عبارات مورد جستجو در ۳۰۱۶ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٢٨
سود دنیا و دین اگر خواهی
مایه هر دوشان نکو کاریست
راحت بندگان حق جستن
عین تقوی و زهد و دینداریست
گر در خلد را کلیدی هست
بیش بخشیدن و کم آزاریست
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢١٧
امیر و خواجه منعم کسی تواند بود
که پای همت بر فرق فرقدان دارد
ز راه لطف و کرم بر سر وضیع و شریف
دو دست خویش همه ساله زرفشان دارد
نه آنکه از زر و یاقوت او کله سازد
نه آنکه او کمر لعل بر میان دارد
کسی که نیست در او لطف و مردمی و کرم
مرا از آن چه که صد گنج شایگان دارد
کس آن بود که بنزدیک اهل علم و خرد
که جود بیحد و الطاف بیکران دارد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢١٩
از ابن یمین سؤال کردند
آنها که ره نجات جویند
زین چار خلیفه کیست اول
کاندر ره حق بصدق پویند
گفتم که مرا چکار با آن
کاندر حق هرکسی چه گویند
من پیرو آنکسم باخلاص
کایشان همه پیروان اویند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٢۴
آصف ثانی علاء دولت و دین
چون سلیمان جهان بکام تو باد
تا بود عمر جاودانت چو خضر
چشمه آبحیات جام تو باد
زهره ازهر کنیز مجلس تست
خسرو سیارگان غلام تو باد
زینت و زیب و بهای سکه ملک
از لقب فرخ و ز نام تو باد
گفته قضا تیغ آبدار ترا
جفن عدو کمترین نیام تو باد
خصم جگر تشنه را در آتش غم
آبخور از چشمه حسام تو باد
هر شفق و صبح کز افق بدمد
فرخی فال صبح و شام تو باد
تا که بود سبز خنک چرخ شموس
ابلق تند زمانه رام تو باد
وز کرمت زیر پای ابن یمین
باره رهوار خوش لکام تو باد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٧۶
خلعت شاه جهان بر شهریار شرق و غرب
تا قیامت بر مراد دوستان فرخنده باد
تاج ملک و دین علی آن سایه پروردگار
کافتاب بختش از برج شرف تابنده باد
رونق عالم ز فر دولت میمون اوست
تا بود عالم برونق دولتش پاینده باد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۶۶
نهال باغ وزارت علاء دولت و دین
چو سرو بر چمن ملک سر فراز افتاد
عروس فضل که بودی اسیر فاقه و فقر
بروزگار وی اندر نعیم و ناز افتاد
سپهرش ار چه ز عین الکمال نقصی جست
و گر چه پایه قدرش در اهتزاز افتاد
و گر چه ماه معالیش در محاق نشست
و گر چه شمع بزرگیش در گداز افتاد
چو آفتاب ز جاهش نکاست یکذره
نه ماه نیز بصف النعال باز افتاد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٧٢
هر که انبای جنس را خواهد
که سر و سرور خودش دانند
در فتوت گرش بود قدمی
همه تاج سر خودش دانند
گر نباشد ز کهتران بهتر
پس چرا مهتر خودش دانند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٨۴
یا رب که میرود سوی اعیان روزگار
آنها که راه فضل فراوان سپرده اند
وز روی عرض خویش غبار نبهر کی
از مکرمت بحیله احسان سترده اند
در عالم وجود بدست سخا وجود
در چشم بخل غوره خذلان فشرده اند
در نرد جود حاتم طی را هزار دست
ده خصل طرح داده و آسان ببرده اند
وز بحر شعر بنده خضروار در جهان
الا زلال چشمه حیوان نخورده اند
گوید که گفت ابن یمین را طریق آنک
او را ز فاضلان خراسان شمرده اند
دلگرمی کرم ز لئیمان نمیرسد
منت خدایرا که کریمان نمرده اند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣٨٩
ای باد صبحدم گذری کن ز راه لطف
بر خاک آستانه سحبان روزگار
آن افصح زمانه که نفس نفیس اوست
سر دفتر اماثل و اعیان روزگار
حاجی شاعر آنکه بصد قرن گوهری
ناید برون نظیر وی از کان روزگار
با ذوقتر ز گفته او هیچ ذقه ئی
هرگز نگشت حاصلم از خوان روزگار
گو گر چه دورم از تو بدین جثه ضعیف
نزدیک تست جان من ایجان روزگار
دانم که آگهی تو هم از شوق من از آنک
پیداست بر ضمیر تو پنهان روزگار
دارد توقع ابن یمین آنکه گه گهی
یادش دهی بحضرت سلطان روزگار
دارای ملک امیر ابوبکر بن علی
کامروز اوست قدوه شاهان روزگار
تا دور روزگار بود باد دور او
کاینست و بس خلاصه دوران روزگار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٠۴
با عطارد گفتم آخر با تو دارم نسبتی
چند بد مهری کنی به زین غم کارم بخور
گفت کای ابن یمین گر قدرتی بودی مرا
کی بدینسان گشتمی گشتمی گرد جهان آسیمه سر
اکثر اوقات باشد درو بال و احتراق
بر سر تیرم همیدارد فلک زیر و زبر
رونق کارت ز دستم بر نیمآید ولیک
خواهمت گفت از سر اشفاق پندی معتبر
از کریمان چون جهان خالی همی بینی مکن
بعد از این عمر گرامی در سر بوک و مگر
در جگر خوردن بسر بر عمر و بهر یک دو نان
در پی دو نان مپوی و آبروی خود مبر
هر که میخواهد که باشد از هنر با آبروی
سهل باشد گر نباشد در کف او سیم و زر
آهن و فولاد را بنگر که چون شد آبدار
سهل باشد گر نباشد در کف او سیم و زر
آهن و فولاد را بنگر که چون شد آبدار
بر چسان هنگام ضربت میکند پیدا گهر
از کدورات حوادث چونکه ماند با صفا
آبروی کوه باشد چشمه ساران هنر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٣۶
شکر نعمت ز کفر وا دارد
اینچنین خوانده ایم در اخبار
گر فزونی نعمتت باید
شکر منعم ز واجبات شمار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨٠
آن دل که داشتم ز وی آزادگی طمع
در چار میخ طبع گرفتار دیدمش
چون نقطه تا نهاد قدم در میان کار
سرگشته گرد خویش چو پرگار دیدمش
وقتست اگر چو سایه نشیند بگوشه ئی
ز آنک آفتاب بر سر دیوار دیدمش
حاجت بگلشنش نبود چون ز روی و موی
بشکفته شنبلید و سمنزار دیدمش
با اینهمه چو ابن یمین گر چه مجرم است
واثق بعفو شامل دادار دیدمش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٩٢
دشمن خورد را حقیر مدار
خواه بیگانه باش و خواهی خویش
زانکه چون آفتاب مشهورست
آنچه گفتند زیرکان زین پیش
که ز رمح بلند قد ناید
آنچه سوزن کند به خوردی خویش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٩٣
دوش دیدم ماه را مانند پیکی تیز رو
زهره با بر بط خرامان از پس و قاصد ز پیش
گفتم این تعجیل بهر چیست گفتا فرصت است
کین زمان بهرام و کیوانرا ز ما کندست نیش
سعد قاضی را ز بهر خطبه خواندن میبرم
تا عطارد آورد خورشید را در عقد خویش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵١۵
رضی ملت و دین ایکه با افاضت تو
برسم طعنه توان گفت ابر را فیاض
توئیکه لازم ذاتی بود جواهر را
بعهد بخشش عامت زوال چون اعراض
ز همت تو که قانون جود اساس نهاد
محصل است همه وقت امید را اغراض
جهان فضل و هنر را ز فتحباب کفت
بخشگسال کرم تازه و ترست ریاض
قضیه ایست مرا با تو عرض خواهم کرد
سزد کزان نکند طبع نازکت اعراض
در آنجریده که مدحت سواد میکردم
بسان نامه اعمال من نمانده بیاض
ز خازن کرمت بر سبیل گستاخی
همیکنم ورقی چند کاغذ استقراض
اگر چه از مرض احتیاج ابن یمین
شدست با همه رندی چو زاهدی مرتاض
ولی معالج دارالشفای مکرمتت
برد بداروی احسان هزار ازین امراض
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۶۵
مرو ای ابن یمین گر دهد ایام ترا
دو سه روزی دگر اندر وطن خاکی مهل
هیچ اگر ز آمدن و رفتن خود با خبری
جهد کن تا ندهی عمر بباد از سر جهل
وقت را دار غنیمت که برفت آنچه برفت
نخورد انده نا آمده خود مردم اهل
صعب گردد بتو آنکار گرش گیری صعب
بگذرد سهل گرش نیز فرو کیری سهل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٠٧
ز دیوانه ئی کرد روزی سؤال
سلیمان مرسل علیه السلام
که چون بینی این سلطنت کز پدر
مرا ماند با اینهمه احتشام
چه خوش گفت دیوانه او را جواب
که چون نیست این سلطنت مستدام
پدر مدتی آهن سرد کوفت
تو در باد پیمودنی صبح و شام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢٧
مرا هست در خم می خوشگوار
نهاده ز بهر ندیم کریم
حریفم چو من باید اندر هنر
خردمند و آزاده خوی و حلیم
خورده باده تنها گر از دور چرخ
بدستم نیفتد ازاینسان ندیم
اگر با حریفان نا اهل می
ننوشم ملامت مکن ایحکیم
من از می پرستم نیاید دریغ
ولی صحبت آید دریغ از لئیم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۴٠
ای نسیم صبحدم زانجا که لطف طبع تست
گر چه میدانم که هستی سخت سست و ناتوان
یک سحر بگذر ز بهر خاطر ابن یمین
بر جناب خسرو عادل امیر شه نشان
سرور گیتی شهاب دولت و دین بوالفتوح
آنکه زیبد خاک پایش تاج فرق فرقدان
آنکه باز همت او چون کند عزم شکار
کرکس گردون رباید چون کبوتر ز آشیان
چون بدانعالیجناب جنت آسا بگذری
عرضه دار اول زمین بوسم بعزت بعد از آن
گو رهی ز انعام عامت داشتی اسبی پیلتن
گفته ئی بودند او و رخش رستم توأمان
نرم رو بودی چو آب و تیزتک مانند باد
سم چون پولاد او بر خاک ره آتش فشان
گه شدی سوی بلندی چون دعای مستجاب
گه به پستی آمدی همچون قضای آسمان
بر مثال اسب شطرنج از بساط روزگار
طرح کردش چرخ بازیگر بحیلت ناگهان
وینزمان در پیش دارد بنده راهی آنچنانک
کش سر و پائی نمی بیند چو راه کهکشان
خاصه در فصلی که مرغابی ز سرما روز و شب
در هوای بابزن باشد بر آتش پر زنان
آنچنان راهی درینموسم که گفتم وصف آن
با دلی ازغم سبکسار و زمحنت سرگران
ای سوار عرصه مردی و رادی ذات تو
خود بگو آخر پیاده قطع کردن میتوان
تا ز دور چرخ گردان اشهب روز سپید
ادهم شب را بود پیوسته اندر پی دوان
ابلق توسن نهاد آسمان رام تو باد
بخت و دولت در رکاب و فتح و نصرت همعنان
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٨٣
که باشد آنکه رساند ز راه لطف و کرم
رسالتی بجناب خدایگان از من
کراست قدرت آن کین سخن فرو خواند
بسمع اشرف سردار شه نشان از من
امیر عالم عادل که به ز مدحت او
کسی سخن نشنیدست در جهان از من
جهان رافت و رحمت امیر شیخ علی
که ذکر خیر کند دائمش زبان از من
بگویدش که ز شه داشتم توقع آنک
هم آشکار کند یاد و هم نهان از من
اگر ز طالع شوریده نیست بهر چرا
نکرد یاد شهنشاه کامران از من
روا بود که جهان کرم ستلمش بیک
مدیح خود بستاند برایگان از من
کسی که با من از اینسان کند تو خود دانی
که واجبش چه بود لیک ناید آن از من
منم که جز بمدیحش سخن روا نکنم
علاقه تا نکند منقطع روان از من