عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١٨
پیشتر زین علی شمس الدین
که سر از کبر بر فلک سودی
گر چه در جمع مال و در ضبطش
ید بیضا و سحر بنمودی
لیکن از شاعران خوش گفتار
گر کس او را بشعر بستودی
هم در او هزتی شدی پیدا
هم عطائی بقدر فرمودی
این دم از دسته اکابر عصر
غیر سودا نمیرسد سودی
صد از آنرا بآتش ار فکنی
بر نیاید ز هیچیک دودی
کاش باری چو اینچنین میبود
گر بد ار نیک هم همو بودی
که سر از کبر بر فلک سودی
گر چه در جمع مال و در ضبطش
ید بیضا و سحر بنمودی
لیکن از شاعران خوش گفتار
گر کس او را بشعر بستودی
هم در او هزتی شدی پیدا
هم عطائی بقدر فرمودی
این دم از دسته اکابر عصر
غیر سودا نمیرسد سودی
صد از آنرا بآتش ار فکنی
بر نیاید ز هیچیک دودی
کاش باری چو اینچنین میبود
گر بد ار نیک هم همو بودی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨١٩
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢٠
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢١
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢۵
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢۶
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢٧
چهار چیزست آئین مردم هنری
که مردم هنری زین چهار نیست بری
یکی سخاوت طبعی چو دستگاه بود
به نیکنامی دائم ببخشی و بخوری
دو دیگر آنکه دل دوستان نیازاری
که دوست آینه باشد چو اندرو نگری
سه دیگر آنکه زبان را بوقت گفتن بد
نگاهداری تا وقت عذر غم نخوری
چهارم آنکه کسی گر بجای تو بد کرد
چو عذر خواهد نام گناه او نبری
که مردم هنری زین چهار نیست بری
یکی سخاوت طبعی چو دستگاه بود
به نیکنامی دائم ببخشی و بخوری
دو دیگر آنکه دل دوستان نیازاری
که دوست آینه باشد چو اندرو نگری
سه دیگر آنکه زبان را بوقت گفتن بد
نگاهداری تا وقت عذر غم نخوری
چهارم آنکه کسی گر بجای تو بد کرد
چو عذر خواهد نام گناه او نبری
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٢٩
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣١
خسروا قدرت آن بینمت از لطف خدای
که بکتان مدد از پرتو مهتاب دهی
بدل دشمن اگر خود بود از آهن و روی
چون بهیبت نگری لرزش سیماب دهی
مده از دست کنون فرصت امکان چو ترا
دست آن هست که داد دل احباب دهی
حسب حالم سخنی بس خوش و موجز یا دست
عرضه دارم اگرم رخصت اطناب دهی
وقت هر کار نگهدار که نافع نبود
نوشدارو که پس از مرگ بسهراب دهی
چون شود تشنه جگر زاتش حسرت برهان
خاکبیزی بسر از کوثرش ار آب دهی
تا ابد عمر تو خواهد بمراد ابن یمین
تا مراد دل او و دگر اصحاب دهی
که بکتان مدد از پرتو مهتاب دهی
بدل دشمن اگر خود بود از آهن و روی
چون بهیبت نگری لرزش سیماب دهی
مده از دست کنون فرصت امکان چو ترا
دست آن هست که داد دل احباب دهی
حسب حالم سخنی بس خوش و موجز یا دست
عرضه دارم اگرم رخصت اطناب دهی
وقت هر کار نگهدار که نافع نبود
نوشدارو که پس از مرگ بسهراب دهی
چون شود تشنه جگر زاتش حسرت برهان
خاکبیزی بسر از کوثرش ار آب دهی
تا ابد عمر تو خواهد بمراد ابن یمین
تا مراد دل او و دگر اصحاب دهی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣٣
خداوندا بحق آن کرامت
که ما را در ازل کردی گرامی
بنزدیک ملایک نفس ما شد
بتعلیم اسامی از تو سامی
ز ما نادیده استحقاق احسان
لقد اعطیتها فوق المرامی
مرا کافتاد عقد صحت ذات
ز دستان فلک در بی نظامی
ز لطف خود بدین معنی نگه کن
و بدل حال سقمی بالسلامی
اذا ابدات بالاحسان تمم
فما الاحسان الا بالتمامی
بنام نیک نیزم هم بمیران
بود عمر مخلد نیکنامی
که ما را در ازل کردی گرامی
بنزدیک ملایک نفس ما شد
بتعلیم اسامی از تو سامی
ز ما نادیده استحقاق احسان
لقد اعطیتها فوق المرامی
مرا کافتاد عقد صحت ذات
ز دستان فلک در بی نظامی
ز لطف خود بدین معنی نگه کن
و بدل حال سقمی بالسلامی
اذا ابدات بالاحسان تمم
فما الاحسان الا بالتمامی
بنام نیک نیزم هم بمیران
بود عمر مخلد نیکنامی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣۶
در قصه شنیدیم کزین پیش بزرگی
یک بدره زر داد بیک بیت فلانی
ما هم بطمع پیش بزرگان زمانه
بستیم میانی و گشادیم زبانی
بردیم بسی رنج و نشد حاصل از اینکار
جز خوردن خونی و بجز کندن جانی
گر تربیت اینست بسا کاهل سخن را
دل تافته گردد چو تنور از پی نانی
عنقا و کرم هر دو یکی اند کزیشان
جز نام نیابند بتحقیق نشانی
ای اهل هنر قصه همینست که گفتم
هان تا نفروشید یقینی بگمانی
یک بدره زر داد بیک بیت فلانی
ما هم بطمع پیش بزرگان زمانه
بستیم میانی و گشادیم زبانی
بردیم بسی رنج و نشد حاصل از اینکار
جز خوردن خونی و بجز کندن جانی
گر تربیت اینست بسا کاهل سخن را
دل تافته گردد چو تنور از پی نانی
عنقا و کرم هر دو یکی اند کزیشان
جز نام نیابند بتحقیق نشانی
ای اهل هنر قصه همینست که گفتم
هان تا نفروشید یقینی بگمانی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣٧
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣٨
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨٣٩
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۴١
ز مخلوق کاری گشایش نگیرد
دل اندر خدا بند اگر کار خواهی
مرو گرد هر در بامید عزت
چه فخری بود کز ره عار خواهی
جناب امیر و وزیران نیرزد
که از حاجب بارشان بار خواهی
چو مرکز درین دائره پای بفشار
چه سرگشتگی همچو پر گار خواهی
ز ناجنس بگریز اگر آفتابست
ترا سایه خود بس ار یار خواهی
بوحدت بسر بر که راحت در آنست
اگر گلشن عیش بیخار خواهی
کزین خلق امید مهر آنچنانست
که آبحیات از لب مار خواهی
دل اندر خدا بند اگر کار خواهی
مرو گرد هر در بامید عزت
چه فخری بود کز ره عار خواهی
جناب امیر و وزیران نیرزد
که از حاجب بارشان بار خواهی
چو مرکز درین دائره پای بفشار
چه سرگشتگی همچو پر گار خواهی
ز ناجنس بگریز اگر آفتابست
ترا سایه خود بس ار یار خواهی
بوحدت بسر بر که راحت در آنست
اگر گلشن عیش بیخار خواهی
کزین خلق امید مهر آنچنانست
که آبحیات از لب مار خواهی
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۴٢
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۴٣
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٨۴۴