شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶
شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰
شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۷
شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۳
نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴
عنصرالمعالی : قابوس‌نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
عنصرالمعالی : قابوس‌نامه
باب اول: اندر شناخت راه حق تعالی
عنصرالمعالی : قابوس‌نامه
باب دوم: در آفرینش پیغامبران
عنصرالمعالی : قابوس‌نامه
باب دهم: اندر خویشتن‌داری و ترتیب خوردن و آداب آن
عنصرالمعالی : قابوس‌نامه
باب بیست و هفتم: اندر فرزند پروردن و آیین آن
نظامی عروضی : دیباچه
بخش ۴ - فصل - در ترتیب آفرینش
غروی اصفهانی : مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام
شمارهٔ ۹ - فی رثاء سید الشهداء سلام الله علیه
غروی اصفهانی : تتمة
شمارهٔ ۲ - فی الکساء
حسین خوارزمی : غزلیات، قصاید و قطعات
شمارهٔ ۲۲۵
حسین خوارزمی : غزلیات، قصاید و قطعات
شمارهٔ ۲۳۳
ملا مسیح پانی پتی : رام و سیتا
بخش ۸ - در بیان اوصاف پیر خود
سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۵ - در بیان آنکه حق تعالی خلق را از ظلمت آفرید و مراد از ظلمت آب و گل است که حیوانیست و بخواب وخور میزید نور خود را بر آن ظلمت نثار کرد که ان اللّه تعالی خلق الخلق فی ظلمة ثم رش علیهم من نوره و در تقریر آنکه حق تعالی چون آدمی را آفرید قابلیت آنش دادکه او را بشناسد پس از هر صفت بی پایان خود اندک اندک در او تعبیه کرد تا از این اندک آن بسیار و بینهایت را تواند فهم کردن چنانکه از مشتی گندم انباری را و از کوزۀ آب جوئی را اندکی بینائی داد شود که همه بینائی چه چیز است و همچنین شنوائی و دانائی و قدرت الی ما نهایه همچون عطاری که از انبارهای بسیار اندک در طبله‌ها کند و بدکان آورد همچون حنا و عود و شکر و غیر آن تا آن طبله‌ها انموذج انبارها باشد از این روی میفرماید که و مااوتیتم من العلم الا قلیلا
سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۱۱ - در بیان آنکه انبیاء و اولیاء یک نفس و یک نورند همه از یک خدای میگویند و بخشایش از او دارند از هستی خود رهیده‌اند جز ذکر و تعظیم خلق در ایشان چیزی نمانده است از ماسوی اللّه نیست شده‌اند و قایم بحق‌اند «فانی ز خود و بدوست باقی ----- این طرفه که نیستند و هستند»
سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۱۷ - در بیان آنکه مراد از سلطان محمود خداست و از امیران عقلاء و علماء و حکماء و از ایاز انبیاء و اولیاء و از گوهر هستی ایشان
سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۱۹ - در بیان آنکه آدمی چنانکه زید چنان میرد باز همچنان حشر شود ذات او از آنچه هست نگردد و چیز دیگر نشود آنچنانکه دانه‌های گندم و جو و برنج و گاورس و غیرها من الحبوب را چون در زمین بیندازند و بکارند از زمین همان رویند و سر برآرند اگر گندم است گندم و اگر جو است جو آدمیان نیز اگرچه بصورت یک رنگ‌اند و یک نقش لیکن در معنی متفاوت‌اند و مخالف یکی امین است و یکی خائن یکی صالح است یکی طالح یکی مؤمن است و یکی کافر الی مالانهایه. چون بمیرند و در گور روند هر یکی چنانکه بود باز همچنان بر خیزد و حشر شود که یوم تبیض وجوه و تسود وجوه از این سبب میفرماید پیغامبر علیه السلام کماتعیشون تموتون و کما تموتون تحشرون.