عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
تا دعوت دولت تو در گوشم شد
هر زهر که داد بخت بدنوشم شد
آن روز که گفته تو در گوشم شد
از نغمت پاک خود فراموشم شد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
چون در چشمم ز حسن تو زیبی زد
آن تافته زلف بر دلم شیبی زد
اندیشه چو باروی تو آسیبی زد
از دور زنخدان توام سیبی زد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
ترسم ما را ستارگان چشم کنند
تا زود رسد ز دور در وصل گزند
خواهی تو که روز ناید ای سرو بلند
زلف سیه دراز در شب پیوند
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
تا خط چو دود تو دل از من بربود
گر روی چو آتشت به من روی نمود
از ریختن آب دو چشمم ناسود
آری نه عجب که آب چشم آرد دود
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
یک بوسه زدم بر لب و بر چشم دگر
گفت این چه فراق آوری حیلت گر
گفتم به همه حال بیاید خوشتر
چون شد به هم آمیخته بادام و شکر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۲
چاه ز نخ تو ای دلارام پسر
بر آب ملاحتست و جویی تا سر
سیبت ز نخ و چهی بدان سیب اندر
در سیب شگفت نیست چاه ای دلبر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
ای روی تو آفتاب و من نیلوفر
چون نیلوفر در آبم از دیده تر
تا تو نتابی چو آفتاب ای دلبر
نگشایم دیدگان و برنارم سر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
آمد به وداعم آن نگار دلبر
گریان و زنان دو دست بر یکدیگر
پر خون رخش از زخم و رخ از گریه چو زر
بر لاله کامگار و بر لؤلؤی تر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۶
ز اندیشه هجران و ز نادیدن یار
دل خون شد و دیده خون همی گرید زار
گویم ز غم فراق روزی صد بار
کاین عشق چه آفت است یارب زنهار
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۲
مشکین کله تو گر شبست ای دلدار
خورشید در او چرا گرفته ست قرار
خیره ست در آن کله خرد را دیدار
دیدار بلی خیره بود در شب تار
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۳
نا رفته هنوز بوی شیرت ز شکر
خط را که به سوی عارضت داد گذر
همچون روش مورچه بر طرف قمر
بر روی نگار من خط آورد اثر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
تا دیده ام آن روی چو خورشید انور
در آبم از این دو دیده چون نیلوفر
برداشته از آب چو نیلوفر سر
بر دیدن تو گشاده این دیده تر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
چون پیرهنت گرفته ام تنگ به بر
بر نارم همچو دامن از پای تو سر
در گردن تو خورده دو دستم چنبر
انگشت چو خط روی در یکدیگر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۶
تا از من می جهی چو دود از آتش
چون دود بر آتشم من ای دلبر کش
با آن رخ دلفروز و زلف سرکش
خوش نیستی ای چو جهان ناخوش و خوش
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۷
معشوقه دلم به آتش انباشت چو شمع
بر رویم زرد گل بسی کاشت چو شمع
او خفت و مراز دور بگذاشت چو شمع
تا روز به یک سوختنم داشت چو شمع
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۲
من چون دل لاله ام تو چون رنگ به رنگ
از من تو چرا باز همی داری چنگ
ماننده برگ لاله زود ای سرهنگ
همچون دل لاله در برم گیری تنگ
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۵
عیبم که ز من زمانی ای مشکین خال
عارم که نخواهی که کنم با تو وصال
عودم که کنی مرا به آتش بی هال
عیدم که به من قصد کنی سال به سال
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
دل می ندهد که از تو بردارم دل
یا تا به کسی کم از تو بگذارم دل
دانی چه کنم گم شده انگارم دل
بگریزم و در پیش تو بسپارم دل
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۷
آن دل که نخواستت چه نامست آن دل
نه از در پرسش و سلامست آن دل
دیوانه و ابله تمامست آن دل
بیزارم از آن دل و کدامست آن دل
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۰
نامد به کف آن زلف سمن مال به مال
می رقص کند بر آن رخ از خال به خال
ای چون گل نو که بینمت سال به سال
گردیده چو روزگار از حال به حال