْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لاَ اِبْنُ اَلْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ اَلْحَقِّ مِنْكَ
وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِي رَسُولِ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا
وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالاَ
فَاللَّهَ اَللَّهَ فِي نَفْسِكَ
فَإِنَّكَ وَ اَللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لاَ تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ
وَ إِنَّ اَلطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِنَّ أَعْلاَمَ اَلدِّينِ لَقَائِمَةٌ
فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اَللَّهِ عِنْدَ اَللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى
فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً
وَ إِنَّ اَلسُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَهَا أَعْلاَمٌ
وَ إِنَّ اَلْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا أَعْلاَمٌ
وَ إِنَّ شَرَّ اَلنَّاسِ عِنْدَ اَللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ
فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً وَ أَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً
وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله يَقُولُ يُؤْتَى يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ بِالْإِمَامِ اَلْجَائِرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَ لاَ عَاذِرٌ
فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ اَلرَّحَى ثُمَّ يَرْتَبِطُ فِي قَعْرِهَا
وَ إِنِّي أَنْشُدُكَ اَللَّهَ أَلاَّ تَكُونَ إِمَامَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ اَلْمَقْتُولَ
فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ يُقْتَلُ فِي هَذِهِ اَلْأُمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا اَلْقَتْلَ وَ اَلْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ
وَ يَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا وَ يَبُثُّ اَلْفِتَنَ فِيهَا
فَلاَ يُبْصِرُونَ اَلْحَقَّ مِنَ اَلْبَاطِلِ
يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجاً وَ يَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجاً
فَلاَ تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلاَلِ اَلسِّنِّ وَ تَقَضِّي اَلْعُمُرِ
فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ كَلِّمِ اَلنَّاسَ فِي أَنْ يُؤَجِّلُونِي حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ
فَقَالَ عليهالسلام مَا كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلاَ أَجَلَ فِيهِ وَ مَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِكَ إِلَيْهِ
نهج البلاغه : خطبه ها
تشویق به مهربانی و لزوم پیروی از امام
و من خطبة له عليهالسلام الحث على التآلف
لِيَتَأَسَّ صَغِيرُكُمْ بِكَبِيرِكُمْ وَ لْيَرْأَفْ كَبِيرُكُمْ بِصَغِيرِكُمْ
وَ لاَ تَكُونُوا كَجُفَاةِ اَلْجَاهِلِيَّةِ لاَ فِي اَلدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ وَ لاَ عَنِ اَللَّهِ يَعْقِلُونَ
كَقَيْضِ بَيْضٍ فِي أَدَاحٍ يَكُونُ كَسْرُهَا وِزْراً وَ يُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرّاً
بنو أمية و منها اِفْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ
فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ مَالَ مَعَهُ
عَلَى أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ اَلْخَرِيفِ
يُؤَلِّفُ اَللَّهُ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ اَلسَّحَابِ ثُمَّ يَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَاباً
يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ اَلْجَنَّتَيْنِ
حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ
وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ وَ لاَ حِدَابُ أَرْضٍ
يُذَعْذِعُهُمُ اَللَّهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي اَلْأَرْضِ
يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ
وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ اَلْعُلُوِّ وَ اَلتَّمْكِينِ كَمَا تَذُوبُ اَلْأَلْيَةُ عَلَى اَلنَّارِ
الناس آخر الزمان
أَيُّهَا اَلنَّاسُ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ اَلْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ اَلْبَاطِلِ لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ
لَكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إِسْرَائِيلَ
وَ لَعَمْرِي لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ اَلتِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً
بِمَا خَلَّفْتُمُ اَلْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ قَطَعْتُمُ اَلْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ اَلْأَبْعَدَ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اِتَّبَعْتُمُ اَلدَّاعِيَ لَكُمْ سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ اَلرَّسُولِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ اَلاِعْتِسَافِ وَ نَبَذْتُمُ اَلثِّقْلَ اَلْفَادِحَ عَنِ اَلْأَعْنَاقِ
لِيَتَأَسَّ صَغِيرُكُمْ بِكَبِيرِكُمْ وَ لْيَرْأَفْ كَبِيرُكُمْ بِصَغِيرِكُمْ
وَ لاَ تَكُونُوا كَجُفَاةِ اَلْجَاهِلِيَّةِ لاَ فِي اَلدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ وَ لاَ عَنِ اَللَّهِ يَعْقِلُونَ
كَقَيْضِ بَيْضٍ فِي أَدَاحٍ يَكُونُ كَسْرُهَا وِزْراً وَ يُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرّاً
بنو أمية و منها اِفْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ
فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ مَالَ مَعَهُ
عَلَى أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ اَلْخَرِيفِ
يُؤَلِّفُ اَللَّهُ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ اَلسَّحَابِ ثُمَّ يَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَاباً
يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ اَلْجَنَّتَيْنِ
حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ
وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ وَ لاَ حِدَابُ أَرْضٍ
يُذَعْذِعُهُمُ اَللَّهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي اَلْأَرْضِ
يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ
وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ اَلْعُلُوِّ وَ اَلتَّمْكِينِ كَمَا تَذُوبُ اَلْأَلْيَةُ عَلَى اَلنَّارِ
الناس آخر الزمان
أَيُّهَا اَلنَّاسُ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ اَلْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ اَلْبَاطِلِ لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ
لَكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِي إِسْرَائِيلَ
وَ لَعَمْرِي لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ اَلتِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً
بِمَا خَلَّفْتُمُ اَلْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ قَطَعْتُمُ اَلْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ اَلْأَبْعَدَ
وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اِتَّبَعْتُمُ اَلدَّاعِيَ لَكُمْ سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ اَلرَّسُولِ وَ كُفِيتُمْ مَئُونَةَ اَلاِعْتِسَافِ وَ نَبَذْتُمُ اَلثِّقْلَ اَلْفَادِحَ عَنِ اَلْأَعْنَاقِ
نهج البلاغه : خطبه ها
تشویق به شتاب در کارهای نیک
و من خطبة له عليهالسلام في الوصية بأمور التقوى أُوصِيكُمْ أَيُّهَا اَلنَّاسُ بِتَقْوَى اَللَّهِ وَ كَثْرَةِ حَمْدِهِ عَلَى آلاَئِهِ إِلَيْكُمْ وَ نَعْمَائِهِ عَلَيْكُمْ وَ بَلاَئِهِ لَدَيْكُمْ
فَكَمْ خَصَّكُمْ بِنِعْمَةٍ وَ تَدَارَكَكُمْ بِرَحْمَةٍ أَعْوَرْتُمْ لَهُ فَسَتَرَكُمْ وَ تَعَرَّضْتُمْ لِأَخْذِهِ فَأَمْهَلَكُمْ
الموت وَ أُوصِيكُمْ بِذِكْرِ اَلْمَوْتِ وَ إِقْلاَلِ اَلْغَفْلَةِ عَنْهُ وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ وَ طَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ
فَكَفَى وَاعِظاً بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاكِبينَ وَ أُنْزِلُوا فِيهَا غَيْرَ نَازِلِينَ فَكَأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّاراً وَ كَأَنَّ اَلْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَاراً
أَوْحَشُوا مَا كَانُوا يُوطِنُونَ وَ أَوْطَنُوا مَا كَانُوا يُوحِشُونَ وَ اِشْتَغَلُوا بِمَا فَارَقُوا وَ أَضَاعُوا مَا إِلَيْهِ اِنْتَقَلُوا لاَ عَنْ قَبِيحٍ يَسْتَطِيعُونَ اِنْتِقَالاً وَ لاَ فِي حَسَنٍ يَسْتَطِيعُونَ اِزْدِيَاداً أَنِسُوا بِالدُّنْيَا فَغَرَّتْهُمْ وَ وَثِقُوا بِهَا فَصَرَعَتْهُمْ
سرعة النفاد فَسَابِقُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ إِلَى مَنَازِلِكُمُ اَلَّتِي أُمِرْتُمْ أَنْ تَعْمُرُوهَا وَ اَلَّتِي رَغِبْتُمْ فِيهَا وَ دُعِيتُمْ إِلَيْهَا وَ اِسْتَتِمُّوا نِعَمَ اَللَّهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَتِهِ وَ اَلْمُجَانَبَةِ لِمَعْصِيَتِهِ فَإِنَّ غَداً مِنَ اَلْيَوْمِ قَرِيبٌ
مَا أَسْرَعَ اَلسَّاعَاتِ فِي اَلْيَوْمِ وَ أَسْرَعَ اَلْأَيَّامَ فِي اَلشَّهْرِ وَ أَسْرَعَ اَلشُّهُورَ فِي اَلسَّنَةِ وَ أَسْرَعَ اَلسِّنِينَ فِي اَلْعُمُرِ
فَكَمْ خَصَّكُمْ بِنِعْمَةٍ وَ تَدَارَكَكُمْ بِرَحْمَةٍ أَعْوَرْتُمْ لَهُ فَسَتَرَكُمْ وَ تَعَرَّضْتُمْ لِأَخْذِهِ فَأَمْهَلَكُمْ
الموت وَ أُوصِيكُمْ بِذِكْرِ اَلْمَوْتِ وَ إِقْلاَلِ اَلْغَفْلَةِ عَنْهُ وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ وَ طَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ
فَكَفَى وَاعِظاً بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاكِبينَ وَ أُنْزِلُوا فِيهَا غَيْرَ نَازِلِينَ فَكَأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّاراً وَ كَأَنَّ اَلْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَاراً
أَوْحَشُوا مَا كَانُوا يُوطِنُونَ وَ أَوْطَنُوا مَا كَانُوا يُوحِشُونَ وَ اِشْتَغَلُوا بِمَا فَارَقُوا وَ أَضَاعُوا مَا إِلَيْهِ اِنْتَقَلُوا لاَ عَنْ قَبِيحٍ يَسْتَطِيعُونَ اِنْتِقَالاً وَ لاَ فِي حَسَنٍ يَسْتَطِيعُونَ اِزْدِيَاداً أَنِسُوا بِالدُّنْيَا فَغَرَّتْهُمْ وَ وَثِقُوا بِهَا فَصَرَعَتْهُمْ
سرعة النفاد فَسَابِقُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ إِلَى مَنَازِلِكُمُ اَلَّتِي أُمِرْتُمْ أَنْ تَعْمُرُوهَا وَ اَلَّتِي رَغِبْتُمْ فِيهَا وَ دُعِيتُمْ إِلَيْهَا وَ اِسْتَتِمُّوا نِعَمَ اَللَّهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَتِهِ وَ اَلْمُجَانَبَةِ لِمَعْصِيَتِهِ فَإِنَّ غَداً مِنَ اَلْيَوْمِ قَرِيبٌ
مَا أَسْرَعَ اَلسَّاعَاتِ فِي اَلْيَوْمِ وَ أَسْرَعَ اَلْأَيَّامَ فِي اَلشَّهْرِ وَ أَسْرَعَ اَلشُّهُورَ فِي اَلسَّنَةِ وَ أَسْرَعَ اَلسِّنِينَ فِي اَلْعُمُرِ
نهج البلاغه : حکمت ها
رابطه دنيا و انسان
نهج البلاغه : حکمت ها
ضرورت استفاده از فرصت ها