عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧٧
مدتی شعر بهر گونه که آمد گفتم
لفظ و معنیش بدانسان که پسندد همه کس
غزل از روی هوس بود و قصائد ز طمع
نه طمع ماند کنون در دل تنگم نه هوس
بر مراثی و هجا نیز گرایش نکند
بر دل افشاندنم از فکرت تاریک قبس
زین پس ای ابن یمین دام طمع باز مکن
عنکبوتی ز تو لایق نبود بهر مگس
صحت و وجه معاش و همه اسباب بکام
ناسپاسی مکن انصاف بده اینت نه بس
بنشین فارغ و تیمار منه بر دل از آن
که چو شاهان نبود موکبت از پیش وز پس
شکر شکر ز طوطی روان باز مدار
دو سه روزی که بماندست درین تیره قفس
لفظ و معنیش بدانسان که پسندد همه کس
غزل از روی هوس بود و قصائد ز طمع
نه طمع ماند کنون در دل تنگم نه هوس
بر مراثی و هجا نیز گرایش نکند
بر دل افشاندنم از فکرت تاریک قبس
زین پس ای ابن یمین دام طمع باز مکن
عنکبوتی ز تو لایق نبود بهر مگس
صحت و وجه معاش و همه اسباب بکام
ناسپاسی مکن انصاف بده اینت نه بس
بنشین فارغ و تیمار منه بر دل از آن
که چو شاهان نبود موکبت از پیش وز پس
شکر شکر ز طوطی روان باز مدار
دو سه روزی که بماندست درین تیره قفس
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٧٩
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨۴
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٨٩
چه طالع است مرا یا رب ایدل قلاش
که هیچ می نکند روزگار جز پرخاش
چه روزها بشب آورده ام درین فکرت
که سر حکمت این نکته کرد ما را فاش
که نوک خامه تقدیر بر بیاض وجود
چه نقشهاست که آورد قدرت نقاش
یکی ز اهل هنر در رمانه نتوان یافت
که از زمانه ندارد بدل هزار خراش
مرا چنین بسر آید که نقد مدت عمر
تمام صرف کنم در بهای وجه معاش
من از زمانه کفافی فزون نخواهم از آن
که زله بند نباشند مردم قلاش
بساط حرص و طمع را چو نشر می نکنم
جهان ز حاتم طی گر پرست گو میباش
نه همچو دیک سیه رو شوم ز بهر شکم
نه دست کفچه کنم از برای کاسه آش
کجاست حضرت شاه جهان طغایتمور
که یابد ابن یمین ساعتی مگر تنهاش
کند شکایت ایام یکبیک معروض
بر آستانه آن زر فشان گوهر باش
جهان لطف که در جنت نعیمست آن
که هست معتکف آستانش منهم کاش
که هیچ می نکند روزگار جز پرخاش
چه روزها بشب آورده ام درین فکرت
که سر حکمت این نکته کرد ما را فاش
که نوک خامه تقدیر بر بیاض وجود
چه نقشهاست که آورد قدرت نقاش
یکی ز اهل هنر در رمانه نتوان یافت
که از زمانه ندارد بدل هزار خراش
مرا چنین بسر آید که نقد مدت عمر
تمام صرف کنم در بهای وجه معاش
من از زمانه کفافی فزون نخواهم از آن
که زله بند نباشند مردم قلاش
بساط حرص و طمع را چو نشر می نکنم
جهان ز حاتم طی گر پرست گو میباش
نه همچو دیک سیه رو شوم ز بهر شکم
نه دست کفچه کنم از برای کاسه آش
کجاست حضرت شاه جهان طغایتمور
که یابد ابن یمین ساعتی مگر تنهاش
کند شکایت ایام یکبیک معروض
بر آستانه آن زر فشان گوهر باش
جهان لطف که در جنت نعیمست آن
که هست معتکف آستانش منهم کاش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٩٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٩۵
در مجلسی که همدم آزادگان شوی
صافی و دلگشای بکردار باده باش
مهمان خویش را بنواز و بجای نیک
بنشان و بهر خدمت او ایستاده باش
صد بند اگر زمانه بکارت در افکند
ضجرت مکن بخدمت و ابرو گشاده باش
مانند خوشه گر هوس سرکشیت هست
چون دانه از طریق تواضع فتاده باش
خواهی که شاه خطه آزادگان شوی
ز اسب مراد خویش برغبت پیاده باش
ور بایدت چو ابن یمین کنج عافیت
زنهار دور از طلب نا نهاده باش
صافی و دلگشای بکردار باده باش
مهمان خویش را بنواز و بجای نیک
بنشان و بهر خدمت او ایستاده باش
صد بند اگر زمانه بکارت در افکند
ضجرت مکن بخدمت و ابرو گشاده باش
مانند خوشه گر هوس سرکشیت هست
چون دانه از طریق تواضع فتاده باش
خواهی که شاه خطه آزادگان شوی
ز اسب مراد خویش برغبت پیاده باش
ور بایدت چو ابن یمین کنج عافیت
زنهار دور از طلب نا نهاده باش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٩۶
روزی بخرد ابن یمین از غم دل گفت
آندم که فلک بستد ازو هر کم و بیشش
پرسید که آیا بجهان هیچ کریمی
باشد که کند چاره درد دل ریشش
گفتا که بلی شاه ابوبکر علی کوست
شاهی که بود جود و کرم عادت و کیشش
خورشید صفت ذره نوازست از آنست
چون سایه دوان خلق جهان از پس و پیشش
چون مرحمت او همه را شامل حالست
بیگانه همان لطف ازو دید که خویشش
بر ظلم فلک داد ازو خواه که امروز
نوش کرم او شکند تلخی نیشش
رو معتکف درگه او باش که آنست
جائیکه کنند اهل جهان قبله خویشش
آندم که فلک بستد ازو هر کم و بیشش
پرسید که آیا بجهان هیچ کریمی
باشد که کند چاره درد دل ریشش
گفتا که بلی شاه ابوبکر علی کوست
شاهی که بود جود و کرم عادت و کیشش
خورشید صفت ذره نوازست از آنست
چون سایه دوان خلق جهان از پس و پیشش
چون مرحمت او همه را شامل حالست
بیگانه همان لطف ازو دید که خویشش
بر ظلم فلک داد ازو خواه که امروز
نوش کرم او شکند تلخی نیشش
رو معتکف درگه او باش که آنست
جائیکه کنند اهل جهان قبله خویشش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٩٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٩٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴٩٩
شهریار جهان طغایتمور
ای چو حاتم بمکرمت شده فاش
وی چو باد خزان و ابر بهار
دست تو زرفشان و گوهر پاش
بنده را بسته بود بر آخور
لاشه اسبی مناسب اوباش
چند روزست تا فروخته ام
کرده وجه معاش خود ز بپاش
وجهکی مختصر چه بر دارد
خاصه در دست رندکی قلاش
شاه از آن پس به بنده اسبی داد
چست و رهوار و چابک و جماش
صورتی آنچنانک بر نکشید
مثل آن نوک خامه نقاش
گرچه سمش چو تیشه فرهاد
هست در کوهسار سنگتراش
بگسلد از سبکروی باری
فرش میدانش اگر کنند رشاش
خسروا چون برای اسب نماند
زر بمقدار دانه خشخاش
مرکب شهریار هم نتوان
بهر خرجی خود فروخت بلاش
عیش ممکن نباشدم بی شک
گر نخواهم ز شاه وجه معاش
ای چو حاتم بمکرمت شده فاش
وی چو باد خزان و ابر بهار
دست تو زرفشان و گوهر پاش
بنده را بسته بود بر آخور
لاشه اسبی مناسب اوباش
چند روزست تا فروخته ام
کرده وجه معاش خود ز بپاش
وجهکی مختصر چه بر دارد
خاصه در دست رندکی قلاش
شاه از آن پس به بنده اسبی داد
چست و رهوار و چابک و جماش
صورتی آنچنانک بر نکشید
مثل آن نوک خامه نقاش
گرچه سمش چو تیشه فرهاد
هست در کوهسار سنگتراش
بگسلد از سبکروی باری
فرش میدانش اگر کنند رشاش
خسروا چون برای اسب نماند
زر بمقدار دانه خشخاش
مرکب شهریار هم نتوان
بهر خرجی خود فروخت بلاش
عیش ممکن نباشدم بی شک
گر نخواهم ز شاه وجه معاش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٠٠
صفت کیمیا اگر خواهی
با تو گویم که چیست اکسیرش
کیمیا میکشد بقلابی
نیست توفیر او چو تقصیرش
گر ترا گنج سیم و زر باید
من بگویم که چیست تدبیرش
دهقنت پیشه گیر و قانع باش
تا ببینی که چیست تأثیرش
آن فوائد که اندرین کارست
عقل عاجز شود ز تقریرش
از یکی هفتصد شود حاصل
نیک بنگر باصل و توفیرش
بیش ازین نیز هست رحمت حق
هم ز تقصیر تست تأخیرش
با تو گویم که چیست اکسیرش
کیمیا میکشد بقلابی
نیست توفیر او چو تقصیرش
گر ترا گنج سیم و زر باید
من بگویم که چیست تدبیرش
دهقنت پیشه گیر و قانع باش
تا ببینی که چیست تأثیرش
آن فوائد که اندرین کارست
عقل عاجز شود ز تقریرش
از یکی هفتصد شود حاصل
نیک بنگر باصل و توفیرش
بیش ازین نیز هست رحمت حق
هم ز تقصیر تست تأخیرش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٠١