عبارات مورد جستجو در ۱۵۷۴ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۲۸
شیشه خونها خورد و می گیرد قدح کام از لبش
خنده ساغر ببین، از گریه مینا مپرس
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۸۲
امشب به سوی میکده باد از چمن وزید
برخاست رنگ باده به تعظیم بوی گل
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۲
گریه شادی ز مینای شراب آموختم
ناله در عین فراغت از رباب آموختم
بوی آن گل دارم، اما نیستم همرنگ او
نقص همت بین، که آیین گلاب آموختم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۶۲
همچو نرگس در چمن گر میگسار افتاده ام
جام را ناداده از کف، در خمار افتاده ام
از دل صافی درین غمخانه زنگارگون
شاهد اندوه را آیینه دار افتاده ام
از غم خود با که گویم، کز زبونیهای بخت
یک جهان غم دارم و بی غمگسار افتاده ام
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۷۴
یاد ایامی که ما هم دستگاهی داشتیم
بهر پای انداز جانان، اشک و آهی داشتیم
در نشاط آباد قسمت، از صف مینا و جام
بهر دفع غم، ز هر جانب سپاهی داشتیم
آن سعادت را چه پیش آمد، که در صحن چمن
گل ز سر می رست اگر پا بر گیاهی داشتیم
یارب آن اختر چه شد، کز دولت تاثیر او
چون فلک در برج قصر خویش، ماهی داشتیم
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۹۹
پیوسته طلبکار شراب است دل من
گر می ندهد دست، کباب است دل من
از موجه گرداب قدح باک ندارد
طوفان زده عالم آب است دل من
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۰۰
چون باده می کند مست، ما را هوای باران
دریای نشاه خیزد، از قطره های باران
مینا با پای ساغر، چون سر نهد به سجده
چیز دگر نخواند، غیر از دعای باران
پیداست عکس خوبی، از چار سوی عالم
آیینه خانه ای شد دهر از صفای باران
روزی که نیست چشمم، از جوش گریه پر آب
در کارخانه ابر،خالی ست جای باران
دارند برسر دست، جانهای تلخ و شیرین
باران برای ساغر، ساغر برای باران
پس ماندن از رفیقان، ننگ است بر سبکرو
بیجا نمی خروشد، سیل از قفای باران
طغرا مباش غافل، زین ابر خرقه آبی
پیری ست سبحه در کف، از قطره های باران
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۲۲
ز شوق آنکه بنشیند درو یک لحظه یار من
نمی آید به هم، چون دامن صحرا کنار من
به دور حسن او یک چهره گلگون نمی بینم
خزان عالمی گردیده ایام بهار من
مگر ساقی ز لشکرگاه خم، فوجی برون آرد
که از فوج صراحی نشکند هرگز خمار من
ز بس بی طالعی، در کارگاه عشق چون طغرا
اگر کاری کنم، یک جو نمی آید به کار من
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۱
نی به میناکار دارم، نی به خم، نی با سبو
ساقیا چندان بده ساغر که گویم بس، مده!
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۸
شیشه بیار ساقیا، از پی هم پیاله ده
زود نمی روم ز خود، باده دیرساله ده
زمزمه ریزساز را، قلقل شیشه بشنوان
دردکش خمار را، نغمه به جای ناله ده
از من بینوا مکن ننگ و ز دودمان رز
طبع مجرد مرا، دختر بی قباله ده
گردن شیشه در کفت، هست کلید رزق ما
قحطی می کشیده را، قوت سه چار ساله ده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۶۴
ساقیا لب تشنه ام، آبی چو لعل تر بده
جام سرشاری به عشق ساقی کوثر بده
از صدف در شیوه همت نژادی کم مباش
قطره ای گر می ستانی، در عوض گوهر بده
آسمان نامرد و من از تیغ جورش در هراس
قابل دستار مردی نیستم، معجر بده
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۸۶
چشم مرا آب داد، تازگی روی می
رنگ شکفتن گرفت، طبع من از بوی می
تازه دلی پیشه باد، سرخوشی از ریشه باد
سبزتر از شیشه باد، نخل من از جوی می
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۹۴
روز و شب جام به کف دارم و محروم شراب
همچو نرگس شده ام باده گسار عجبی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۷۴۵
جوان مردم، ولیکن نه زنی دارم نه فرزندی
نبوده غالبا در طالع من، دشمن چندی
ندارم قوتی، ورنه چو تیر از کمان جسته
ازین مهمانسرای بی حلاوت، می زدم کندی
صراحی در بناگوش قدح سرگرم قلقل شد
چو آن مادر که هر دم طفل خود را می دهد پندی
طغرای مشهدی : ساقی‌نامه
بخش ۱ - ابیاتی از سرآغاز
زهی لطف سازنده آب و خاک
به رقص آور سبز طاووس تاک
مقام آفرین خمستان می
ترنم گشای گره زار نی
بلندی ده شیشه لعل کار
هوایی کن ابر یاقوت بار
شب افزای مشعل دوانان مل
سحرگه رسان چراغان گل
رقم پرور رقعه لاله ها
ورق شوی مجموعه ژاله ها
به چرخ آور باده لعل فام
جواهرتراش نگین دان جام
نوازنده ارغنون زبان
نگارنده پرده های فغان
خدایی که ساقی و جام آفرید
ز بهر بط باده، دام آفرید
سبوی فلک گرچه بی دسته است
به سرپنجه فیض او بسته است
خم می چو قامت برافراخته
سر خویش در راه او باخته
صراحی که خشک است پا تا به سر
کند سجده اش، لیک با چشم تر
چو نی از مقام غمش یاد کرد
ز هر بند، صد نغمه آزاد کرد
تر و خشک این بزمگه مست اوست
بساط می عشق در دست اوست
چو کردار ساقی به دست خداست
دهد گر قدح، می نخوردن خطاست
همان به که نوشم می خوشگوار
به تکلیف ساقی درین نوبهار...
طغرای مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴
ای جوش دل صراحی و جام از تو
شور سر نقل پخته و خام از تو
در میکده چون باز شود چشمه خم
آبی که به هر سبو دهد کام از تو
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۱۹۴
کو حریفی تا دو جامی از می احمر زنیم
چون شراب از بی‌خودیها تکیه بر ساغر زنیم
تازه شمعی کاش افروزند در بزم وصال
بر سر این شعله‌های کهنه تا کی پر زنیم
مختصر دستی که ما را بود صرف جام شد
گر خدا روزی کند دستی دگر بر سر زنیم
در محیط غم فلاطون‌وار زورق افکنیم
خنده‌ها بر جلوه‌های تشنه کوثر زنیم
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
آن ساقی گلچهره که می می‌پیمود
میر مجلس دوش هم آغوشش بود
تا صبح پسین عبادتی می‌کردند
آن یک به رکوع بود و آن یک به سجود
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
ماییم که جان در گرو صهباییم
بی باده چو باد خاک می‌پیماییم
ما را گویند باده تنها چه خوری
توفیق رفیق ماست کی تنهاییم
فصیحی هروی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۶۷
جرم ما گر باده‌آشامی‌ست مستی جرم کیست
عکس لعل خویش را ما در شراب افگنده‌ایم