عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۹ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۱۱
دل غنچه را باز این غم گرفتست
که پشت بنفشه چرا خم گرفتست
نقاب از رخ او بخواهد گشودن
صبا غنچه را زان فرادم گرفتست
چمن را خط سبزه منشور ملکست
که اقلیم شادی مسلّم گرفتست
مگر چشم من دید در خواب نرگس
که چشمش ز چشمم چنین نم گرفتست
مزاج گل از مشک و می شد سرشته
کزن بوی و زان رنگ در هم گرفتست
شد از زلف یارم بشولیده کارش
بنفشه ازین روی ماتم گرفتست
رضا داد لاله بخون پیاله
که خونش گرفتست و محکم گرفتست
همه راز دل غنچه با باد گوید
تو آن ساده دل بین که محرم گرفتست
کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۱۳
تا دم باد صبا بگشا دست
گرهی از دل ما بگشا دست
هر فتوحی که جهانراست ز گل
همه از باد هوا بگشادست
نقش بدان چمن را همه کار
ار نفسهای صبا بگشادست
لاله پنداری عطّار بهار
نافۀ مشک خطا بگشادست
میزبا نیست چمن خندان روی
غنچه زان بند قبا بگشادست
دل سوسن ز که آزرده شدست
که زبانرا بجفا بگشادست
از تهی دستی، بیچاره چنار
دست خواهش چو گدابگشادست
تا گلش خردکی زر بخشد
پنجه پیشش بدعا بگشادست
ابر را گر نه برو دل سوزست
آبش از دیده چرا بگشادست؟
کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۷۶
سزد گر غنچه چون من دلخوش آمد
که گل سوی چمن شاد و کش آمد
بمطرب می دهد بلبل سه ضربه
که نقش عشرت از نرگس شش آمد
گل سوری ببستان بوتۀ زر
پر از کاووس زرّین ز آتش آمد
هوا قوس قزح در بازو افکند
که گلبن بر مثال ترکش آمد
ز سستّی چنار چیره دستت
که سرو کم بضاعت سرکش آمد
ز تور آفتاب و عکس لاله
سمند خاک گویی ابرش آمد
صبا آنک بجان می گردد از عشق
ز بس کش عارض سوسن خوش آمد
خرابی از سپاهان دور بادا
که زرّین رود بی دریا کش آمد
کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۸۱
خبر گل بچمن می آرند
مژده جان وی تن می آرند
نقش بندان ربیعی آبی
با رخ کار چمن می آرند
نفس باد صبا پنداری
کاروانی ز ختن می آرند
آبها هر نفس از باد صبا
در رخ از ناز شکن می آرند
جام لاله ز دل سنگ برون
من ندانم بچه فن می آرند
غنچگان از سبب کم عمری
همه سر زیر کفن می آرند
نرگسان رغم مه و پروین را
شکلی از ماه و پرن می آرند
لاله جامیست که گویی دروی
دردی از اوّل دن می آرند
نو حریفان ربیعی بر دی
ز نخ از برگ سمن می آرند
گل و نرگس چو من از یاد کسی
آب در چشم و دهن می آرند
کمال‌الدین اسماعیل : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۶
بر آمد ز گلزار باد بهاری
بیاور می ارغوانی، چه داری؟
بر ما ز تقصیرهای گذشته
چه عذر پذیرفته تر از می آری؟
چمن از که اندوخت این پادشایی؟
صبا از که آموخت این ساز گاری؟
ز غنچه دهانی و صد گونه خنده
ز بلبل زبانی و صد گونه زاری
نسیم سبک دست بر افسر گل
بگاورسۀ زر کند خرده کاری
زهی شوخ نرگس که با عمر کوته
گذارد شب و روز در شاد خواری
بسوک شکوفه هوا هر زمانی
بپوشد ز ابر آب بفتی بخاری
ز بس لطف و دلداری غنچة گل
که می کرد بالاله از غمگساری
خجل گشت نرگس ز رویش ازینست
که سر بر نمی دارد از شرمساری
همی خواست سوسن که تا عذر خواهد
ولیکن زبانش نمی داد یاری
سر از خواب مستی کنون بر ندارد
هر آنکس مه دارد دل هوشیاری
من و سیم و یار و حریف موافق
کسی را که باشد ، زهی بختیاری
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸
روز آمد و بردوختم از دم لب را
پرداخته کردم از روان قالب را
اکنون که مرا زنده همی دارد شب
شاید که چو شمع زنده دارم شب را
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
گر لاله بهجران تو خوشدل بودست
خون جگرش نگر که چون پالودست
بی روی تو غنچه خنده یی از دل زد
وان نیز بدولت تو خون آلودست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
این خشک گیا که زرد چون روی منست
ریزنده و جای جای جون موی منست
و ایت طاق پل شکسته و آب روان
گویی که مثال چشم و ابروی منست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
بشنو سخن باد که چون دلخواهست
بنشین که نه وقت آتش و خر گاهست
این باد بدین خوشی ندانم زکجاست
یا محمل گل رسید یا در راهست
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۷
روی تو بدید عقل را رای برفت
قدّت بخمیده و سرو از جای برفت
بگذشت صبا سحرگهی بر گلزار
بویی تو شنید و زورش از پای برفت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۶
گل راز طرب همه دهان می خندد
گویی ز برای چه چنان می خندد؟
آری همه کار کش ببرگست ز زر
زان خفت ستان و بر جهان می خندد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۵
زلف تو از آن باد که در سر دارد
جز بر گل لاله گام می نگذارد
در سایۀ رخسار تو چون جای گرفت
شاید که بآفتاب سر در نارد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۷
شاخ ارز شکوفه شکل پروین دارد
آن هم ز سرشک من غمگین دارد
از ناله من کوه بدان سنگ دلی
از لاله بدامن دل خونین دارد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۹
با غنچه صبا چو دست اندر کش کرد
بشکفت ز شرم و چهره چون آتش کرد
دانست که نورسیده و ساده دلست
او را بدوسه قراضه زر دلخوش کرد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۴
امسال بهار رسم دیگر گون کرد
مستخر جیش باد صبا بین چون کرد
بر شاخ شکوفه را کشید اندر چوب
تا هر درمی که داشت زو بیرون کرد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۲
چون دست افق گلوی پروین گیرد
عالم ز فروغ صبح آیین گیرد
از کوه چوپای مهر در سنگ آید
بر بخت بد اندیش تو نفرین گیرد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۵
زر رشتۀ خور زتاب شب بگسستند
یکباره در روزه بما در بستند
تا پای و سر شام و سحر نشکستند
تا روز و شب از آمد و شد ننشستند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۲
بر یاد قدت دل رهی ناله کند
چون مرغ که بر سروسهی ناله کند
گویند مکن ناله و این غم که مراست
بر دل نه که بر کوه نهی ناله کند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۵
گل چو ز صبا حدیث رویت بشنود
لبخند یی از سر رعونت بنمود
تا لاجرمش صبا چنان زد بر روی
کش گشت همه لب و دهن خون آلود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۲
چون کیسۀ غنچه را صبا پر زردید
غمّازی کرد و پرده بروی بدرید
در زخم شکنجه اش چنان تنگ کشید
کش ازین ناخنان همه خون بچکید